مرد در حال جان دادن بود که به
همسرش گفت :
باید چیزی را به تو بگویم
زن: لازم نیست
مرد: اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده
بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد
زن: باشه بگو
مرد:من زن دوم دارم
زن با خونسردی گفت :
میدونم همین امروز فهمیدم ...
حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بكنه😂
حکایت
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺داستان طیب حاج رضایی و امام حسین ع | فهمیده باش جوان
🎥استاد دانشمند
حکایت
@hkaitb
🍃🍃🍃🍃
#شهیدانه
🔆رفتار شهید بروجردی با یک سرباز...
خودش را برای رفتن به ماموریت آماده میکرد که یک «سرباز» وارد اتاق شد و به مسئول دفتر فرمانده گفت که مرخصی لازم دارد و وقتی با جواب منفی روبرو شد، با ناراحتی پرسید: بروجردی کجاست؟ می خواهم با خودش صحبت کنم.
محمد رو کرد به سرباز و گفت: فرض کن که الان داری با بروجردی صحبت میکنی و او هم به تو میگوید که نمیشود به مرخصی بروی. شما سرباز اسلام هستید و به خاطر عدم موافقت با یک مرخصی که نباید اینطور عصبانی بشوید.
این حرف انگار بنزینی بود که بر آتش درون سرباز ریخته شد و او را شعله ورتر کرد و ناگهان سیلی محکمی به گوش محمد زد و گفت: اصلا به شما چه ربطی دارد که دخالت میکنی و با همان عصبانیت هر چه از دهانش در آمد نثار محمد کرد.
محمد به او نزدیک شد و خواست بغلش کند، سرباز گمان کرد میخواهد او را کتک بزند؛ مقاومت کرد و خواست از خودش دفاع کند، محمد بوسهای بر پیشانی سرباز زد و گفت بیا داخل دفتر بنشینیم و با هم صحبت کنیم.
اما سرباز که هنوز نمیدانست با چه کسی طرف است، با همان عصبانیت گفت اصلا تو چه کارهای که دخالت میکنی؟! من با بروجردی کار دارم.
محمد لبخندی زد و گفت خب بابا جان بروجردی خودم هستم.
سرباز جا خورد و زد زیر گریه. گفت هر کاری کنی حق با توست و اگر میخواهی تبعیدم کن یا برایم قرار زندان بنویس.
اما بروجردی نه تبعیدش کرد و نه برایش زندان برید و به سرباز گفت: حالا برو مرخصی، وقتی برگشتی بیا تا بیشتر با هم صحبت کنیم تا ببینیم میشود این عصبانیتت را فرو نشاند.
از آن روز به بعد سرباز عصبانی شد مرید محمد. وقتی که از مرخصی برگشت، به خط مقدم رفت و عاقبتش ختم به شهادت شد.
خبر برخورد فلان نماینده مجلس با سرباز ناجا را که شنیدم، یاد روایتی که در بالا خواندید افتادم. حضور امثال عنابستانی در مجلس و ردههای مدیریتی کشور، خیانت است به آنهمه خونی که پای حفاظت از این نظام و انقلاب ریخته شد؛ از جمله خون بروجردی.
و سوال این است که چه شد که از بروجردی به عنابستانی رسیدیم؟
کاش میشد برگردیم به قبلتر ها؛ به روزگار بزرگانی چون بروجردی ها و کاظمی ها..
حکایت
@hkaitb
•.🍃🌸
|صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی |
هر صبح به #عـشقِ
مهدی نفس میکشیم :)
وَ مـا هَــرچِـه داریـم
اَزْ تُـو داریم...🍃
#السلامعلیکیااباصالحمهدی
.
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
#داستان_آموزنده
🔆راه رفتن عقب جنازه
✨جنازهای را بهسوی قبرستان میبردند؛ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام پشت آن جنازه حرکت میکردند، امّا خلیفهی اوّل و دوّم جلوی جنازه راه میرفتند.
✨از حضرت سؤال کردند که آن دو نفر جلوی جنازه حرکت میکنند! فرمود:
✨✨«آنها هم میدانند که عقب جنازه راه رفتن ثواب بیشتری دارد، امّا میخواهند بدینوسیله در نظر مردم ممتازتر از دیگران جلوهگر شوند.»
📚(نمونه معارف، ج 3، ص 40 -ثمرالاوراق، ص 33)
حکایت
@hkaitb
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
#داستان_آموزنده
🔆راه رفتن عقب جنازه
✨جنازهای را بهسوی قبرستان میبردند؛ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام پشت آن جنازه حرکت میکردند، امّا خلیفهی اوّل و دوّم جلوی جنازه راه میرفتند.
