این دنیا یک زندگی به مردم ایران بدهکار است
اینروزها حال مردم خوب نیست
نه فقط خوب نیست بلکه اصلا خوب نیست
با هر کی صحبت میکنم
گویی که طرف دنبال کسی بوده که حرف های تلنبار شده در دلش را بیرون بریزد.
یکی از گرانی و تورم مینالد
و دیگری از بیکاری فرزندان تحصیلکرده خود
و آن یکی از فرصتهای زندگی بر باد رفته.
قطعا این دنیا یک زندگی به مردم ایران از سال ۵۷ به بعد بدهکار است
مردم دچار هزار و یک گرفتاری شدهاند
نمیدانند تورم افسار گسیخته را تحمل کنند
یا مسئولین افسار پاره کرده را که با بیکفایتی خود هر روز بر مشکلاتشان میافزایند و هیچ درکی از شرایط مردم ندارند.
مگر میشود در این کشور زندگی کرد و زندگی روزمره مردم را ندید؟؟؟
مگر میشود در کوی و برزن تردد نمود و چهره غمزده شهر و دیار و مردمانش را ندید؟؟
مگر میشود چهرههای تکیده زنان و مردانی که برای گذران زندگی از صبح علی.الطلوع بیرون میزنند و پاسی از شب گذشته که به خانه برمی گردند رو ندید؟؟؟؟
پدران و مادران میدوند تا خود و فرزندانشان زنده بمانند
جوانان تحصیلکرده و جویای کار همه سرخورده و ناامید
ناامید از وضعیت خود و کشور
نه امیدی به بهبودی وضعیت خود دارند و نه امیدی به تغییر شرایط
حتی تغییر شرایط سوریه و سرنگونی دولت دیکتاتور بشار اسد هم یک چشم مردم را گربان و چشم دیگرشان را خوشحال نمود
چشم خوشحال فریاد میزد که عاقبت دیکتاتور همین است حتی اگر به میلیاردها دلار و تجهیزات هم توسط دیگران مسلح شوی باز عاقبت سرنگونیست.
وچشمگریان فریاد میزد :
آخر چرا ؟؟
چرا بایستی در سوریه اینهمه هزینه میکردیم ؟؟
چرا میبایستی هر روز به تعداد فقرای خود میافزودیم تا بشار بماند؟؟
چرا بایستی هر روز تحریم ها را علیه خود شدیدتر میکردیم تا دیکتاتوری در سوریه پابرجا باشد؟؟
چرا بایستی میلیاردها دلار روانه سوریه میشد و جمعهها از تریبون خود مردم را به خوردن اشکنه و بستن لنگ توصیه می نمودید؟؟
چرا؟؟؟
چرا لقمه از دهان مردم بیرون کشیدید تا بشار اسد و خانوادهاش آزرده خاطر نشوند؟؟
و چقدر وفاحت میخواهد که بعد از سرنگونی دیکتاتوری چون آسد بگویی او سقوط کرد چون به ما پشت نمود
یعنی این جرثومه فساد و دیکتاتوری اگر به اینان پشت نمیکرد همچنان دلارهای نفتی به سمت کشورش سرازیر میشد
و حالا دفاع از مظلوم را فهمیدیم.
این دنیا یک زندگی به مردم ایران بدهکار است
مردم ایران چهل و خوردهای سال است شب و روزشان با شعار و ایدیولوژی عدهای متوهم گذشته است
عدهای که تا چند سال پیش وعده برگزاری نماز در کاخ سفید میدادند و امروز شاهدیم که حتی زیارت حرم حضرت رقیه هم دیگر برایشان امکان ندارد.
عدهای که تا چند سال پیش از جبهه مقاومت میگفتند و برای این جبهه چه هزینههایی که نشد ولی امروز شاهدیم بعد از حذف سرشاخههای مقاومت حتی جرات کوچکترین حرکتی ندارند
عمر مردم ایران به پای ایدولوژی عدهای متوهم گذشت .
✍عبدالزهرا هشترودی، جانباز سبز
@hooree🌹
از کشف حجاب اجباری
تا وضع حجاب اجباری!
هفدهم دیماه سالیاد واقعه کشف حجاب در دوره پهلوی اول است. رویدادی که گویا با الهام از تجربه آتاتورک در ترکیه انجام گرفت و هیاهوی بسیاری پیرامون آن در ایران برپا شد.
