میرزا اسماعیل دولابی:
دنیا را یک بار نگاه کن
آخرت را چندین بار
صاحب خانه را همیشه
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆ليست اسامى شيعه
حذيفه يمانى حكايت كند:
روزى معاويه ، امام حسن مجتبى صلوات اللّه و سلامه عليه را نزد خود احضار كرد؛ و چون حضرت از مجلس معاويه مرخّص گرديد، رهسپار مدينه شد و من نيز همراه آن حضرت بودم .
در مسير راه ، شترى جلوتر از ما حركت مى كرد؛ و حضرت بيش از هر چيز متوجّه و مواظب آن شتر بود و براى بارى كه بر پشت آن شتر حمل مى شد اهميّت بسيارى قائل بود.
عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! چرا براى بار اين شتر اهميّت زيادى قائل هستيد، مگر در آن ها چيست ؟
حضرت فرمود: داخل آن ها دفترى وجود دارد، كه ليست اسامى تمام شيعيان و دوستان ما - اهل بيت عصمت و طهارت - در آن ثبت شده و موجود مى باشد.
به ايشان گفتم : فدايت گردم ، ممكن است آن را به من نشان دهى ، تا ببينم آيا اسم من نيز در آن ليست هست يا خير؟
امام عليه السلام فرمود: فردا صبح اوّل وقت مانعى ندارد.
پس هنگامى كه صبح شد و من چون سواد نداشتم ، به همراه برادر زاده ام - كه او نيز همراه كاروان و اهل خواندن و نوشتن بود - دو نفرى نزد حضرت آمديم .
امام مجتبى عليه السلام فرمود: براى چه در اين موقع آمده ايد؟
عرض كردم : براى وعده اى كه ديروز عنايت نمودى .
فرمود: اين كيست ، كه او را همراه خود آورده اى ؟
گفتم : او برادر زاده ام مى باشد.
امام عليه السلام بعد از آن دستور داد: بنشينيد؛ و سپس به يكى از غلامان خود فرمود: آن دفترى كه ليست اسامى شيعيان و دوستان ما در آن ثبت شده است ، بياور.
همين كه آن دفتر را آورد و برادر زاده ام مقدارى از آن را مطالعه و نگاه كرد، گفت : اين نام خودم مى باشد كه نوشته است .
گفتم : نام مرا پيدا كن ؛ و او دفتر را ورق زد و چند سطرى از آن راخواند و آن گاه گفت : اين هم نام تو.
و من بسيار خوشحال و شادمان شدم .
حذيفه در پايان افزود: برادر زاده ام در ركاب امام حسين عليه السلام شركت كرد و به درجه رفيع شهادت نايل آمد.(1)
1- بصائر الدّرجات : ص 172، ج 6، مدينة المعاجز: ج 3، ص 337، ح 920، بحار الا نوار : ج 26، ص 124، ح 190.
📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
حکایت
@hkaitb
🔅#پندانه
✍️ اختلافنظرهای کوچک را بزرگ نکنید
🔹قورباغه به کانگورو گفت:
من و تو میتوانیم بپریم. پس اگر باهم ازدواج کنیم بچهمان میتواند از روی کوهها یک فرسنگ بپرد و ما میتوانیم اسمش را «قورگورو» بگذاریم.
🔸کانگورو گفت:
عزیزم، چه فکر جالبی! من با خوشحالی با تو ازدواج میکنم اما بهتر است اسم بچهمان را بگذاریم: «کانباغه».
🔹هر دو بر سر «قورگورو» و «کانباغه» بحث کردند و بحث کردند.
🔸در آخر قورباغه گفت:
برای من نه «قورگورو» مهم است و نه «کانباغه».
اصلا من دلم نمیخواهد با تو ازدواج کنم.
🔹کانگورو گفت:
بهتر.
🔸قورباغه دیگر چیزی نگفت. کانگورو هم جست زد و رفت.
🔹آنها هیچوقت ازدواج نکردند. بچهای هم نداشتند که بتواند از کوهها بجهد و تا یک فرسنگ بپرد. چه بد، چه حیف که نتوانستند فقط سر یک اسم توافق کنند.
