eitaa logo
حکایتهای بهلول و ملا نصرالدین
6.3هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
16 فایل
بسم الله الرحمان الرحیم مرکز خرید و فروش کانال در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/223674416C035f1536ee اینجا میتونی کانالتو بفروشی یا کانال مناسب بخری👆 تبلیغات انبوه در بهترین کانال های ایتا 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/926285930Ceb15f0c363
مشاهده در ایتا
دانلود
عبدالعظيم حسنی (سلام الله علیه) معروف ترين شخصيتی است كه دين خود را به امام هادی (سلام الله علیه) عرضه كرد و امام (سلام الله علیه) با جمله: "هذا واللَّهِ دین اللَّه الذی ارتضاه لعباده، فاثبت علیه ثبّتک اللَّه بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة" اعتقاداتش را تأييد و او را بر ثبات بر آن تشويق كرد. ادب فنای مقربان جلد۶، صفحه ٢٧۵ حکایت @hkaitb
🔻درب حرم حضرت عبدالعظیم خودبخود باز شد❗️ ◽️آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی(مرجع تقلید) به سبب اعتراض به جسارت های ضد مذهبی رضا خان به شهر ری مهاجرت کرده بود ◽️محل اقامت ایشان که در جوار حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام بود محاصره شد ◽️وی در یکی از شب ها به قصد زیارت به ماموری که نگهبان درب بود ، فرمود: در را باز کن تا به زیارت مشرّف شوم ◽️مامور از بازکردنِ در خودداری کرد و به درخواست های مکرر ایشان اعتنایی نمی کرد ◽️حاج آقا خطاب به نگهبان فرمود: ما خود در را باز می کنیم و احتیاجی به تو نداریم سپس دو رکعت نماز به جا آورد و پس از آن دعایی خواند در این هنگام درب حرم مطهر خود به خود باز شد! 🌹میلاد سید الکریم حضرت عبدالعظیم حسنی مبارکباد حکایت @hkaitb
‌🔴 فــــوری 😥 مرگ خواننده جوان ، وسط اجرا خدا رحمتش کنه چه صدایی داشت🥲 ❌اگه دلشو داری بیا فیلمشو ببین👇 https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512 اشک همه تماشاچیا درومد 😭😭👆
‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌اول اسم عشقت چیه ؟ 🥺♥📲 💙 A 💙   💙 B 💙   💙 C 💙 💙 D 💙    💙 E 💙   💙 F 💙 💙 G 💙   💙  H 💙   💙 I 💙 💙 J 💙   💙 K 💙    💙 L 💙 💙 M 💙 💙 N 💙    💙 P 💙 💙 Q 💙  💙 R 💙    💙 S 💙 💙 W 💙 💙 Z 💙    💙 N 💙 فقط اونا ک عشق ❤ دارننن🤬🤬☝🏿
🔆على (علیه السلام ) پروريده پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) هنگامى كه على (ع ) به سن حدود شش سالگى رسيد، قحطى و كمبود سراسر مكه و اطراف را فرا گرفت ، ابوطالب پدر على (ع ) كه مرد آبرومندى بود، عيالمند بود و در مضيقه سختى قرار گرفت ، خويشان ابوطالب تصميم گرفتند، سرپرستى بعضى از فرزندان او را به عهده بگيرند، رسول اكرم (ص ) نزد عموى ابوطالب آمد و فرمود: على (ع ) را به من واگذار تا سرپرستى او را به عهده بگيرم ، و در پرورش او كوشا باشم ، ابوطالب پيشنهاد رسول اكرم (ص ) را پذيرفت ، از آن پس على (ع ) به خانه پيامبر (ص ) راه يافت و تحت نظارت و پرورش مستقيم و مخصوص آنحضرت قرار گرفت ، تا آن هنگام كه پيامبر (ص ) به پيامبرى مبعوث گرديد، نخستين كسى كه به آنحضرت ايمان آورد، امام على (ع ) بود، كه در آن هنگام ده سال داشت . به اين ترتيب آنحضرت پروريده پيامبر (ص ) بود و تمام ذرات وجودش با رهنمودهاى پيامبر (ص ) رشد و نموّ نمود. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