موافقان و مخالفان حول درستی یا نادرستی آن صفآرایی کردند و مجادلات زیادی بر سر آن ایجاد شد.
حالا امروزه با گذشت بیش از هشتاد سال از آن رویداد دوباره با سخت گیریهای فزاینده درباره حفظ حجاب روبرو شدهایم و همین امر بازخوانی آن واقعه تاریخی را ضروریتر میسازد.
رضاشاه دولتی شبه مدرن بر پا کرد که قرار بود جامعه ایران را از سنت به سوی تجدد راهبری کند. دولتی که کوشید تا مظاهر سنت از قبیل مکتبخانهها، حوزههای علمیه، نظام قضایی شرعی، تعزیه و شبیهخوانی را از عرصه اجتماعی حذف، و نمادهای تجدد از جمله مدارس نوین، دانشگاه، و دادگستری مبتنی بر نظام قضایی مدنی و مدرن را جایگزین سازد.
همچنین رضاشاه کوشید تا برای تحقق یک دولت متمرکز به تاسیس ارتش ملی و اسکان اجباری عشایر اقدام نماید. تاسیس بوروکراسی هم برای سامانبخشیدن به امور مدیریتی این دولت نوپای شبه مدرن صورت گرفت. اما و هزار اما اجبار مردان به پوشیدن یونیفورم و کلاه رسمی و اجبار زنان به کشف حجاب حکایت از امری ظریفتر و پیچیدهتر داشت.
زیگموند باومن جامعهشناس شهیر پستمدرن با ابداع مفهوم دولتباغبانی برای دولتمدرن، از عزم این دولت برای نظم بخشیدن به بینظمیها و وجود ارادهای برای رام کردن وحشیگریها از منظر مدرنیته سخن میگوید. براین اساس دولت مدرن میکوشد تا شهروندانی بهنجار و مطیع تربیت کند که قادر باشند نقش عملگی را برای آن ایفا نمایند.
بنابراین رضاشاه با درک موقعیت پیرامونیایران در نظام جهانی و لزوم جبران عقبماندگی ایرانیان نسبت به جهان پیشرفته کوشید تا سختافزارهایی از جمله بوروکراسی و دانشگاه را وارد نماید.
همچنین از جنبه نرمافزاری سعی کرد تا انسانی تراز نوین خلق نماید که به برنامه تجدد باور داشته و به اندازه کافی مطیع و رام باشد.
فاطمه صادقی در کتاب کشف حجاب به خوبی نشان میدهد که حتی هنر عکاسی هم در این دوران در خدمت آفرینش سوژههایی جدید (آلتوسر) کاربرد مییابد.
به باور صادقی فیگور زنان کشفحجاب کرده در مقابل دوربین و سپس انتشار گسترده این تصاویر در محافل رسمی و غیررسمی جامعه نشان از خلق سوژههایی نوین برای پیشبرد برنامههای تجدد داشت.
نکته مهمتر اینکه افراد جای گرفته در قالبی فرمال، خود نیز کوشیدند تا انتظارات دیگران از خود (دولت) را برآورده سازند و بهنجار شوند. به عبارت دیگر سوژهها تلاش داشتند تا این انتظارات را درونی ساخته و به انسانی نوین تبدیل شوند و این البته نقطه خطرناک عملکرد دولت مدرن در سراسر جهان و البته در ایران دوران رضاشاه بود.
با مرور جامعه شناسانه پروژه کشف حجاب اجباری اکنون چگونه میتوان درباره برنامه وضع حجاب اجباری داوری کرد؟
واقعیت ایناست که ناسازگاری پروژه اخیر با تغییرات اجتماعی و تحولات جهانی بهقدری آشکار است که نمیتوان انتظار داشت به هدف بهنجارسازی در راستای خلق انسانی در تراز جمهوری اسلامی منجر شود.
برنامهای که اکنون صرفا به مثابه اعاده حیثیت حکومت در قبال تخطی آشکار شهروندان از خطوط قرمزش تلقی شده و میکوشد حتی به قیمت افزایش شکافهای اجتماعی و گسترش نارضایتیهای عمومی آب رفته را به جوی بازگرداند.
ارادهای که بهرغم تحمیل هزینههای بسیار به جامعه و نظام سیاسی پیشاپیش محکوم به شکست است.
