eitaa logo
پیر طریقت
1.4هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
778 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید که در این میکده ها دریابیم آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم @shryyt
شاید که در این میکده ها دریابیم آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم @shryyt
شاید که در این میکده ها دریابیم آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم @shryyt
هو اصل آن است که دل از حدیث تازی و پارسی و هرچه هست خالی شود و همه وی گردد؛ که هیچ چیز دیگر در وی نگنجد و این نتیجه‌ی محبت مفرط بود که آنرا عشق گویند و باشد که از دل‌مشغولی که به وی دارد، نام وی فراموش کند و چون چنین مستغرق شود و خود را و هرچه هست-جز حق تعالی-فراموش کند، به اول راه تصوف رسد و این حالت را صوفيان فنا و نیستی گویند؛ یعنی هرچه هست از ذکر وی نیست گشت و او نیز هم نیست گشت، که خود را فراموش کرد و چون خودی‌ِخود فراموش کرد، وی نیز در حق خود نیست گشت و چون با وی هیچ چیز نماند جز حق تعالی، هست وی حق باشد و بس. چنان‌که چون تو نگاه کنی آسمان و زمین و آنچه در وی است بیش نبینی، گویی: «عالم خود بیش از این نیست و همه این است»، این کس نیز هیچ چیز را نبیند-جز حق را-و گويد: «همه اوست، جز وی خود نیست» و این جایگاه جدایی میان وی و حق برخیزد و یگانگی حاصل آید و این اول عالم توحید و وحدانیت باشد؛ یعنی چون جدایی برخیزد، وی را از جدایی و دوری آگاهی نباش،؛ که جدایی کسی داند که دو چیز را بداند خود را و حق را و این کس در این حال از خود بی‌خبر است و جز یکی نمیشناسد؛ جدایی چون داند؟ @FEshragh
‍ ﷽ اصل آن است که دل از حدیث تازی و پارسی و هرچه هست خالی شود و همه وی گردد؛ که هیچ چیز دیگر در وی نگنجد و این نتیجه‌ی محبت مفرد بود که آنرا عشق گویند و باشد که از دل‌مشغولی که به وی دارد، نام وی فراموش کند و چون چنین مستغرق شود و خود را و هرچه هست-جز حق تعالی-فراموش کند، به اول راه تصوف رسد و این حالت را صوفيان فنا و نیستی گویند؛ یعنی هرچه هست از ذکر وی نیست گشت و او نیز هم نیست گشت، که خود را فراموش کرد و چون خودی‌ِخود فراموش کرد، وی نیز در حق خود نیست گشت و چون با وی هیچ چیز نماند جز حق تعالی، هست وی حق باشد و بس. چنان‌که چون تو نگاه کنی آسمان و زمین و آنچه در وی است بیش نبینی، گویی: «عالم خود بیش از این نیست و همه این است»، این کس نیز هیچ چیز را نبیند-جز حق را-و گويد: «همه اوست، جز وی خود نیست» و این جایگاه جدایی میان وی و حق برخیزد و یگانگی حاصل آید و این اول عالم توحید و وحدانیت باشد؛ یعنی چون جدایی برخیزد، وی را از جدایی و دوری آگاهی نباش،؛ که جدایی کسی داند که دو چیز را بداند خود را و حق را و این کس در این حال از خود بی‌خبر است و جز یکی نمیشناسد؛ جدایی چون داند؟ @khaksarx
‍ ﷽ اصل آن است که دل از حدیث تازی و پارسی و هرچه هست خالی شود و همه وی گردد؛ که هیچ چیز دیگر در وی نگنجد و این نتیجه‌ی محبت مفرط بود که آنرا عشق گویند و باشد که از دل‌مشغولی که به وی دارد، نام وی فراموش کند و چون چنین مستغرق شود و خود را و هرچه هست-جز حق تعالی-فراموش کند، به اول راه تصوف رسد و این حالت را صوفيان فنا و نیستی گویند؛ یعنی هرچه هست از ذکر وی نیست گشت و او نیز هم نیست گشت، که خود را فراموش کرد و چون خودی‌ِخود فراموش کرد، وی نیز در حق خود نیست گشت و چون با وی هیچ چیز نماند جز حق تعالی، هست وی حق باشد و بس. چنان‌که چون تو نگاه کنی آسمان و زمین و آنچه در وی است بیش نبینی، گویی: «عالم خود بیش از این نیست و همه این است»، این کس نیز هیچ چیز را نبیند-جز حق را-و گويد: «همه اوست، جز وی خود نیست» و این جایگاه جدایی میان وی و حق برخیزد و یگانگی حاصل آید و این اول عالم توحید و وحدانیت باشد؛ یعنی چون جدایی برخیزد، وی را از جدایی و دوری آگاهی نباش،؛ که جدایی کسی داند که دو چیز را بداند خود را و حق را و این کس در این حال از خود بی‌خبر است و جز یکی نمیشناسد؛ جدایی چون داند؟ @khaksarx