eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ امشب شب میلاد حسین است حسین اندر همه جا یاد حسین است حسین گویـی خدا کوثر به کوثر داده امشب یک حیدر دیگر به حیدر داده امشب (ع)🌺🍃 🌺🍃
📚داستان کوتاه زنی شوهرش مُرد براي اينكه خدمتی به شوهر كرده باشد، شبهای جمعه غذایی تدارک می كرد و به وسيله فرزند يتيم خود به خانه فقرا می فرستاد طفل بيچاره با اينكه گرسنه بود ، غذا را از مادر می گرفت و به فقرا مي رساند و خود با شكم گرسنه به خانه بر می گشت و می خوابيد تا اينكه شبي كاسه صبرش لبريز شد و در راه غذا را خودش خورد و با شكم سير به خانه برگشت و آسوده خوابيدآن شب زن شوهر خود را در خواب ديد كه به او می گفت : تنها غذای امشب به من رسيد .زن از خواب بيدار شد و با كمال شگفتی از فرزندش پرسيد شبهای جمعه گذشته و ديشب غذا را كجا می بردی و به كی می دادي ؟ من ديشب پدرت را خواب ديدم كه مي گفت تنها غذای ديشب به او رسيده است. طفل راستش را گفت كه شبهای جمعه غذا را به خانه فقرا مي بردم ، ولي ديشب چون زياد گرسنه بودم ، خودم خوردم و آسوده خوابيدم .زن دانست بهترين خدمت به شوهر اين است كه يتيم او را سير نگهدارد و از اينجاست كه در حديث است كه صدقه صحيح نيست در حالی كه خويشاوندان خودت محتاج و نيازمند باشند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
📚 روزي امام علی علیه‌السلام به مسجد رفتند. در مسجد شخصی ايستاده بود؛ حضرت دهنه اسب را به او سپرد تا به مسجد برود و برگردد. هنگام خارج شدن از مسجد حضرت دو دينار در دست گرفت تا به عنوان مزد به آن مرد بدهد؛ اما وقتی برگشت، ديد آنمرد دهنه اسب را دزديده و رفته است! حضرت دو دينار را به قنبر داد و فرمود: به بازار برو و يك دهنه اسب خريداری كن. قنبر به بازار رفت،‌ اتفاقاً به آن شخص دزد برخورد و ديد يك دهنه اسب در معرض فروش گذاشته است. قنبر فرمود: چند می‌فروشی؟ آن شخص گفت: دو دينار. قنبر دو دنيار را داد و افسار را خريد. وقتي برگشت حضرت فرمود: اين افسار دزديده شده است، به چند دينار خريدی؟ قنبر گفت: دو دينار. حضرت فرمود: ببين كه اين شخص چگونه رزق حلال خود را كه برايش تعيين شده بود، حرام كرد! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فطرس رسیده جا به کبوتر نمی‌رسد حتی فرشته پیش تو با پر نمی‌رسد پس با وجود این همه شعبان که رفته است دیگر گناهکار به محشر نمی‌رسد (ع)🌺 🌺
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞حکایت تصویری 🔴 حضرت آدم چطور خلق شد ؟؟؟ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
داستان زنبور🐝 و مار🐍 روزى زنبوری و ماری با هم بحث می‌کردند. مار ميگفت: آدمها از ترسِ ظاهر ترسناک من میمیرند، نه بخاطر نيشم! مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و به زنبور گفت: من چوپان را نيش مى‌زنم اما تو بالاى سرش سر و صدا کن! مار چوپان را نيش زد و زنبور بالای سرش پرواز کرد.چوپان گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد و خوب شد. مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اين بار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد! چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! از ضمادی استفاده نکرد و چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد! این داستان زندگی ماست... خيلى از مشكلات هم همينگونه هستند؛ و آدم‌ها فقط بخاطر ترس از آنها، نابود ميشوند. همه چیز بر میگردد به برداشت ما از زندگى. مواظب تلقین های زندگیمان باشیم... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