✨از حضرت سؤال کردند که آن دو نفر جلوی جنازه حرکت میکنند! فرمود:
✨✨«آنها هم میدانند که عقب جنازه راه رفتن ثواب بیشتری دارد، امّا میخواهند بدینوسیله در نظر مردم ممتازتر از دیگران جلوهگر شوند.»
📚(نمونه معارف، ج 3، ص 40 -ثمرالاوراق، ص 33)
حکایت
@hkaitb
35.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️فارَ التنور....
🔸اعتماد به خدا
🎤حجه الاسلام اسماعیل رمضانی
#اعتماد_به_خدا
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆مسلمان بيگانه از مسجد
شخصى در ظاهر مسلمان بود، ولى به اصطلاح ، مسلمان شناسنامه اى ، او در امور و احكام اسلام كاملا بى تفاوت بود، مثلا اصلا با مسجد ميانه نداشت ، مسجد رفتن براى او بسيار سخت بود و اگر احيانا از كنار آن رد مى شد، با كمال بى اعتنائى عبور مى كرد.
روزى با يكى از پسرانش كه كودك بود، بر سر موضوعى نزاع كرد و بلند شد تا پسرش را كتك بزند، پسر از دست او فرار كرد، و پسرش را دنبال نمود، تا اينكه پسر به طرف مسجد آمد و مى دانست كه پدرش با مسجد ميانه ندارد، رفت داخل مسجد، آن پدر تا نزديك در مسجد آمد، ولى وارد مسجد نشد و در همانجا فرياد زد بيا بيرون ، بيا بيرون ، من در تمام عمر به مسجد نيامده ام ، نگذار اكنون وارد مسجد شوم بيا بيرون !!
آرى افرادى هستند كه رابطه آنها با مسجد اين گونه است ، و بعضى تنها هنگام مجلس ترحيم بستگانشان به مسجد مى روند، گوئى مسجد را براى مردگان ساخته اند.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
30.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 حضرت آیتالله خامنهای:
🔹حضرت [ علی(علیه السلام)] میفرماید وقتی که آیهی «اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوُا اَن یَقولوُا ءامَنّا وَ هُم لا یُفتَنون» وارد شد و بحث فتنه مطرح شد، من فهمیدم که تا پیغمبر در میان ما هست، این فتنه رخ نخواهد داد، این فتنه مال بعد از پیغمبر است؛
♦️با پیغمبر صحبت کردم، از ایشان سؤال کردم، وقتی که رسول اکرم (ص) این مطالب را برای امیرالمؤمنین، شاگرد برگزیدهی خود، بیان میکنند، ظاهراً آن شور و شوق احساس تکلیف و احساس مسئولیّت در حضرت به هیجان میآید، یک جملهای را با پیغمبر صحبت میکنند.
🔻 میگوید من به پیغمبر عرض کردم -حالا با زبان ما- که یا رسول الله! یادتان هست در روز اُحُد وقتی که حمزه به شهادت رسید، دوستانمان عدّهای به شهادت رسیدند و من با آن همه جراحتی که بر من وارد شده بود شهید نشدم، خیلی این بر من سخت آمد که من عقب ماندم و شهید نشدم.
🔺 شما توجّه کردید، به من فرمودید که علی جان! مژده، تو هم شهید خواهی شد؛ یادتان هست؟آن روز شما به من فرمودید که بشارت باد بر تو علی جان! شهادت در پی تو است و تو شهید خواهی شد.
♦️ بعد فرمود: حالا که سرنوشت تو شهادت است، صبر تو بر شهادتچگونه خواهد بود؟خب شهادت در میدان جنگ چیز دشواری نیست.
🔶 شهادت در میدانهای مبارزات بزرگ بعدی که انسان سختیهایی را تحمّل میکند، خیلی مهم است. امیرالمؤمنین بعد از یک دوران دشوار به شهادت رسیدند، آن هم در محراب و با آن کیفیّت دشوار. این طلب شهادت خصوصیّت امیرالمؤمنین است.
۱۴۰۰/۰۲/۱۲
#مقام_معظم_رهبری
#آیه_۲_سوره_عنکبوت
#ترنم۱۲
حکایت
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆
👈 خاطره تکان دهنده آیت الله مصباح یزدی از عارف الهی میرزا عبدالعلی تهرانی
👈 امتحانات سخت دوران آخر الزمان
حکایت
@hkaitb
🔻چونان مار و عقرب
✍️ شادروان علی حجتی کرمانی
🔸در تمامی عمرم و با همۀ ارتباطی که با مجامع و حوزه های علمی و بزرگان علم و دین داشتم، مشاهده کردم که او (آیة الله سید رضا صدر) با بیت المال و وجوهات شرعیه چونان مار و عقرب رفتار می کرد.