💢 نگذارید پتانسیل موجود برای دستاوردهای بزرگ، قربانی اختلافنظرهای کوچک شود.
حکایت
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 مکاشفه عجیب برای آیتالله سید جمال الدین گلپایگانی
عذاب شدن یک جنازه در تخت فولاد
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆خاطره اى از اولين منبر
هنگامى كه رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) با ياران اندك به مدينه مهاجرت نمودند، در آغاز چون مسلمانان ، كم ، بودند، پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) هنگام سخنرانى ، بر ستون مسجد (كه ستونى از نخل خرما بود) تكيه مى داد، و به ارشاد مردم مى پرداخت ، ولى وقتى كه جمعيت مسلمين ، بسيار شدند، به دستور پيامبر (ص ) يك منبر سه پله اى ساختند تا هنگام سخنرانى ، بالاى منبر رود، روز جمعه فرا رسيد، مسلمانان در مسجد مدينه جمع شدند، پيامبر (ص ) براى اولين بار از پله هاى آن منبر بالا رفت .
در اين هنگام ، فرياد ناله از تنه درخت خرما (كه ستون مسجد و تكيه گاه قبلى پيامبر (ص ) بود) بلند شد، همانند ناله شترى كه از بچه خود جدا شده ، آه و ناله مى كرد كه همه حاضران آن ناله را شنيدند، و اين ناله بخاطر فراق بود، كه پيامبر (ص ) ديگر هنگام سخن گفتن به آن تكيه نمى كند.
عجيب اينكه : پيامبر (ص ) هنگامى كه بالاى منبر رفت ، سه بار گفت : آمين .
روشن است كه كلمه آمين (خدايا به استجابت برسان ) در پايان دعا يا نفرين ، گفته مى شود، و در اينجا اين سؤال در ذهن حاضران آمد كه چرا پيامبر (ص ) آمين گفت ، ولى طولى نكشيد كه پاسخ اين سؤال روشن گرديد و آن اين بود كه پيامبر (ص ) وقتى بالاى منبر رفت ، از جبرئيل سه نفرين شنيد (كه ديگران اين صدا را نمى شنيدند).
پيامبر (ص ) شنيد كه جبرئيل مى گويد: خدايا لعنت كن (يعنى رحمتت را دور كن ) بر عاق والدين (كسى كه پدر و مادرش را ناراضى مى كند) فرمود: آمين ، سپس شنيد، جبرئيل عرض كرد: خدايا لعنت بفرست بر كسى كه ماه مبارك رمضان بر او بگذرد و او از رحمت و آمرزش الهى محروم گردد.
پيامبر (ص ) فرمود: آمين .
از آن پس ، شنيد جبرئيل گفت : خدايا لعنت كن كسى را كه نام تو (رسول خدا) را بشنود و صلوات نفرستد، پيامبر (ص ) گفت آمين .
با توجه به اينكه آمين پيامبر (ص ) مورد قبول و استجابت خدا است ، اين حديث هشدار خطيرى است كه در مورد عدم احترام به پدر و مادر، و محروميت از آنهمه بركات سرشار ماه رمضان ، و درود نفرستادن بر پيامبر (ص ) هنگام شنيدن نام آنحضرت ، به ما مى دهد، و مى آموزد كه در اين سه موضوع ، توجه كامل داشته باشيم ، و حق آنرا بخوبى ادا كنيم .
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
بانوى قهرمان
در جنگ تحميلى ايران و عراق ، يكى از رزمندگان جان بركف و رشيد اسلام ، در ميدان نبرد با صداميان كافر، آنچنان مجروح گرديد كه دو پاى خود را از دست داد، او مدت طولانى در بيمارستان بسترى بود، كم كم پدر و مادرش مطلع شدند، به بيمارستان براى عيادت او آمدند، آن رزمنده ، همسر نيز داشت ، ولى هنوز جريان را به او اطلاع نداده بودند، او و پدر و مادرش ، فكر مى كردند كه شايد همسر از موضوع قطع پاهاى شوهرش آگاه شود، و ناراحت گردد و بناى ناسازگارى بگذارد.