🔆ماءموريت على (علیه السلام ) براى كشتن سه تروريست نماز جماعت صبح در اول وقت در مسجد پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) برقرار گرديد، مسلمين شركت نمودند، پيامبر (ص ) پس از اقامه نماز به طرف جمعيت رو كرد و فرمود: اى مردم ! از طريق وحى به من خبر رسيده سه نفر از كافران به بتهاى لات و عزى سوگند ياد كرده اند تا مرا بكشند، در ميان شما كيست كه داوطلبانه به سوى آنها برود و آنها را قبل از آنكه به مدينه برسند، سر به نيست كند؟ (نقشه آنها را نقش بر آب نمايد). حاضران به همديگر نگاه كردند و در جواب دادن به رسول خدا (ص ) درماندند و در سكوت و خاموشى فرو رفتند. پيامبر (ص ) فرمود: گمان مى كنم على پسر ابوطالب در ميان شما نيست . يكى از مسلمين بنام عامربن قتاده برخاست و گفت : امشب على (ع ) مبتلا به تب شده از اين رو در نماز شركت ننموده است ، به من اجازه بده بروم و پيام شما را به او برسانم . پيامبر (ص ) به او اجازه داد، عامر به حضور على (ع ) رفت و جريان را به آنها خبر داد. امام على (ع ) از خانه بيرون آمد آن گونه كه گوئى از بند رها شده است ، در حالى كه با دو طرف پيراهنش ، گردنش را پوشانده بود، به حضور پيامبر (ص ) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا جريان چيست ؟ پيامبر (ص ) فرمود: اين (جبرئيل ) فرستاده پروردگارم است كه به من خبر مى دهد سه نفر از كافران ، هم سوگند شده اند تا بيايند و مرا بكشند، و بخداى كعبه موفّق نمى شوند، اكنون شخصى لازم است تا جلو آنها را بگيرد. حضرت على (ع ) عرض كرد: من تنها براى جلوگيرى از آنها آماده ام ، چند لحظه اجازه بده لباسم را بپوشم . پيامبر (ص ) فرمود: اين لباس و زره و شمشير من است ، بردار و بپوش ، پيامبر (ص ) لباس و زره خود را بر او پوشانيد و عمامه خود را بر سر على (ع ) نهاد و شمشيرش را به دست او داد، و اسبش را آورد و على (ع ) را سوار بر آن نموده و به سوى آن سه نفر كه در چند فرسخى مدينه در بيابان به سوى مدينه مى آمدند فرستاد. امام على (ع ) از مدينه بيرون آمد و به راه خود ادامه داد، سه روز از جريان گذشت ، هيچ خبرى از على (ع ) نه از آسمان (توسط جبرئيل ) و نه از زمين نشد، فاطمه (سلام الله علیها ) نگران شد، دست حسن و حسين (ع ) را گرفت و به حضور رسول خدا (ص ) آمد و گفت : تصور مى كنم كه اين دو كودك يتيم شده اند، پيامبر (ص ) با شنيدن اين سخن ، بى اختيار گريه كرد، سپس به مردم فرمود: هركس خبر از على (ع ) بياورد، او را به بهشت مژده مى دهم . مردم با جديت به جستجو پرداختند، زيرا ديدند رسول اكرم (ص ) اين موضوع را با اهميت و تاءكيد خاص عنوان كرد. تا اينكه عامر بن قتاده خبر سلامتى على (ع ) را به پيامبر (ص ) رسانيد، كه با پيروزى باز مى گشت ، پيامبر (ص ) به استقبال على (ع ) شتافت ديد آنحضرت مى آيد در حالى كه دو اسير و يك سربريده و سه شتر و سه اسب را با خود مى آورد، آنگاه پيامبر (ص ) به على (ع ) فرمود: دوست دارى من جريان سفر تو را شرح دهم يا خودت شرح مى دهى ؟ سپس فرمود: خودت شرح بده . تا گواه بر قوم گردى . حضرت على (ع ) فرمود: در بيابان ديدم سه نفر سوار بر شتر مى آيند، وقتى كه مرا ديدند، فرياد زدند، تو كيستى ؟ گفتم : من على پسر ابوطالب ، پسر عموى رسول خدا (ص ) مى باشم . گفتند: ما كسى را به عنوان رسول خداوند نمى شناسيم ، و براى ما فرق نمى كند كه ترا بكشيم يا محمّد (ص ) را. صاحب اين سربريده با شدت به من حمله كرد، و ضربه هاى بين من و او رد و بدل شد، در اين ميان باد سرخى وزيد، صداى تو را از ميان آن باد شنيدم كه فرمودى زره او را از ناحيه گردن بريدم و كنار زدم ، رگ گردنش را بزن و من رگ گردنش را زدم ، و او را رها ساختم . سپس باد زردى وزيد، صداى تو را از ميان آن شنيدم كه فرمودى زره او از ناحيه رانش كنار زده ، بر ران او بزن و من به ران او زدم و او را سركوب كردم ، و سرش را از بدنش جدا نمودم ، وقتى كه او را كشتم ، اين دو نفر اسير كه دو رفيق او بودند به پيش آمده و گفتند: اين رفيق ما را كه كشتى توان آن را داشت كه با هزار سواره بجنگد، اكنون ما تسليم هستيم ، ما شنيده ايم محمّد (ص ) شخص مهربان و رحم دل و دلسوز است ، در كشتن ما شتاب مكن ، ما را زنده نزد او ببر تا او حكم كند. پيامبر (ص ) فرمود: اى على ! صداى اول را كه شنيدى صداى جبرئيل بود و صداى دوّم ، صداى ميكائيل بود، اكنون يكى از آن دو اسير را نزد من بياور، على (ع ) يكى از آن دو اسير را نزد پيامبر (ص ) آورد. پيامبر (ص ) به او فرمود: بگو لا اله الاّ اللّه : معبودى جز خداى يگانه نيست . او در پاسخ گفت : لنقل جبل ابى قبيس احبّ الىّ من ان اقول هذه الكلمة . نقل كوه ابوقيس براى من بهتر از آن است كه اين كلمه را بگويم . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
⁨•.🍃🌸 |صَباحاً أَتنفس بِحُبِّ الْمَهدی | هر صبح به مهدی نفس میکشیم :) وَ مـا هَــرچِـه داریـم اَزْ تُـو داریم...🍃 .
🏞 از دنیا بزرگ‌تر ✏️ اينها كه از دنيا بزرگ‌تر هستند و دنيا در دستشان سنگينى ندارد و در دلشان جلوه‌اى ندارد و در چشمشان حتى برقى نمى‌آورد، اينها بايد دنيا را به‌دست بگيرند. 📄 برشی از کتاب 📚وقتی که از خودت می‌سوزی حکایت @hkaitb
🔆آيت اللّه حائرى نمونه بارز فضيلت و تقوى يكى از علماى برجسته و پارسا مرحوم آيت اللّه ، حاج شيخ مرتضى حائرى (قدس سره ) فرزند مؤ سس حوزه علميه حضرت آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى بود، وى روز 14 ذيحجّه سال 1334 ه‍ ق در شهر اراك ديده به جهان گشود و در 14 اسفند 1364 اسفند برابر با 23 جمادى الثانى 1406 در سن 72 سالگى از دنيا رفت ، قبر شريفش در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه (س ) در قسمت بالا كنار قبر پدرش آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى ، قرار دارد. آقاى حائرى براستى مرد علم ، اجتهاد، كمالات معنوى و صفاى باطن بود، و بيش از پنجاه سال در حوزه علميه قم به تدريس و تربيت شاگرد در سطوح مختلف پرداخت و نقش بسزائى در پيشرفت حوزه در ابعاد مختلف داشت . در فراز از اعلاميه امام خمينى (قدس سره ) در شاءن آيت اللّه حائرى چنين آمده : اينجانب از اوائل تاءسيس حوزه علميه پر بركت قم كه به دست مبارك پدر بزرگوارشان تاءسيس شد و موجب آنه همه بركات شد، آشنائى با ايشان داشته ، و پس از مدتى از نزديك معاشرت و دوست صميمى بوديم و در تمام مدت طولانى معاشرت ، جز خير و سعى در انجام وظائف علميه و دينيه از ايشان مشاهده ننمودم ، اين بزرگوار علاوه بر مقام فقاهت و عدالت ، از صفاى باطن به طور شايسته برخوردار بودند و از اوائل نهضت اسلامى ايران ، از اشخاص پيشقدم در اين نهضت بودند. از شنيدنيهاى جالب اينكه : آيت اللّه حائرى 64 بار در عمر خود به مشهد براى زيارت قبر مطهر حضرت رضا (ع ) رفت ، و به نقل يكى از علماء فرمود: من در تمام اين 64 بار تقاضايم از امام هشتم (ع ) اين بود كه در سه جا به دادم برسد و مرا از وحشت خطير آن سه جا نجات دهد: 1. هنگام تقسيم نامه هاى اعمال و پريدن نامه ها به جانب راست يا چپ انسانها 2. روى پل صراط 3. كنار ميزان (سنجش اعمال نيك و بد). چنانكه از خود امام هشتم (ع ) نقل شده فرمود: هركس از راه دور بيايد و مرا زيارت كند، در روز قيامت در اين سه مورد (فوق ) نزد او رفته و او را نجات مى دهم . افراد موثّق نقل كردند كه ايشان فرموده بود: در آخرين سفرم به مشهد، امام رضا(ع ) (در خواب يا...) به اين مضمون به من فرمود: تو ديگر نيا، اكنون نوبت آمدن من نزد تو است و او از همين موضوع دريافته بود كه پايان عمرش نزديك شده است سلام بر او هنگامى كه زاده شد و مرد و زنده مبعوث خواهد شد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
