هو
موانع تا نگردانی ز خود دور
درون خانه ی دل نایدت نور
موانع چون در این عالم چهار است
طهارت کردن از وی هم چهار است
نخستین پاکی از احداث و انجاس
دوم از معصیت وز شر وسواس
سوم پاکی ز اخلاق ذمیمه است
که با وی آدمی همچون بهیمه است
چهارم پاکی سر است از غیر
که اینجا منتهی میگرددش سیر
هر آن کو کرد حاصل این طهارات
شود بی شک سزاوار مناجات
تو تا خود را به کلی در نبازی
نمازت کی شود هرگز نمازی
چو ذاتت پاک گردد از همه شین
نمازت گردد آنگه قرةالعین
نماند در میانه هیچ تمییز
شود معروف و عارف جمله یک چیز
#گلشن_راز
#حکیم_شبستری
#عارف #شعر
هو
#انواع_من
وقتی لفظ " من " را بکار میبریم، یکی از این سه مقصود ماست:
من حیوانی
من انسانی
من ملکوتی
من حیوانی آن است که در آن با حیوانات مشترکیم، جسم داشتن ، خوردن، خوابیدن، شهوت و غضب داشتن و خلاصه آنچه فلاسفه به آن نفس حیوانی لقب داده اند.
من انسانی، همان اندیشه در نظر عرفاست و فلاسفه از آن به نفس ناطقه یاد میکنند.
ای برادر تو همان اندیشهای
ما بقی تو استخوان و ریشهای
من ملکوتی همان مقام خلافت الهی است. و از نظر عارفان فصل مقوّم انسان است، در واقع حقیقت انسان همان من ملکوتی اوست که برتر از جسم و روح است و این دو از اجزای آن هستند.
منِ تو برتر از جان و تن آمد
که این هر دو از اجزای من آمد
#گلشن_راز