مدتها گذشت سرانجام به همسر آن رزمنده جانباز خبر دادند كه شوهرت در جبهه مجروح شده و در فلان بيمارستان است .
اين بانو همراه بعضى از بستگان براى عيادت ، به بيمارستان روانه شده ، وقتى كه در كنار تخت ، با شوهرش احوالپرسى كرد، شوهر رزمنده اش پس از گفتارى ملافه را كنار زد و گفت : دو پايم قطع شده است ، حالا شما نظرتان هر چه هست آزادى ؟.
همسر آن رزمنده ، نه تنها از اين پيش آمد احساس حقارت نكرد، بلكه با كمال سربلندى ، قهرمانانه گفت : عزيزم ! هيچ اشكال ندارد، در راه خدا بوده است ، تا امروز تو كار كردى و ما خورديم ، و از امروز به بعد من كار مى كنم و با هم مى خوريم ، هيچ ناراحت مباش .
هزاران درود بر اين بانوى رشيد و با شهامت ، و هزاران رحمت بر آن شير مادرى كه چنين فرزندى پروراند، و بر آن مكتبى كه چنين شاگردى به جامعه تحويل داد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆دنياى فانى
يحيى برمكى نخست وزير هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) بود، و آنچنان اختيارات اموال مملكت اسلامى را بدست گرفته بود كه گوئى همه چيز براى او است ، او براى خود يك ساختمان بسيار وسيع و عالى از بيت المال در بغداد ساخت و پول هنگفت و بى حسابى صرف آن كرد، تا به پايان رسيد.
هنگامى كه مى خواست به آن منزل منتقل شود، همه منجمين را دعوت كرد، تا ساعت نيك را در مورد انتقال از منزل قبل به منزل نو تعيين كنند، منجمين به اتفاق راءى ساعتى نيكو را كه مقدارى از شب مى گذشت ، تعيين كردند و گفتند اين ساعت ساعت سعد است .
يحيى برمكى در آن ساعت مخصوص با غلامان و خدمتكاران ، اثاثيه خانه را منتقل نموده و خود نيز به سوى منزل نو و مجلل رهسپار شد، شب در كوچه هاى خلوت به سوى منزل مى رفت ، ناگهان ديد، مردى ايستاده و اين شعر را مى خواند:
تدبر بالنجوم ولست تدرى *** ورب النجم يفعل مايشاء
يعنى : تو به ستارگان و حرف منجمين دقت مى كنى ، ولى نميدانى و توجه ندارى كه پروردگار ستارگان آنچه كه خواست انجام خواهد داد.
يحيى اين شعر را به فال بد گرفت ، گوينده آن شعر را به حضور طلبيد و از او پرسيد: منظور تو از خواندن اين شعر چه بود؟.
او گفت : اين شعر ناخودآگاه به خاطرم آمد و بر زبانم جارى شد وگرنه غرض و نظرى نداشتم .
اين پاسخ ، اثر سوء بيشتر در ذهن يحيى گذاشت و او بيشتر ناراحت گرديد.
چند ماهى بيشتر نگذشت كه بر اثر امورى ، هارون بر برمكيان غضب كرد، و آنها را شديدا مورد خشم قرار داد، و دستور داد خانه هاى آنها را ويران كردند و وضع آنها به گونه اى شد كه تارومار و دربدر گشتند، و همين خانه مجلل يحيى نيز ويران شد و حسرتش براى او باقى ماند.
بلبل آندم كه در نوا گردد
گويدت اين جهان فنا گردد
برخلايق ستم مكن زيرا
زير اين چرخ و گنبد مينا
دست غيبى هميشه در كار است
محتسب دمبدم ببازار است
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
🔅#پندانه
✍️ انتظار روزهای آینده، لذت امروز را از یادت نبرد
🔹برگهای کاهو را یکییکی جدا میکرد تا به ته آن برسد.
🔸با خود میگفت:
حتما آخرش خیلی خوشمزهتر است.