✍مهران صولتی
@hooree🌹
🔺️نوجوانان در صف جراحی زیبایی؛ زور پول به اخلاق پزشکی میچربد
🔹تب جراحیهای زیبایی به قدری فراگیر شده که این تصور در افراد وجود دارد که نباید به هیچ وجه از قطار پرسرعت عملهای زیبایی جا بمانند و حتی شده به صورت قسطی و چک و سفته عمل زیبایی انجام دهند
🔹تبلیغات فریبنده باعث شده تا سن جراحی زیبایی در کشورمان به ۱۴ سال برسد! ابراهیم رزمپا عضو هیئت مدیره انجمن علمی راینولوژی ایران میگوید نکته مهم این است که در گذشته سن مورد تأیید برای انجام عمل جراحی ۱۸ سالگی بود؛ اما امروزه به لحاظ علمی این سن کاهش یافته و دختران از ۱۴ سالگی و پسران پس از ۱۶ سالگی شرایط عمل را دارند./مهر
@hooree🌹
آیا دینداری نسلهای مختلف با یکدیگر متفاوت است؟
◽️« اگر از یک الهیدان بپرسید که آیا گزینش در دین ورزی روا است یا خیر؟ طبیعتا پاسخ او منفی است. چرا که شما وقتی قرار است دیندار باشید، باید به تمام مجموعه دین معتقد و ملتزم باشید. به تعبیر قرآنی نوئمن" نوئمن ببعض و نکفر ببعض" نباشیم و کل پک را یکجا دریافت کنیم. اما اگر از یک دین شناس به عنوان کسی که از بیرون به دین نگاه میکند و دین را به مثابه یک پدیده بررسی میکند، یپرسید قطعا خواهد گفت که دینداری اشکال مختلفی دارد و ما دیندارانی داریم که برایشان مناسک برجسته و دیندارانی داریم که برایشان شریعت برجسته است. همچنین همه آنها گونههای مختلف دینداریست و همه ادیان نیز به همین شکل است.
◽️ مثلا یک مسیحی در روزهای یکشنبه به کلیسا برود و ارتباط وجودی خاصی با عیسی مسیح بگیرد اما اعتقادی به خواندن همیشگی انجیل نداشته باشد و تنها ارتباط معنوی و وجودی برای او حائز اهمیت باشد. بنابراین من فکر میکنم در طول تاریخ و حتی در میان اندیشمندان نیز میبینیم که هرکدام یک بخشی از دین برایشان برجستهتر است. مثلا فقها، عرفا، متکلمین، مفسرین و فیلسوفان هر کدام یک بخش از دین برایشان پررنگتر است. انگار که ذات بشر یک نوع گزینشگری دارد و حتی در روایتگریمان از زندگی و دین، گزینشگری داریم. اما به هرحال پاسخ الهیاتی به این پرسش این است که نمیشود یک بخش از دین را پیش ببریم و بخش دیگرش را نخواهیم. هر چند این مسئله محقق شده ولی تنها به ما مربوط نیست و در تمام جهان مطرح است و معنویتهای جدید در این فضا شکل گرفته است.»
◽️بنابراین شاید بتوان گفت دینداری در دهههای مختلف و در طول تاریخ متفاوت و دستخوش تغییر میشود. چرا که اگر دینداری را امری دو سویه بدانیم که یک سمت آن امر قدسی و الوهی است و سمت دیگرش انسان زمینیای است که در بافت جامعه زندگی میکند که دغدغههای او در دهههای مختلف، متفاوت است. در برآیند تلفیق امر الوهی و انسان زمینی که دینداری را شکل میدهد، بسیار طبیعی است آن سمتی که در دهههای مختلف تغییر میکند به دنبال آن شکل دینداری نیز تغییر کند. دغدغه انسانهای امروزی با آدمهای عصرهای گذشته متفاوت است و برای همین نیز هست که دینداری شکلهای مختلفی به خود بگیرد.
✍️ وحید سهرابی فر
📌 ادامه اینجا
@sokhanranihaa
@hooree🌹
مراقبت از مراقبت!
✅ چند سال پیش یکی از استادان مشهور صداوسیما در مصاحبهای پیرامون فرزندآوری گفته بود: «هم اکنون برخی خانم ها میگویند بچهدار نمیشویم برای اینکه هیکلمون به هم میخوره. ای مردهشور ببره هیکلت رو . مگه هیکلت رو میخوای ببری آخرت؟ تو این هیکل رو می خوای چه کار؟ غیر از اینه که می خوای ببری تو قبر یا اینکه میخوای هیکلت رو ببری تو خیابون نشون بدی. استفاده هیکلت برای شوهرته و البته شوهرت برای توئه و برای بچه آوردن.»
