eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
739 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از علامه حسن زاده آملی
استادالاعظم آیت الله سید محمد حسن الهی @alamehasanzadeamoli
هدایت شده از علامه حسن زاده آملی
📝وحدت وجود 📚شرح فصوص الحکم @alamehasanzadeamoli
هو پُر سَرى آمد كه با من سِرّى بگو گفتم: من با تو سِرّ نتوانم گفتن من سِرّ با آن كس توانم گفتن كه او را در او نبینم، خود را در او ببینم سِرّ خود را با خود گویم... https://t.me/khoshnevisi_ghalamemoradi
هو من با تو چنانم ای نگار یمنی، خود در غلطم که من توام یا تو منی...
هو ای تو بداده در سحر ، از کف خویش باده‌ام ناز رها کن ای صنم ، راست بگو که داده‌ام
هو ‌‌﷽ نوریست در نهانِ آدم نهاده‌اند، آن نور ظاهر نشود الّا به مجاهده، هر چه پوست غلیظ تر باشد، مغز ضعیف‌تر و مخفی‌تر باشد. چه بسا انسان با یک دعا خواندن حال خوشی پیدا می کند امّا همین که از منزلش بیرون آمد و در اجتماع قرار گرفت ، به محض نگاه کردن به چهره‌ی مردم ، آن حال خوش از او گرفته می شود. که این آلودگی را خود جان انسان به انسان گزارش می دهد و اعلام سقوط می کند. امّا فرموده اند : وضو از بهترین راه های برطرف نمودن این آلودگی قهری در محیط است.
‌﷽ ‌یکی از دوستان نقل می‌کرد: روزی به محضر مرحوم علامه جعفری رسیدم و در پایان دیدار از ایشان تقاضا نمودم برای این کتابخانه بزرگی که دارید یک بیت شعری بفرمایید تا با خط خودم به نستعلیق بنویسم و یا آیه و حدیثی به خط ثلث و دیدار بعدی تقدیم کنم در آن نصب شود. فرمودند؛ این شعر را بنویس: تا رسد دستت به خود، شو کارگر چون فتی از کار، خواهی زد به سر پرسیدم استاد این شعر از کیست؟ فرمودند: «در حوزه نجف از محضر استادی بنام شیخ مرتضی طالقانی عارف بزرگ استفاده کردم. دو روز به فوتش مثل هر روز به محضرش شتافتم. فرمود: برای چه آمدی آقا؟ عرض کردم: آمده‌ام که درس بفرمایید. فرمود: آقاجان! درس تمام شد، برخیز و برو، درس تمام شد، من مسافرم. «خر طالقان رفته پالانش مانده، روح رفته جسدش مانده.» و بعد کلمه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار کرد و اشک از چشمانش سرازیر شد. متوجّه شدم شیخ از رحلتش خبر می‌دهد. عرض کردم: آقا! حالا یک چیزی بفرمایید تا مرخص شوم. فرمود: آقا! فهمیدی؟ متوجه شدی؟ بشنو: تا رسد دستت به خود، شو کارگر چون فتی از کار، خواهی زد به سر فردای آن روز خبر آمد که شیخ مرتضی طالقانی به ابدیت پیوست.» و این شعر منسوب به ایشان است.
هو ‌ من که حیران ز ملاقاتِ توأم چون خیالی ز خیالاتِ توام به مراعات کنی دلجویی وه که بی‌دل ز مراعاتِ توام ذاتِ من، نقشِ صفاتِ خوشِ توست من مگر خود صفتِ ذاتِ توام نقش و اندیشه‌ی من از دَمِ توست گویی الفاظ و عباراتِ توام گاه شه بودم و گاهت بنده این زمان هر دو نی‌أم، ماتِ توام... مولانا
هو ‌ ما خیالِ یارِ خود را پیشِ خود بنشانده‌ایم... ▪︎مولانا
هو پَند گفتن با جَهولِ خوابناک تُخمْ اَفْکَندن بُوَد در شوره خاک
هو هر لحظه از زندگیت را عمیقاً زندگی کن، و وقتی راه می‌روی، می‌خوری، می‌نوشی و به ستاره صبحگاهی نگاه می‌کنی، بُعد نهایی را لمس می‌کنی.