🔹وقتی به آخرش رسید با کمال تعجب متوجه شد که مزهای غیر از همان مزه کاهو در ته این میوه نیست!
💢 در زندگی نیز گاهی خیالباف میشویم. آرزوهای دور و دراز باعث میشود بیندوزیم و بیندوزیم تا ببینیم در آینده چه لذتی دارد.
🔺این در حالی است که همین لحظاتی که در آن هستیم، سرنوشت ما را میسازد. باید به فکر آینده بود؛ ولی نه به قیمت نابودی و انتظارات بیهوده الان!
🔺سرنوشت ما همان کاهویی است که در حال کندن برگهای آن هستیم، بیآنکه مزه آن را بفهمیم.
حکایت
@hkaitb
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی
.
#داستان_آموزنده
🔆خاك كربلا
عايشه مى گويد: حضرت پيغمبر اكرم (صل الله علیه وآله و سلم )در حال وحى بودند كه حضرت حسين (علیه السلام ) وارد شد. و از پشت پيغمبر بالا رفت نشست و مشغول بازى شد.
جبرئيل فرمود: اى محمّدامت تو بعد از تو فتنه بپا مى كنند و اين فرزندت را بعد از تو به قتل مى رسانند، آنگاه حضرت جبرئيل دست دراز كرد مقدارى خاك سفيد آورد و فرمود:
در اين زمين فرزندت را مى كشند كه اسم آن طف است ، بعد وقتى كه حضرت جبرئيل (علیه السلام ) رفت .
پيغمبر در حاليكه خاك در دست مباركشان بود با حالت گريه به طرف اصحابش (كه ابوبكر و عمر و حضرت امير المؤ منين و حذيفه و عمّار و ابوذر در ميان آنها بود) آمد.
اصحاب عرض كردند: يارسول اللّه چرا گريه مى كنيد؟!
حضرت فرمود: حضرت جبرئيل به من خبر داد كه فرزندم حسين بعد از من در زمين طّف كشته خواهد شد. و اين تربت را براى من آورد و خبر داد كه همان جا هم دفن مى گردد.
📚تاريخچه عزادارى ، 20 نقل شد اقناع اللائم على اقامة المات 30
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆ناله هاى جانسوز حر
در بعضى از نقلها آمده : پس از آنكه حر بن يزيد رياحى در روز عاشورا به حضور امام حسين (علیه السلام ) آمد و توبه كرد و توبه اش مورد قبول امام واقع شد، به امام عرض كرد: اجازه بده به حضور بانوان حرم بروم و روسياهى خود را نزد آنها اظهار كنم و از آنها پوزش بخواهم .
امام حسين (علیه السلام ) اجازه داد.
حر خود را نزديك خيام بانوان رساند و با سوزوگدازى كه از دل ريش ريش او برمى خاست ، ناله كنان عرض كرد:
سلام بر شما اى دودمان نبوت ، منم آن كسى كه سر راه شما را گرفتم و شما را پريشان كردم ، اينك سخت پشيمان و روسياه هستم و براى عذرخواهى آمده ام و به سوى شما پناه آورده ام ، استدعا دارم مرا ببخشيد و نزد حضرت فاطمه زهرا (ع ) از من شكايت نكنيد....
سخنان حر بقدرى جانسوز بود، كه آتشى بر دل بانوان حرم زد، آنها صدا به گريه بلند كردند، حر وقتى آن وضع را ديد، از اسب پياده شد، در حالى كه دست به صورت مى زد و خاك بر سر مى ريخت و مى گفت :
كاش پا و دستهايم شل بودند و سر راه شما را نمى گرفتم و شما را از مراجعت باز نمى داشتم ، واى بر من :.
حر بسيار اظهار ندامت و پريشانى كرد، سرانجام بعضى از اهل خيام ، حر را تسلّى خاطر داد و براى او دعاى خير كرد و موجب آرامش خاطر او گرديد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود تلک قضیه ، قضیه این روزهای فلسطین با زیرنویس فارسی
😭😭به مناسبت جنایت جدید صهیونیستها😭😭
حکایت
@hkaitb
🔸«كلّ الخير في باب الحسين (علیه السلام)».
