eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
725 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو شبلی گفت از یوسف اسباط پرسیدند: غایت تواضع چیست؟ گفت: آن که از خانه بیرون آیی هر که را بینی چنان دانی که بهتر از تو است. تذکرة الأولیاء @khaksarx
هو خوابِ من زهرِ فراقِ تو بنوشید و بمُرد...
هو دنیا بد است اما در حق آن کس که نداند که دنیا چیست چون دانست که دنیا چیست او را دنیا نباشد.
هو از بـاده جـوٖشـانم وز خـرقه فـروشانم از یار چه پوشانم آهسته که سرمستم مولانا
هو ﷽ ✨اگر در مورد شاگردان و رفقای متعددی که حضرت آیت الله نجابت (رحمه الله علیه) داشتند، تحقیق و دقت کنیم در می یابیم که برخی از آنها کسانی بودند استاد پرس پرسان سراغشان را گرفتند و به عناوین و بهانه های مختلفی سراغ آنها می رفتند و آنها را نزد خود فرا می خواندند و با لطف و محبت بی نظیرشان آنها را مورد محبت قرار میدادند. 🔹خود حضرت آیت الله نجابت (رحمه الله علیه) هم خودشان خدمت آقای قاضی (رحمه الله علیه) نرفتند. آقای قاضی (رحمه الله علیه) سراغ ایشان رفتند به همین نسبت آقای نجابت (رحمه الله علیه) نیز خود سراغ شاگردان و رفقا رفتند پس این سخن که الزاماً باید در جستجوی استاد بود چندان مدرک و مستندی برای آن وجود ندارد.🔸 📚مقام و منزلت‌‌ استاد الهی📄صفحه: ۸۱ ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄ @Ayatollahnejabat
✨مرحوم آیت الله نجابت از قول مرحوم آیت الله سیدجمال گلپایگانی نقل می فرمودند که: 💢«آقای قاضی جانش را گذاشت روی خدا پرستی؛ او دیگر فوق حساب است». یعنی؛ جایگاه ایشان دیگر در مخیله ما نمی گنجد. 💠مرحوم آیت الله نجابت در تفسیر این سخن می فرمودند: 🔹غرض این است که انسان باید برای دوست حقیقی جان بدهد. والله باید بگویم که اولاً این جان چه ارزشی دارد که انسان در راه دوست بدهد؟ و ثانیاً دوست این جان را که می ستاند، می دانید چه نصیب میشود؟ به اتفاق قطعی روایات آن چیزی است که؛ [لا عَينٌ رَأتْ ، و لا اُذُنٌ سَمِعتْ ، و لا خَطَرَ على قَلبِ بَشرٍ] {آن چیزی است که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.}🔸 📚حدیث سرو📄صفحه: ۲۶۰ @Ayatollahnejabat
هو قال بعض أهل السلـوك : أن أسرع أذكار اللسان إمضاءً إلى مشاهدة الأنوار كلمة لا اله الأ الله . محمّد سعيد بن القمّي المعروف بالقاضي
هو زهی شربت زهی لـذت زهی ذوق زهی حیرت زهی دولت زهی شوق خوشا آن دم که ما بی‌خویش باشیم غنـی ِمطلــق و درویـــش باشیم... 📚شیخ محمود شبستری طریقت علیه قادریه کسنزانیه ❇️ @Officialkasnazani
هو در طواف حَرمم گفت به‌گوش آگاهی حلقه میکده را هم به ادب زن گاهی بینی از مَروه‌ی میخانه صفای رخ دوست گر کنی سعی و در آن حلقه بیابی راهی نیست در صومعه سودی به خرابات گرای قلب خود نقد کن از صحبت صاحب جاهی عرفاتیست درِ دوست که عشّاق رسند اندر آن کوی نه هر بی‌خبری خود‌خواهی همت پیر مغان بین که ز رندان همه عیب دید و پوشید و در اکرام نکرد اکراهی جو ز عشّاق کرَم زاهد بیچاره گداست به کف آور گُهر از مخزن شاهنشاهی هیچ سائل ز در میکده محروم نرفت به کجا کرد توان رو ز چنین درگاهی خوشه از خرمن صاحب کرمی بر که به‌قدر پیش او حاصل کونین کَم است از کاهی یوسف مصرِ معانی تویی آخر ز چه روی می‌کنی عمر گران‌مایه تلف در چاهی روز خود بی مِی و معشوق مکن شب همه عمر خردسال است که یک هفته بود بی‌ماهی قدمی هم به‌صفا بر در میخانه گذار تا مگر دست تو گیرد صفی اللهی صفی علیشاه نعمت ‌اللهی @yarekhaksar
هدایت شده از لینک
صوت‌های زیر در کانال «باغهای توحیدی معنوی» بارگزاری می‌شود: ۱- از ابتدای شرح مثنوی معنوی ۲- ادامه شرح توحید صدوق (از باب اول) ۳- از ابتدای کتاب الصلاة ریاض المسائل (فقه). زمان برگزاری کلاس: ریاض از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۰ تا ۱۱/ شرح مثنوی معنوی از شنبه تا سه شنبه ساعت ۱۱ تا ۱۲/ شرح توحید صدوق سه شنبه و چهارشنبه ساعت ۱۱ تا ۱۲. مکان: قم، مدرس خان شرکت برای عموم آزاد است. لینک دعوت: https://eitaa.com/BaghhayeTohidiManavi
📚 آقای سید علی قاضی حافظ مثنوی بود - توصیه با نقل حکایتی به خواندن مثنوی مولانا • در خصوص خواندن کتاب مثنوی از ایشان سؤال شد، فرمودند: مرحوم آقای حاج سید علی آقا قاضی نقل می فرمودند که پدرم به من توصیه نمود در عین حال که درس میخوانی روزی یک ساعت هم در حجره تجارتی حاج امامقلی تاجر بنشین و از حرفهای او استفاده کن. روزی حاج امامقلی برای من نقل نمود که من در عالم خلسه دیدم در کوهی مرتفع هستم که شیطان نیز در آنجا بود به او گفتم هشتاد سال از عمر من میگذرد، دست از من بردار. شیطان گفت: من در خلقتم با بشر دشمن هستم، هر موقع فرصت بیابم او را به قعر این کوه می اندازم در ضمن صحبت هایی که حاج امامقلی مینمود به من گفت: موقعی که در قره باغ روسیه بودم و آنجا زندگانی میکردم عاشق دختری شدم و خیلی ناراحت بودم. روزی در کوچه قره باغ میگذشتم درویشی به من رسید و گفت: راه این نیست که تو میروی در من تغییر حالی پیدا شد. تمام اموالم را به مبلغ ۲۵ ریال فروختم و عازم مکه شدم یک سال در مکه ماندم و در آنجا متوسل شدم ولی تأثیری در حال من نکرد. به عتبات عالیات رفتم متوسل شدم اثری نکرد. بالاخره آمدم [ ایران و رفتم مشهد. آنجا در حرم حضرت رضا متوسل شدم، ضریح را گرفتم و رها نکردم. ناگهان صدایی از ضریح به گوشم خورد و گفت: برو به قزوین نزد سید قریش و او تو را راهنمایی کند. و بعد صدای دیگری بلند شد و گفت: «بعد برو نزد عبدالله تو را راهنمایی می کند.» ناچار من آمدم ،قزوین تحقیق و پرس وجو کردم معلوم شد سید قریش از علمای معروف شهر است. رفتم در منزلش و دیدم محل رفت و آمد زیادی است. بیرونی مفصل و خیلی بزرگی دارد، تعجب کردم کسی که دارای معنویت باشند با این وضع چه تناسبی دارد؟ بعد از مدتی دیدم خود آقا سید قریش آمد و مردم رفت و آمد میکردند و این وضع قریب به دو ساعت به طول انجامید هم خسته شدم و هم این وضع مرا نگران کرده بود. بلند شدم بروم که سید قریش اشاره کرد بنشین. این تذکر روزنه امیدی در من به وجود آورد. باز مدتی معطل شدم. جمعیت رفت و آمد می نمود. خواستم بلند شوم که باز گفت بنشین، نشستم تا جمعیت رفت و سید به من گفت بیا دنبال او راه افتادم. از چند اتاق تو در تو گذشتم تا در اتاق مخصوصی رسیدیم. او نشست و به من اشاره کرد بنشین و من هم نشستم دستوراتی داد و من شش ماه در آنجا بودم. توصیه کرد که : کتاب مثنوی بخوان و من خواندم • از علامه سؤال شد که آیا آقای قاضی خودشان مثنوی می خواندند؟ اظهار فرمودند ایشان تقریبا حافظ مثنوی بود. - کتاب دست نوشته ها؛ ص ۲۷۳ ------ زندگی برای علوم انسانی https://eitaa.com/ensani_islami