✅دیشب به بهانه صحبت درباره کتاب ما ایوب نبودیم بحثی شد پیرامون اینکه باید از مراقبت مراقبت کنیم. مراقبت کنیم مبادا مقدس شود، مبادا فرا-برود به عبادت، مبادا منحصر به زنان بشود، مبادا مراقبتکنندگان فقط در پیشگاه خداوند دیده شوند و از رادار جامعه حذف شوند، مبادا با رنجشان تنها بمانند، مبادا نگاه سانتیمانتال به مراقبت باعث شود هرگونه پاداشی برای آن به جهان دیگر موکول شود، مبادا همه مراقبتها به سرنوشت مراقبت مادرانه دچار شوند ...
✅ صحبتهایمان تا امروز و در مجاز با دوستان دیگر ادامه پیدا کرد. درباره اینکه علاوه بر همه ملاحظات، وقتی میخواهیم درباره سختیهای مراقبت صحبت کنیم، زبانمان قفل میشود؟ چرا فکر میکنیم فرد تیمارگر دیگر نباید به خودش و بهروزی خودش فکر کند؟ چرا برایمان جا افتاده که «اَجرمان زایل میشود» اگر از رنج و تنها ماندن بگوییم؟ چرا حتی وقتی قرار است گفتمانی پیرامون مفهوم گستردهای مانند پرواداری/دگرپروایی/ مراقبت شکل بگیرد باز هم فرمان ذهنمان میکشد به سمت سانتیمانتالیسم و عرفان و نمیتوانیم با صدای بلند از اهمیت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و حتی معرفتی مراقبت و مراقبتکنندگان و مراقبتشوندگان بگوییم؟
✅ نه فقط جامعه که ذهن خودمان سرکوب را در ما درونی کرده است. ما زبانی نداریم که از اهمیت و حق سلامت و بهروزی مراقبتکننده بگوییم و باعث تحقیرهایی از جنس تحقیر استاد نشود. همین مادری را ببینید: ما برای هم از سختیها و احساسات متناقض و حتی منفی بارداری، زایمان، شیردهی، فرزندپروری، رفتن فرزندان از خانه و تنهایی و احساس پوچی بعد از آن میگوییم، ولی زبان مناسبی برای بیان آن نداریم. دستمان خالی است. فکر و فرهنگ و سیاستگذاری و عرف و حتی خود زبان به ما کمک نمیکنند برای بیان اینکه چقدر سخت است وقتی، از خود بیمارستان تا جامعه، به ما این حس را میدهند که خودمان مهم نیستیم. که صرفاً ابزاریم. که خیلی وقتها با شکم پارهشده و تازهدوخته تنها میمانیم (به قول دوستم فاطمه وقتی بیشترین نیاز روحی و جسمی به مراقبت را داریم با مسئولیت مراقبت از موجودی تماماً وابسته تنها میمانیم)، که در دوران اوج سلامت جسم و باردهی ذهن با ما مانند کالای مصرفی برخورد میشود و بعد دورانداخته میشویم. آن وقت که دیر شده و چیزی نمییابیم که به آن بیاویزیم. اما اگر جور دیگری حرف بزنیم / بخواهیم یا به درد خیابان میخوریم یا خاک...
✍مریم نصر
@kherad_jensi
@hooree🌹
پیام های مهم معدل 10 دانش آموزان
مدیران آموزش و پروروش از فاجعۀ معدل 10 دانش آموزان در کل کشور سخن گفته اند...
درست است که فاجعه است..!
اما این فاجعه پیام های مهمی با خود دارد که به برخی از آن ها به شرح زیر اشاره می شود :
1.بی انگیزگی شدید دانش آموزان برای درس خواندن..!!
تمام شواهد نشان از این دارد که کسر قابل توجهی از دانش آموزان دیگر هیچ انگیزه ای برای درس خواندن ندارند
و این بی انگیزگی البته دلایل فراوان دارد که یکی از مهم ترین دلایل را نداشتن امید و آینده ای روشن برای فردای خود می دانند...
2. برخی فکر کرده اند که دانش آموزان بی سواد شده اند و برای همین است که نمرات درسی شان پایین آمده است و در نتیجه معدل شان 10 می شود..
سخنی کاملا اشتباه و خلاف واقعیت است..
