هو
ز اول بامداد سرمستی
ور نه دستار کژ چرا بستی
سخت مستست چشم تو امروز
دوش گویی که صرف خوردستی
جان مایی و شمع مجلس ما
السلام علیک خوش هستی
باده خوردی و بر فلک رفتی
مست گشتی و بند بشکستی
صورت عقل جمله دلتنگیست
صورت عشق نیست جز مستی
مست گشتی و شیرگیر شدی
بر سر شیر مست بنشستی
باده کهنه پیر راه تو بود
رو که از چرخ پیر وارستی
ساقی انصاف حق به دست توست
که جز آن شراب نپرستی
عقل ما بردهای ولیک این بار
آن چنان بر که بازنفرستی
حضرت مولانا
هو
ای بندگان خدا!
بحق به شما میگویم
که به دریافت آخرت نایل نخواهید شد،
مگر با ترک شهوات دنیا.
به عریانی به دنیا آمدید
و به عریانی خواهید رفت.
به هوش باشید
که در این میان چه کنید.
#حضرتعیسیبنمریمسلاماللهعلیه
هو
اى بندگان بد!
مردم را بر اساس گمان
سرزنش مىكنيد
و با يقينى كه به بدیها
و عيبهاى خود داريد
خويشتن را سرزنش نمىكنيد؟...
▪︎حضرتعیسیعلیهالسلام
هو
بدان که بزرگان گفتهاند:
دو رکعت نماز از عالِمی، فاضلتر از عبادت یکسالهی جاهل.
برای آنکه جاهل، آفات عمل نشناسد و آمیختگیِ وی به اغراض نداند و همه را خالص پندارد، که غش در عبادت همچون غش است در زر، که بعضی زر باشد که هرکه بدید آن را زر پندارد و صیرفی (صراف) نیز در غلط افتد، الا صیرفیِ استاد؛ اما همهی جاهلان، خود [را] زر پندارند، هرچه زر نبوَد و صورت زر دارد.
✍ #امام_محمد_غزالی
📕 #کیمیای_سعادت
جلد۲، ص۳۷
@sarire_kelk
هو
سخت نازک گشت جانم از لطافتهای عشق
دل نخواهم جان نخواهم آن من کو آن من
#مولانای_جان
هو
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
بجوئید ای عزیزان کین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است
نمیدانم که آن بت را چه نام است
مرا کعبه خرابات است امروز
حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کو خود میشناسد
که سرور کیست سرگردان کدام است
عطار
هو
نقل است که بایزید روزی در راهی میرفت . سگی با او همراه شد . شیخ دامن از او گرفت
سگ گفت : اگر خشکم که هیچ خللی نیست . و اگر ترم هفت آب و خاک میان من و تو صلحی اندازد .اما اگر دامن به خود باز زنی اگر به هفت دریا غسل کنی پاک نشوی.
بایزید گفت: تو پلید ظاهر و من پلید باطن . بیا تا هر دو بر هم کنیم تا ببینیم خلق از کداممان پیروی میکند ؟
سگ گفت : تو همراهی و انبازی مرا نشائی. که من در نظر خلق مطرودم و تو مقبول خلقی . هر که به من رسد سنگی بر پهلوی من زند و هر که به تو رسد گوید : سلام علیک یا سلطان العارفین . و من هرگز استخوانی برای فردایم ذخیره نکرده ام ولی تو خمی از گندم برای فردایت داری.
بایزید گفت : حتی شایسته همراهی سگی را هم ندارم پس همراهی لم یزل و لا یزال را چون کنم ؟ شکر خدائی را که بهترین خلقش را بوسیله کمترین خلق اندرز میدهد.
هو
و یقین دان که چون تو شر خود را از دیگران واداشتی شر هیچکس به تو نرسد.
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_نود_شش
هو
و چون خواهی که شر کسی از تو مصروف بود تو شر خود از دیگران مصروف دار. و هیچ اندیشه مدار. و این راهی عظیم است که تو را وانمودم.
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_نود_شش
هو
در آن کوش که شر خود از خود کفایت کنی که چون شر از تو برخیزد همه عالم را دوست خود بینی.
#نامه_ها #جلد_دوم #نامه_نود_شش