عزاداری و گریه بر حسین (علیه السلام) پیوند با او را تحکیم می کند.
اگر دنیا می خواهی، اگر خوشنودی خدا می خواهی، گریه کن بر حسین (علیه السلام).
حسین (علیه السلام) محبوب خدا است.
حسین (علیه السلام) صاحب نفس مطمئنه است.
صاحب نفس راضیه و مرضیه است.
عالم ربانی آیة الله #تألهی_همدانی
حکایت
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️آقای عباس موزون عزیز در مورد واژه تَنَقَّبت در زیارت عاشورا تفسیری فوقالعاده دردناک بیان فرمودن که حتما باید بشنوید
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔴 فــــوری
😥 مرگ خواننده جوان ، وسط اجرا
خدا رحمتش کنه چه صدایی داشت🥲
❌اگه دلشو داری بیا فیلمشو ببین👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
اشک همه تماشاچیا درومد 😭😭👆
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
188.9K
آلبوم بهترین مداحی های محرم 😍😍👌
🏴زنگخور محرم 1403 رسید
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
مداحی های شور درجه 1👇
https://eitaa.com/joinchat/2057830453C28b41fe66a
رایگان و با کیفیت دانلود کنید
حضرت سليمان علیه السلام
روزى حضرت سليمان على نبينا وآله و (علیه السلام ) روى فرش و بساطش با لشكريان نشسته بود و در هوا سير مى كرد، باد بساط آن حضرت را بسوى مقصد حركت مى داد.
در مسير راه گذرش به سرزمين كربلا افتاد، ناگاه بساط حضرت سه مرتبه دور خودش پيچيد بطورى كه حضرت و لشكريانش همه ترسيدند كه سقوط كنند. بعد باد آرام گرفت و ساكت شد و بساط و فرش را در سرزمين كربلا فرود آورد.
حضرت سليمان (علیه السلام ) ناراحت شد و باد را توبيخ كرد و فرمود: چرا اينجورى شدى و چرا اينجا فرود آمدى ؟!
باد بامر پروردگار متعال شروع به روضه خوانى و مرثيه خوانى و ذكر مصيبت حضرت سيدالشهداء نمود و گفت : اى سليمان در همينجا حسين (ع ) را بقتل رسانيدند. همينجا بود كه نوه پيغمبر اسلام محمد مختار (صل الله علیه وآله و سلم ) و پسر على كرار را شهيد كردند.
حضرت سليمان (ع ) گريه كرد و بعد فرمود: چه كسى او را شهيد مى كند؟!
گفت : يزيد پليد كه نفرين شده تمام آسمان و زمين است .
حضرت سليمان (ع ) هر دو دستشان را بالا بردند. و يزيد و اتباعش را نفرين كردند و تمام لشكريان از انس وجن ... آمين گفتند. سپس باد وزيدن گرفت و بساط و فرش را بحركت در آورد.
📚بحار، 44، 244 منتخب 50 ناسخ 1، 274.
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمون که میاد فوری بساط برنج و مرغ رو حاضر نکن مثل خانوم تنبلا🤦♀
منم قبلا اینجوری بودم
تنها هنرم سوپ،کته،سالاد شیرازی بود🙄
ولی از وقتی اینجا رو پیدا کردم
دیگه غم ندارم🙃
اینجا یادت میده با مواد دم دستی و آسون
چه چیزهایی درست کنی
که همه انگشت ب دهن بمونن😋👇🏻👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/3458859022C854ced1e01
مادر شوهرت انگشتاشم لیس میزنه🙈👆
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
🔞 بزن رو قلب بادمجونی ببین چی میاد👇🤤
🍑🍑🍑🍑 🍑🍑🍑🍑
🍑 🍆🍆🍆 🍑🍑 🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆 🍑 🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆 🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍆🍑
🍑 🍆🍆🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆🍆🍆 🍑
🍑 🍆 🍑
🍑🍑
🍑
https://eitaa.com/joinchat/1222770944Cef4bdcd74c
🔞بزن روش میری #بهشت دختر پسرای شیطون👆😋💦💋
🔅#پندانه
✍ الماس یا لبو؟
🔹همگی لبوفروشها را دیدهایم، فریاد میزنند:
لبو لبو...