🔹 خدایش او را مورد غفران و کرم واسعه اش قرار دهد که در چه مستوای پرشکوهی و در چه درجۀ متعالی و بلندی همانند دودمان با کرامتش به «دنیا و مال و مقام»! پشت پا زده بود و عزّت نفس، ایمان و و شرافتش را بر در ارباب بی وفا و بی مروّت دنیا، حتی یک «آن» قربانی نکرد، تا آنجا که در شکلی شگفت انگیز و بهت آور تا آخرین روزهای عمر با برکت، پربار و باثمرش، در سطحی پایین تر از زندگی یک «طلبۀ معمولی» می زیست و در مقاطع فراوانی از حیات انسانی ـ اسلامی پرشکوه و پر از فراز و نشیبش، حتی با عسرت روزگار می گذراند، و من در این متجاوز از ربع قرن که از نزدیک شاهد تمامی ابعاد و جوانب زندگی او بودم، کمتر دوره ای را سراغ داشتم که مقروض نباشد.
حکایت
@hkaitb
29.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رجزخوانی شنیدنی حسین طاهری
حسین طاهری در مراسم جشن میلاد پیامبر(ص) رجزی علیه رژیم صهیونیستی خواند.
شعر این اثر سروده محمد رسولی رئیس مرکز نوحه سازمان هیأت و تشکلهای دینی است.
حکایت
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ادای حق توفیقات و رسیدن به مقامات عالیه
عده ای می گویند آیت الله بهجت آن جمله ی معروف را بدون قید و شرط گفته اند.
همین طور است اما در زمان حیاتشان عده ای با این ابهام مواجه شدند که بسیاری نماز اول وقت میخوانند اما به مقامات عالیه نمی رسند و از ایشان در این باره سوال پرسیده بودند و ایشان فرموده بودند
نماز اول وقت زمینه ی توفیقات بعدی را ایجاد خواهد کرد و اگر شخص پی بگیرد به مقامات عالی خواهد رسید.
(اینکه کسی توفیقات بعدی را قدر بداند یا نه و حق آن را ادا کند یا نه مرحله ی بعدی است)
این مطلب را بدون واسطه از یکی از شاگردان ایشان که نقل میفرمودند شنیدم و در منابع هم موجود است.
♦️المحاضرات فی النجف الاشرف
حکایت
@hkaitb
#داستان_آموزنده
🔆پاداش رسيدگى به امور نيازمندان
مرحوم آيت اللّه سيد جواد سيد بروجردى (برادر علامه بحرالعلوم ) جد سوّم آيت اللّه العظمى بروجردى بود كه داراى شخصيتى بلند مقام و نافذ در سطح غرب ايران و بروجرد بود و در رسيدگى به امور محتاجين و مستمندان ، جديت فراوان داشت ، وى بسال 1242 هق در بروجرد وفات كرد و قبرش در همانجا مزار معروف مؤ منين است .
از آيت اللّه بروجردى (قدس سره ) نقل شده است : ...در ايّام اقامتم در بروجرد، شبى در خواب ديدم به خانه اى وارد شدم ، گفتند رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) آنجا تشريف دارند، به آنجا وارد شدم و به حاضران سلام كردم و در آخر مجلس نشسته ، و بزرگان سلسله علماء و زهاد در كنار ايشان به ترتيب (ص ) نشسته اند، و مقدم بر نزديكتر از همه به رسول اكرم (ص )
سيد جواد نشسته بود فكر فرو رفتم كه در ميان نشسته گان كسانى هستند كه آقاى سيد جواد، هم عالمتر هستند و هم زاهدتر مى باشند، بنابر اين چرا سيد جواد از همه آنها نزديكتر به رسول خدا (ص ) است ؟! در اين فكر بودم كه رسول اكرم (ص ) با عبارتى به اين مضمون فرمودند: سيّد جواد در رسيدگى به كار مردم و جواب مثبت دادن به نيازمندان از همه كوشاتر بود!
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
حکایت
@hkaitb
از همه ی توانت برای بهتر شدن
استفاده کن رفیق؛؛
حیف زندگی نیست که امروز و فردامون هیچ فرقی نکنه..؟!!!😊
حکایت
@hkaitb
جعبه شیرینی را جلو بردم و تعارف کردم یکی برداشت و گفت: می توانم یکی دیگر هم بردارم؟ گفتم: البته این حرفها چیه سید؟! و سید یک شیرینی دیگر هم برداشت، اما هیچ کدام را نخورد
کار همیشه اش بود؛هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلاتی تعارفش می کردند، بر می داشت، اما نمی خورد؛می گفت:می برم تا با خانم و بچه ها با هم بخوریم
به ما توصیه می کرد که این خیلی موثر است که آدم شیرینی های زندگی اش را با خانواده اش تقسیم کند؛شاید برای همین هم همیشه در خانه نماز را به جماعت می خواند!
