هو
گر کسی را بود شکیبایی
وقت تنهایی است و یکتایی
خانه در کوی انزوا کردن
رو به دیوار عزلت آوردن
دل به یکباره در خدا بستن
خاطر از فکر خلق بگسستن
بر در دل نشستن از پی پاس
تا به بیهوده نگذرد انفاس
ور ز غوغای نفس اماره
از جلیسی نباشدت چاره
شو انیس کتابهای نفیس
انها فی الزمان خیر جلیس
مصحفی جوی روشن و خوانا
راست چون طبع مردم دانا
وز حدیث صحیح مصطفوی
ناشی از خلق و سیرت نبوی
وز رسالات اهل کشف و شهود
وز مقالات اهل ذوق و وجود
آنچه باشد به عقل و فهم قریب
که شود منکشف به فکر لبیب
وز دواوین شاعران فصیح
وز مقولات ناظمان ملیح
آنچه قبضت کند به بسط بدل
چه قصاید چه مثنوی چه غزل
چون تو را جمع گردد این اسباب
روی دل ز اختلاط خلق بتاب
گوشه ای گیر و گوش با خود دار
دیده ی عقل و هوش با خود دار
بگذر از نفس و صاحب دل باش
حسب الامکان مراقب دل باش
از کلام و حدیث و غیرهما
بهره ی وقت خود بگیر اما
نه چنان کان به غفلت انجامد
دل به غیر خدای آرامد
نیست مانند عمر را ، مپسند
صرف آن جز به یار بی مانند
#جامی
#شاعر #عارف
#هفت_اورنگ
سلسلة الذهب/دفتر اول
هو
ما رند و عاشقیم و نظرباز و می پرست
بر ما حرام جز می و معشوق هر چه هست
زاهد کشید بر صف خمهای باده سنگ
یا رب مباد بر صف این پردلان شکست
در انتظار روی تو بودم نشسته دوش
تا وقت صبح آیینه جام می به دست
پنداشتم که لمعه نور جمال توست
از هر طرف ستاره درخشید و برق جست
عالیتر است همت رندان ز شیخ شهر
آری بود بسی به جهان زین بلند و پست
ما را چه طاقت تو که بر کوه سنگ تافت
یک پرتو از جمال تو دیگر کمر نبست
جامی که داشت باده پرستی همیشه کار
پیمان شکست و باز پی کار خود نشست
#جامی
هو
آرند که واعظی سخنور
بر مجلس وعظ سایه گستر
از دفترِ عشق نکته میراند
و افسانه عاشقان همی خواند
خر گم شدهای بر او گذر کرد
وز گمشده خودش خبر کرد
زد بانگ که کیست حاضر امروز
کز عشق نبوده خاطر افروز
نی محنت عشق دیده هرگز
نه داغ بتان کشیده هرگز
برخاست ز جای ساده مردی
هرگز ز دلش نزاده دردی
کان کس منم ای ستوده دهر
کز عشق نبوده هرگزم بهر
خر گم شده را بخواند کای یار
اینک خرِ تو، بیار افسار
این را ز خری کزان دُژم نیست
جز گوش دراز هیچ کم نیست
سرمایه مَحرمی ز عشق است
بل ک آدمی آدمی ز عشق است
هرکس که نه عاشق، آدمی نیست
شایستهی بزم مَحرمی نیست
جامی، به کمند عشق شو بند
بگسل ز همه به عشق پیوند
جز عشق مگوی هیچ و مشنو
حرفی که نه عشق، ازان خَمُش شو
#جامی
هفت اورنگ
@sarire_kelk
[از آنجا که] «همه کس، محرم اسرار حقیقت و واقف احوال اهل طریقت نیستند، پس [اصحاب معرفت] از برای ستران اسرار و اخفای آن احوال، الفاظ و عباراتی که در محاورات اهل صورت در مقاصدِ مجازی مستعمل و مشهور باشد استعاره کنند؛ تا جمالِ آن معانی از دیدهی بيگانگان دور مانَد و از نظر نامحرمان، مستور.
دی، شانه زد آن ماه خَم گیسو را
بر چهره نهاد زلف عنبر بو را
پوشیده بدین حیله رخ نیکو را
تا هرکه نه محرم، نشناسد او را»
✍ #جامی
📕 #لوامع_و_لوایح
ص۱۲۷
@sarire_kelk
هو
موری را دیدند به زورمندی کمر بسته و ملخی را ده برابر خود برداشته. به تعجب گفتند: این مور را بینید که با این ناتوانی باری را به این گرانی چون میکشد؟
مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت: مردان بار را به نیروی همت و بازوی حمیت کشند، نه به قوت تن و ضخامت بدن.
باری که آسمان و زمین سرکشید ازان
مشکل توان به یاوری جسم و جان کشید
همّت قوی کن از مدد رهروان عشق
کان بار را به قوّت همّت توان کشید
#جامی