🔸و همیشه هم سرشان شلوغ است و مشتریانشان زیاد.
🔹اما تا به حال الماسفروشی را ندیدهایم که فریاد بزند:
الماس الماس...
🔸آنها صبور هستند، مدتهای زیادی. حتی سالیان زیادی زمان میبرد تا الماس آنها بهفروش برود.
🔹چون هرکسی سراغ الماس نمیآید، کسانی خریدارش هستند که قدرش را میدانند، قیمتش را میپردازند و شیوه نگهداری از آن را بلد هستند.
🔸هیچوقت الماس برای اینکه دوروبرش شلوغ باشد و زود به فروش برود، لبو نمیشود.
🔹برای الماسشدن باید صبوری کرد، باید با تمام وجود تلاش کرد و باید خالص بود.
حکایت
@hkaitb
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸خواص عاشورایی:
ضحاک بن عبدالله مشرقی
🔻ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبی، در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین(ع) ملاقات کردند. امام حسین(ع) آن دو نفر را به یاری خود خواند. مالک بن نضر عذر خواست و گفت: من بدهی و نانخور دارم. اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: اگر به من اجازه دهی، فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم. امام(ع) پذیرفت.
🔺ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعتهای بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام به جای آورد. او اسب خود را در خیمهای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت. ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام (ع)، دو نفر از دشمن را به قتل رسانده و حضرت هم در حق او دعا کردند .
🔹ضحاک میگوید: وقتی دیدم یاران امام حسین(ع) کشته شدهاند و نوبت به وی و خاندانش رسیده خدمت اباعبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم؛ ولی تو چگونه میتوانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمهای پنهان کردهام و به همین جهت بود که پیاده میجنگیدم . پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#بصیرت
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆بانوئى دلاور در كربلا
بعد از ظهر عاشورا پس از شهادت امام حسين (علیه السلام ) و يارانش ، دژخيمان دشمن به سوى خيام امام حسين و يارانش ، براى غارت و آتش زدن رو آوردند، و در اين ميان هر چه بدستشان مى آمد، غارت كرده و به يغما مى بردند.
به روايت حميد بن مسلم ، يكى از بانوان از طايفه بكر بن وائل كه شوهرش جزء سربازان دشمن بود، وقتى اين منظره جنايتكارانه را ديد، شمشير بدست گرفت و به سوى خيمه ها آمد و فرياد مى زد: اى مردان قبيله بكر، آيا اثاث و لباس بانوان حرم را كه منسوب به پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) هستند غارت مى كنند و شما نگاه مى كنيد؟! مرگ بر اين حكومت غير خدائى (يزيد)، حكومت از آن خدا است ، اى خونخواهان خون پاك شهيدان (بپا خيزيد) نگذاريد چنين كنند....