دوست شهید سید مرتضی آوینی
#عاشقانه_شهدایی😍
حکایت
@hkaitb
خوشبختی زمانیست که وجودت،
ارمغان آرامش برای دیگران باشد .
هر زمان احساس کردی دیگران،
در کنارت احساس آرامش دارند،
بدان که خوشبختی .
چون خودت آرامی که میتوانی،
دیگران را آرام کنی .
حکایت
@hkaitb
عاقبت "دار"فانی، همه را آویزان می کند.
علیرضا جمشیدی
#کاریکلماتور
حکایت
@hkaitb
هر چقدر عقاید کسی احمقانه تر باشد، کمتر باید با او مخالفت کرد!
📖خداحافظ گری کوپر
رومن گاری
حکایت
@hkaitb
روزی گذار حجاج یکی از حکام بی رحم دوران بنی امیه به دشتی افتاد در آنجا با پیرمردی از قوم بنی عجل برخورد کرد.
حجاج به پیر مرد که در حال دوشیدن شیر بود گفت: می بینم که گله ی سرحال و خوبی داری . چه گاو پر شیری ای پیر مرد آیا از شغلت راضی هستی؟
پیرمرد گفت: زندگی هر روز سخت تر از گذشته می شود نان بخور و نمیر هم مشکل پیدا می شود .از این وضع فقط باید به خدا پناه برد.
حجاج گفت: نظرت درباره ی حجاج چیست؟
پیر مرد گفت:لعنت بر او باد که هر چه بدبختی می کشیم از دستظلمهای اوست. خدا ریشه ا ش را بکند.
حجاج پرسید: می دانی من کیستم؟
پیرمرد گفت : نه
حجاج گفت: من حجاجم.
پیرمرد که از ترس دست و پایش را گم کردده بود با لکنت زبان گفت:می دانی من کیستم؟
حجاج گفت:نه
پیرمرد گفت:من دیوانه ای از قوم بند عجل هستم که روزی دو بار دیوانه می شوم و الان وقت دیوانگی منست. از سر تقصیرات من بگذرید.
حجاج خندید و پیرمرد را رها کرد و رفت.
حکایت
@hkaitb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍حکایت شنیدنی
حکایت
@hkaitb
غیر اخلاقی ترین عادت بشر این است که مدام و بیوقفه،
درباره هرکس و پیش از آنکه بفهمد و درک کند قضاوت میکند.
این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارتهاست...
📖وصیت خیانت شده
میلان کوندرا
حکایت
@hkaitb
.
بعضیـــــــامـون
تا حالا
یه لـحظه هــم
طعمِ ناامـنی رُ
نچشیدیم 🥺
#هفته_دفاع_مقدس
🇮🇷❣🇮🇷
صبح زود حمید می خواست بره بیرون، برایش تخم مرغ آب پز کرده بودم،وقتی رفتم از روی گاز بردارم احسان اومده بود پشت سرم وایساده بود
همین که تخم مرغ ها را برداشتم آب جوش ریخت پشت گردنش،هم عصبانی بودم که اومده بود تو آشپزخانه هم ترسیده بودم که نکنه طوریش بشه
حمید سریع خودشو رسوند تو آشپزخانه و با خونسردی بهم گفت : آروم باش ،تا تو آروم نشی بچه رو دکتر نمی برم، این قدر با نرمی و خونسردی باهام حرف زد تا آروم شدم
یه هفته تموم می بردش دکتر بهم می گفت دیدی خودتو بیخود ناراحت کردی دیدی بچه خوب شد
همسر شهید حمید باکری
#عاشقانه_شهدایی😍
حکایت
@hkaitb
جوانی با دوچرخه اش با پيرزنی برخورد کرد
و به جاي اينکه از او عذرخواهی کند و کمکش کند تا از جايش بلندشود، شروع به خنديدن و مسخره کردن او نمود؛
سپس راهش را کشيد و رفت! پيرزن صدايش زد و گفت:
چيزی از تو افتاده است.
جوان به سرعت برگشت وشروع به جستجونمود؛ پيرزن به او گفت: زياد نگرد؛
مروت و مردانگی ات به زمين افتاد و هرگز آن را نخواهی يافت..
"زندگی اگر خالي از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هيچ ارزشی ندارد"
"زندگی حکايت قديمي کوهستان است!
صدا می کنی و مي شنوی؛پس به نيکی صدا کن، تا به نيکی به تو پاسخ دهند"
حکایت
@hkaitb