🔆آيت اللّه حائرى نمونه بارز فضيلت و تقوى يكى از علماى برجسته و پارسا مرحوم آيت اللّه ، حاج شيخ مرتضى حائرى (قدس سره ) فرزند مؤ سس حوزه علميه حضرت آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى بود، وى روز 14 ذيحجّه سال 1334 ه‍ ق در شهر اراك ديده به جهان گشود و در 14 اسفند 1364 اسفند برابر با 23 جمادى الثانى 1406 در سن 72 سالگى از دنيا رفت ، قبر شريفش در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه (س ) در قسمت بالا كنار قبر پدرش آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى ، قرار دارد. آقاى حائرى براستى مرد علم ، اجتهاد، كمالات معنوى و صفاى باطن بود، و بيش از پنجاه سال در حوزه علميه قم به تدريس و تربيت شاگرد در سطوح مختلف پرداخت و نقش بسزائى در پيشرفت حوزه در ابعاد مختلف داشت . در فراز از اعلاميه امام خمينى (قدس سره ) در شاءن آيت اللّه حائرى چنين آمده : اينجانب از اوائل تاءسيس حوزه علميه پر بركت قم كه به دست مبارك پدر بزرگوارشان تاءسيس شد و موجب آنه همه بركات شد، آشنائى با ايشان داشته ، و پس از مدتى از نزديك معاشرت و دوست صميمى بوديم و در تمام مدت طولانى معاشرت ، جز خير و سعى در انجام وظائف علميه و دينيه از ايشان مشاهده ننمودم ، اين بزرگوار علاوه بر مقام فقاهت و عدالت ، از صفاى باطن به طور شايسته برخوردار بودند و از اوائل نهضت اسلامى ايران ، از اشخاص پيشقدم در اين نهضت بودند. از شنيدنيهاى جالب اينكه : آيت اللّه حائرى 64 بار در عمر خود به مشهد براى زيارت قبر مطهر حضرت رضا (ع ) رفت ، و به نقل يكى از علماء فرمود: من در تمام اين 64 بار تقاضايم از امام هشتم (ع ) اين بود كه در سه جا به دادم برسد و مرا از وحشت خطير آن سه جا نجات دهد: 1. هنگام تقسيم نامه هاى اعمال و پريدن نامه ها به جانب راست يا چپ انسانها 2. روى پل صراط 3. كنار ميزان (سنجش اعمال نيك و بد). چنانكه از خود امام هشتم (ع ) نقل شده فرمود: هركس از راه دور بيايد و مرا زيارت كند، در روز قيامت در اين سه مورد (فوق ) نزد او رفته و او را نجات مى دهم . افراد موثّق نقل كردند كه ايشان فرموده بود: در آخرين سفرم به مشهد، امام رضا(ع ) (در خواب يا...) به اين مضمون به من فرمود: تو ديگر نيا، اكنون نوبت آمدن من نزد تو است و او از همين موضوع دريافته بود كه پايان عمرش نزديك شده است سلام بر او هنگامى كه زاده شد و مرد و زنده مبعوث خواهد شد. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى حکایت @hkaitb
*ـ ↶📗🌱↷ * ما را مثل عقرب بار آورده اند؛ مثل عقرب! ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛ بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است. وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم! 📕 * حکایت @hkaitb
*ـ ↶📗🌱↷ * ما را مثل عقرب بار آورده اند؛ مثل عقرب! ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛ بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم. اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است. وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم! 📕 * حکایت @hkaitb