روزی پادشاهی به وزیر خود گفت:ای وزیر برای اینکه به من ثابت شود که تو وزیربالیاقتی هستی از تو جواب سه سوال را میخواهم.. خداوند چه می‌پوشد چه میخورد وچه کارمیکند؟؟ وزیر نمی‌دانست چه بکند وبه فکر فرو رفت به خصوص که پادشاه گفته بود اگر جواب را نیافتی اعدام خواهی شد .خلاصه وزیر شب و روزبه دنبال جواب بود .دیگرمهلتش تمام شده بود اما جواب را نیافته بود .سردرگم و کلافه در اتاق نشسته بود که غلامش احوال را جویا شد وزیر گفت چه فایده ای دارد که به تو بگویم من که وزیر این مملکت هستم نمیدانم آنوقت تومیدانی!! خلاصه ماجرا رو براش تعریف کرد وغلام هم به دو سوال آن جواب داد: خداگناهان بنده هایش را می‌پوشاند ،وغصه آنها را میخورد. وزیر که شگفت زده شده بود گفت خب خب جواب آخر راهم بگو اما غلام گفت برای نجات جانت همین دو کافیست .فردا صبح وزیر به نزد شاه رفت و جوابها را به او‌گفت پادشاه که خوشحال شده بودازاینکه وزیربالیاقتی دارد گفت جواب اخر؟؟ اما وزیرگفت :قربان هنوز پیدانکرده ام واین دو را نیز غلاممم می‌دانست پادشاه سریع دستور داد که غلام رانزد اوبیاورند . شاه به غلام گفت ای غلام من میخواهم به خاطر دانش خاصی که داری تو را وزیر کنم و به این ترتیب او وزیر شد و وزیر غلام گردید . روزی پادشاه از وزیر جدیدش پرسید ::خب بگو ببینم جواب سوال آخر را بلدی (خدا چه کار می‌کند) گفت بله قربان کارخدا اینست که (خدا در یک لحظه وزیری راغلام میکند وغلامی را وزیر) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 (ع) 💐به عشق تو نفس میزنم 💐به عشق تو نفس می‌کشم 🎤 👏 👌بسیار دلنشین
6.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهیدی که به دزدها هم کمک می‌کرد! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
حوالی هفتاد سال بعد، شخص دیگری در خانه‌ای که برای داشتنش همه کار کردی و همه سختی‌ای به جان خریدی زندگی می‌کند و خیلی خوش اقبال اگر باشی، آن شخص، فرزند یایکی از نوادگان تو خواهدبود. ماشینی که برای داشتنش جنگیدی، اوراق شده، وسایلی که باحرص از آنها مراقبت کردی، کنج انبار خاک می‌خورند، مدرکی که برای گرفتنش آرامش را از خودت دریغ کردی، میان کاغذ باطله‌هاست و چیزی جز یک قاب عکس و خاطره‌ ازتو باقی نمانده. چرا حرص می‌خوری برای چیزی که باخودت نخواهی‌برد؟ خانه داشته‌باش، اما نه به قیمت از دست دادن سلامتیت، ماشین داشته‌باش، اما نه به قیمت سخت گرفتن به خودت، خانواده‌ یافرزندانت، مدرک داشته باش، اما قبل از آن درک داشته باش، شعور داشته‌ باش و ازخودت انسانیت و انصاف به جابگذار. جوری باش که سال‌ها بعد، از تو خاطره‌ی خوبی تعریف کنند. موقتی بودن دنیا را بپذیر و زندگی کن و اولویتت حفظ آرامش و دلخوشی‌هات باشد نه حفظ اموالت، اموالی که برای تو نیست، فقط مدتی در تملک توست، آن‌هم برای راحتی‌ات. چرا خودت را ناراحت می‌کنی برای چیزی که برای راحتی توست؟ چرا رنج می‌کشی برای بیشتر داشتن و بیشتر نگه داشتن؟ چرا جمع می‌کنی و استفاده نمی‌کنی؟ چرا داری و خوشبخت نیستی؟ چرا به حال خوب و دلخوشی‌های ساده و سلامتیت فکرنمی‌کنی؟! چرا خودت و داشته‌هات را با دیگران و داشته‌هاشان مقایسه می‌کنی؟ چرا آرامشت را پای حسرت و افسوس و حرص می‌بازی، چرا زندگی‌ات را به ورطه‌ی رقابت و مقایسه انداخته‌ای؟ اندوه برای موضوعی که چندان مهم نیست و ثروتی که قرار نیست تورا خوشبخت کند و نگران اتفاق بدی که احتمالا نخواهد افتاد بودن، احمقانه است. تو داری عمر و سلامتی‌ات را به چه قیمت می‌بازی؟ الان هفتاد سال بعد از این است، تمام ثروت و اندوخته‌هات در دست کسانی‌ست که برای داشتن آن نجنگیده‌اند، اما خوب بلدند چطور با آن‌ خوشبخت باشند، درحالی که توفقط می‌خواستی داشته باشی، اماخوشبختی فقط در داشتن نیست، در بلدبودن است. چه بسیار آدم‌هایی که ندارند و خوشبخت ترینند. آدمی باید خوشبخت بودن و آرامش داشتن را بلدباشد، آدمی باید بی‌خیالی و خوش گذراندن را بلدباشد. آدمی باید تاهست، خوب باشد. وگرنه داراترین هم که باشی، حرص و اندوه، از پا درت خواهد آورد. آدمی بدون آرامش و انسانیت و شعور، هیچ چیز ندارد. پس آرام باش و به احتمالات و نداشته‌ها فکر نکن حوالی هفتاد سال بعد از این، من و تو نیستیم و دنیا دردست آدم‌های دیگری‌ست ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ☘☘@Bohlol_Molanosradin☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا