eitaa logo
پیر طریقت
1.3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
727 ویدیو
48 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هو | یک وجب بیا... 👤 آیةالله حاج شیخ محمّد بهاری قدّس سرّه در هر مرتبه که هستی، آن نیم رمق که داری، آنقدر را که به سهولت می توانی به عمل آوری. اگر در آن مسامحه نکردی آن را به جا آوردی، یک چنین هم بر قوّت تو می افزاید بلکه زیاده؛ زیرا که فرمود: تو یک وجَب بیا، من یک ذراع. و اگر نه، مسامحه کردی، آن مقدار قوّتت هم در معرض زوال است. 📚 «تذکرة المتّقین» ص۱۱۳
✨✨✨✨ ✨💞روزی هارون الرشید بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف میکند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان. بهلول ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت. اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزمهایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزمها را قاپید و بسرعت دور شد. بهلول خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید. بهلول با خود گفت: حقت بود. راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن میکند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار میدهد تا ماست کمتری بفروشد. بهلول خواست بگوید چه میکنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست. بهلول جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول زرع کردن پارچه بود و حین زرع کردن با انگشت نیم گز را فشار میدهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه میدارد. جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت. بهلول دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت: محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست... 📚 امثال و حکم @Abikhiall ‌‎  ‎‌‌‎‌‌‎‌‌✾࿐༅✧❤️✧ ༅࿐✾ ┄•●❥ @Abikhiall 🖤🥀🖤
هو در احوال ابراهیم ادهم آورده اندکه وقتی به مستی برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و می گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بود». چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقش غیر بشستيم ». تذکرة الاولیا
رفیق با محبت نعمت بزرگی است که...... 🎤آیت الله ناصری رحمه الله علیه🎙
هو «اگر در عشق صادق باشی، خود عشق گوید که چه کنی تا به محبوب برسی!» 📚 فتوحات مکیه، باب ۱۷۸ @IbnAarabi
🌻 امام رضا عليه السلام: 🍀 ينبَغِي لِلرَّجُلِ أن يُوَسِّعَ عَلَى عِيَالِهِ لِئَلَّا يَتَمَنَّوا مَوتَهُ. 🍀 بر شخص مالدار متمکن واجب است که بر خانواده اش در مخارج وسعت بدهد (تا آرزوی مرگش را ننمایند) 📚 من لا یحضره الفقیه جلد۲ صفحه ۶۸ @madrese_Razavieh_gorgan
هو رند آن باشد که میل هستی نکند وز خویش گذشته خودپرستی نکند در کوی خرابات مغان رندانه می نوش کند مدام و مستی نکند
هو نرنجیدنِ صوفیان از آزارِ خلق به خاطر بی من و مایی صوفیان است، زیرا رنجیدن فرع بر انانیت و خود را موجود دانستن است، درحالی‌که صوفی، غیرِ موجود و "هیچ‌کس" است. پس، آنکه برنجد هنوز کسی است. بنابراین کسی که می‌رنجد هم به خود توجه دارد و هم به خدا. چنین کسی دوبین است و خود را هویتی متمایز از خدا تصور می‌کند، پس موحد نیست. از کتاب میراث تصوف - لئونارد لویزن روی این متن و همچنین روی جملات تصویر عمیقاً تعمق کنید.
هدایت شده از طریق بندگی
از علامه طباطبایی پرسیده بودند ، سخت ترین لحظات عمر شما کدام است ؟ فرموده بودند : فاصله ی بین دو وضو 🌷 کانال 🌷 📌 ورود به کانال 👈 @aansar313
هو ای درویش جمله خلقِ عالم همه روز در خیال و پندارند که مگر وجودی دارند و بکاری مشغولند و طلب مقصودی می‌کنند و نمی‌دانند که: "به‌جز خدایتعالى هیچ‌چیز و هیچ‌کس را وجود نیست و نبوده و نخواهد بود، خدایست که موجود است و همیشه بوده است و خواهد بود." اگر فهم نکردی روشنتر بگویم: بدانکه اگر کسی از موم صد چیز بسازد بضرورت صد شکل و صد اسم پدید آید و در هر شکلی چندین اسامی دیگر باشد. اما عاقل داند که بغیر از موم چیز دیگری موجود نیست و اینجمله اسامی که پیدا آمده، اسامی موم است. که این فقط موم بود که بجهات مختلف و باضافات و اعتبارات آمده است. "با خودی کفر و بیخودی دین است هرچه گفتیم مغز آن این است" از کتاب کشف الحقایق - عزیزالدین نسفی
📌امام (ع) اینگونه بود: ◀️برای کالا شخصا در بازار حضور می یافت؛ ◀️به بیمار میرفت؛ ◀️يونُس¬ِبْنِ‏ يَعْقُوب را که قبلا فَطَحی مذهب بود، کرد؛ ◀️برای شیعیان و شفای بیماران میکرد؛ ◀️مردم را در منزل به حضور می پذیرفت؛ ◀️ میداد و آنان را تکریم می کرد؛ ◀️برای دوستان می فرستاد، ◀️با خدمتکاران بر سر یک سفره می نشست؛ کسی را از سر سفره برای کار بلند نمی کرد؛ ◀️در تشییع جنازه مردم شرکت و را به آن سفارش می¬کرد؛ ◀️به نصحیت و مردم می پرداخت و برده آزاد می کرد؛ ◀️مردم را به رعایت سفارش می نمود؛ ◀️ضمن پاسخگویی به نامه های شیعیان، در موضوعات اجتماعی و نظام خانواده از جمله امر مشاوره می داد یا گاهی از دوستان خود مشورت می خواست. 📚شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج2، ص857؛ ج2، ص682. 📚ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی¬طالب، ج4، ص341. 📚کلینی، الکافی، ج1، ص219، ح4. ج1، ص321، ح11.ج5، ص289- 288، ح1. 📚شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج2، ص856. 👇👇 🌻 @ahlebait110
🕯📢 🕋 خود را بر مراقبه نتواند داشت الّا کسی که به دوام محاسبه‌ی نفس خود را مؤدب گردانیده بود و از همه عادت‌ها منع کرده. و هرگاه که به مراقبه مشغول شود در دل جز یاد خدای تعالی نبود و اگر چه به زبان هیچ ذکر نگوید و هر که چنین بود او دایم در ذکر بود. 💠 و این معنا آن‌گاه در دل مستقیم گردد که شخص در حال ذکر گفتن و غیر آن، در بندِ آن بُوَد که نفی خواطر کند و هر چه در دل وی می‌آید آن را از دل می‌راند و از آن اعراض می‌کند و حاضر یاد خدا و معنی ذکر می‌شود در نفی و اثبات. شیخ کامل مکمل سید محمد بخاری 📔 مناهج الطالبین، الباب السادس، فصل اول در شرایط ذکر، ص ۱۸۴. @maerefatallah