چرا که از قضا دانش آموزان به دلیل دسترسی به شبکه های مجازی و در اختیار داشتن انبوهی از اطلاعات گوناگون بسی بیش از برنامه های درسی آموزش و پرورش پیش رو تر اَند ..
و همین پیشرو بودن آنان است که هیچ کدام از برنامه های درسی مدارس را قبول ندارند و در نتیجه درس های مورد نظر را نیز نمی خوانند، یعنی لزومی نمی بینند که بخوانند.
3.بسیاری از کتاب های درسی ای که آموزش و پرورش تهیه می کند و در اختیار دانش آموران قرار می دهد فرسنگ ها با دانش و هوش آنان فاصله دارد..
و از سوی دیگر هیچ سنخیت و تطابقی با نیازهای واقعی و امروزین دانش آموزان در جامعه هم ندارند...
در این صورت چگونه می توان از دانش آموزان درخواست داشت که این کتاب های عقب مانده که در نهایت کج سلیقگی تهیه و تدوین شده اند را بخوانند؟!!
4.عقب ماندگی نظام آموزشی کشور از شتاب تغییرات و تحولات نسل جدید امری کاملاً آشکار و روشن است که نیازی به هیچ توضیحی ندارد...
ضمن این که نظام آموزش و پرورش کشور همچنان با نگاه ایدئولوژیک و گذشته نگرانه برنامه های آموزشی را تدوین می کند که نه تنها هیچ کدام از نیازهای دانش آموزان را برطرف نمی کند..
بلکه برای زیست کنونی شان هیچ فایده ای هم ندارد.
لذا چه توجیهی دیگری باقی می ماند که دانش آموزان درس بخوانند و نمرات و معدل شان زیاد شود؟!!
✍محمدباقر تاج الدین
📚https://t.me/+F_UAApSmgJM5Njk0
@hooree🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه مقامها و کاسبیها را بردارید و بروید،
اما وطن را برای ما بگذارید
لطفی بو شناق خواننده تونسی
جانا سخن از زبان ما میگوئی!
آنها که میخواهند از "بهشت غربت" بازگردند اجازه نمی یابند؛
آنها که میخواهند بمانند، ممنوعالقلم، ممنوعالخواندن، ممنوعالتصویر، ممنوعالماندن و... می شوند.
تحمل این همه محنتها، محدودیت ها و... برآمده از "حُبوطن" است و عشق به میهن و سرزمین ایران.
در این شرایط، خواندن و شنیدن چنین شعرها و ترانهها، چه شوری در دل برمیانگیزد و چه حالی از انسان میگیرد و چه،آرزوهایی را زنده میسازد؛
آنگاه که "لطفی بو شناق"ها برای "وطن" می خوانند و از "ویرانیها و خرابیها، از مصیبتها و بلاها، ..."یی میگویند که حاکمان بر ملت تحمیل میکنند!
آنگاه، تنها آرزو و خواسته این می شود که ترا به خدا بیش از این میهن، ایرانزمین، را ویران نکنید.
"هرچه میخواهید بر دارید و ببرید، ولی وطن را برای ما بگذارید؛
همه مقامها و کاسبیها را بردارید و بروید،
اما وطن را برای ما بگذارید!
✍عیسی سحرخیز
@hooree🌹
🖊 نام خیابانهای اصلی شهر، بزرگراهها و اتوبانها را با کدام معیار انتخاب میکنند؟ و اساسا بهتر است نامگذاری خیابانها بر چه اساس و ایدههایی باشد؟ این پرسش، تنها یکی از پرسشهایی است که در باب تنظیم شهر پرسیده میشود و البته پرسش مهمی است. اهمیت نامگذاری خیابانهای اصلی و پرکاربرد بزرگراهها را میتوان از زوایای مختلف، مانند روان.شناسی و جامعهشناسی شهر بررسی کرد. اما در این جا از منظر سیاست به این موضوع مهم پرداخته میشود.