شوهر آن زن ، نزد او رفت و دست او را گرفت و به جايگاه خود برد و خاموشش كرد ولى به هر حال او را در آن شرائط خفقان ، وظيفه اش را انجام داد. درود بر اين گونه بانوان غيرتمند.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
حامد آهنگی بازم ترکوند 🤣🤣🤣
👻👻 عجب بشری این مرد 👻
تیکه های نایاب برنامه شباهنگ 😁👇
https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42
ایسگاه گرفتن های حامد 😂👇
https://eitaa.com/joinchat/1757806839C1fe1932a42
لامصب چه تیکه هایی میندازه🤭 ☝️
هدایت شده از خانواده با نشاط ما
1_1126126738.mp3
3.54M
#اینترنت_نداری نوحه دانلود کنی؟ ☹️🥀
🖤نوحه #رایگان ترکی🇹🇷👇🏻
⎛ sedzaker • • • ꨄ︎ ⎠
🖤نوحه #رایگان عربی🇸🇦👇🏻
⎛ sedzaker • • • ꨄ︎ ⎠
🖤نوحه #رایگان سیستمی🔇👇🏻
⎛ sedzaker• • • ꨄ︎ ⎠
🖤نوحه #رایگان تبلوسنج🥁👇🏻
⎛ sedzaker • • • ꨄ︎ ⎠
🖤نوحه #رایگان شور🎤
⎛ sedzaker • • • ꨄ︎ ⎠
دانلود تمامی نوحهها رایگانه🏴👆🏻
#داستان_آموزنده
🔆گريه پيغمبر
چون روز هفتم تولد حضرت سيدالشهداء (علیه السلام ) شد، حضرت رسول (صل الله علیه وآله و سلم ) تشريف آوردند و فرمودند: فرزندم را نزدم بياور. قنداقه حضرت را به دست حضرت رسول (ص )دادند و حضرت گوسفند سياه و سفيدى براى امام عقيقه كرد و يك رانش را بقابله داد و سر مبارك حضرت حسين (علیه السلام ) را تراشيد و بوزن موى حضرتش نقره تصدق كرده و خلوق بر سر مباركش ماليد سپس او را بر دامن خود گذاشت و گريه زيادى كردند و فرمود: اى اباعبدالله خيلى بر من گرانست كشتن تو.
اسماء مى گويد: گفتم پدر و مادرم فداى شما باشد اين چه خبرى است كه شما مى فرمائيد؟ و عوض شادى گريه مى كنيد؟!
حضرت رسول (صل الله علیه وآله و سلم )فرمود: گريه ام براى اين فرزند دلبندم است كه گروهى كافر و ستمكار از بنى اميه او را خواهند كُشت و خدا شفاعت مرا به آنها نمى رساند، و آنها رخنه در دين خواهند كرد، خداوندا از تو مسئلت ميكنم آنچه را كه حضرت ابراهيم در حق فرزندان وذريه اش از تو در خواست كرد، خداوندا دوست بدار دوستان او را و لعنت كن دشمنان آنها را لعنتى كه آسمان و زمين را پر كند...
📚جلاءالعيون ، 436.
حکایت
@hkaitb
🌷 داستان کوتاه
📖 پای درس امام حسین (علیه السلام) ...
🌹 شخصی احوال امام حسین (ع) را پرسید و گفت: در چه حالی هستی؟
امام فرمود: در حالی هستم که
▪️ خدا بالای سر من (و ناظر اعمال من است)
▪️ و آتش جهنم پیش روی من است
▪️ و مرگ به دنبال من است
▪️ و حساب روز قیامت مرا احاطه کرده
▪️ و در گرو اعمالم هستم
▪️ و توان دور کردن ناملایمات از خودم را ندارم
▪️ و کارها به دست دیگری است که اگر بخواهد می تواند مرا عذاب کند و اگر بخواهد می تواند مرا ببخشد؛
🔸 با این حال چه کسی فقیرتر از من است؟
📖 سئِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فَقِيلَ لَهُ كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ أَصْبَحْتُ وَ لِي رَبٌّ فَوْقِي وَ النَّارُ أَمَامِي وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُنِي وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِي وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِي- لَا أَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لَا أَدْفَعُ مَا أَكْرَهُ وَ الْأُمُورُ بِيَدِ غَيْرِي فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَنِي وَ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنِّي فَأَيُّ فَقِيرٍ أَفْقَرُ مِنِّي.
📚 بحار الانوار، ج 75، ص 116
حکایت
@hkaitb
🕯🥀🍂
🥀
❇️ #سلام_امام_زمانم 🌤
بیـا و درد هجــران محبّــان را مـداوا کـن
نگاهـی از کَرَم، بر چشمهای خستـهٔ ما کن
بیـا از غـربت جـدّت بگـــو، با مـردم عالــم
بیا و چشم ما را از سرشک سرخ، دریا کن
کنــار علقمــه با مــادر مظلـومــهات زهـــرا
دو چشمخویش را دریا، بیاد چشمِسقا کن
🤲 اللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🤲
🤲 اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ 🤲
#تاسوعا
🥀
🕯🥀🍂