اما قبل از آن، بیان این نکته ضرورت دارد که اگر به نقشهی خیابانهای اصلی و پر تردد و یا بزرگراهها و اتوبانهای تهران نظری اجمالی بیندازیم، متوجه میشویم که اکثریت بالای این خیابانها و بزرگراهها، اولا به نام روحانیان و بعد از آن به نام سرداران جنگ و نظامیان است. و اگر از استثنائاتی مانند خیابان شریعتی و یا اتوبان جلال احمد و چند نام دیگر که بگذریم، نام هایی فراوانی از آیتاللهها و روحانیان را خواهیم دید که شهر را گویی در تصرف خویش درآورده اند و تقریبا نامی از سایر نخبگان و سرآمدان، متفکران، روشنفکران، ادیبان، ریاضیدانان و نامداران حوزههای علوم تجربی مانند فیزیکدانها، شیمیدان ها در میان نیست. علاوه بر این، نامی از بانوان هم به چشم نمیخورد.
در یک کلام، با یک شمارش اجمالی در مییابیم، خیابانهای تهران در تصرف نام روحانیان و نظامیان است.
✅ انبوهی از نام روحانیان و نظامیان بر شاهراههای اصلی شهر، سبب شده است که هر یک از شهروندان که صبح از منزل بیرون میآیند تا پایان روز که به خانه برمیگردد، با نام دهها روحانی و نظامی برخورد کنند و یا حتی نامشان را بر زبان بیاورند. اما آیا چینین سیاستی به نفع روحانیان و نظامیان تمام شده است؟
🔻 آثار و تبعات سیاست نامگذاری کنونی:
❗️۱. اولا نشان میدهد که در نامگذاریها، تبعیضی آشکار مرتکب شدهاند. شهر، محل تردد و زندگی همهی شهروندان است. شهروندانی با رویکردها، ارزشها و جهتگیریهای متفاوت و متکثر. اما نام خیابانها این تکثر و تنوع شهروندان را نمایندگی نمیکند. به سخن دیگر، شعروند احساس میکند در حوزهی نامگذاریها با "بیعدالتی توزیعی" مواجه است. بیعدالتی که چهرهی ظاهری شهر را از ریخت "تکثر و تنوع" انداخته است.
احساس تبعیض و بیعدالتی، اولین نتیجهی چنین روندی است.
"شهر انحصارگرا"، شهری است که هویت آن، صرفا از یک منبع و مرجع تامین میشود. شهری که تمام بازیگران و کنشگران را به نفع یک و یا دو بازیگر نادیده گرفته و شهر را در انحصار یک قشر قرار میدهد. اولین چیزی که آشکارا نشان میدهد که شهر در اختیار و انحصار چه گروهی است، نامهایی است که بر خیابانها و میادین اصلی و پر تردد، بزرگراهها، اتوبانها، و سایر فضاهای عمومی شهر نقش بسته است. "شهر" با همین نامها هویت مییابد. هویتی که شهر را در انحصار خویش درآورده است.
❗️۲. بی عدالتی در نامگذاری خیابانها سبب میشود که شهروندان متفاوت با جریان رسمی حاکم، نسبت به شهر و زیست_ مکان خود، احساس بیگانگی کنند. زیرا اولین چیزی که با آن روبرو می شوند نام خیابان های شهر است.
حس بیگانگی از آن رو تشدید میشود که گویی تصمصمگیران و حاکمان در قدرت، غیر از دو قشر یاد شده، سایر اقشار و افراد و شهروندان را به رسمیت نمیشناسند. در ذهنیت شهروندان این نکته رشد میکند که شهر را این دو گروه تصاحب کردهاند. شهری که از آنِ همگان است و نامها نیز باید از همین تکثر و تنوع پیروی نماید. اما هنگامی که "شهر" فقط یک قشر خاص را بازنمایی میکند، ساکنان آن شهر، از منظر روانشناختی، از این هویتِ برساختهی حاکمان، فاصله میگیرند. تا جایی که خود را غریبهای در شهر مییابند. نتیجهی چنین سیاستی، این است که شهروند، حس "در خانهی خود بودن" ندارد. به تعبیری دیگر، حس میکند خانهاش را تصاحب کردهاند.
✍علی زمانیان
@sokhanranihaa
@hooree🌹
زنان قدرتمند صفویه
خیرالنساء زنی که عثمانی را شکست داد
نزهت احمدی استاد تاریخ دانشگاه اصفهان در نشستی با عنوان زنان در عصر صفوی که به مناسبت روز زن در شهر کتاب بهار اصفهان برگزار شد خبر از نوشتن کتابی جدید درباره زنان صفوی داد.
او با اشاره به اینکه زنان صفوی شبیه زنان عثمانی یا قاجار یا زنان دورههای پیش از خود نیستند، گفت: مدارکی پیدا کردم که نشان از اولین حضور زنان قدرتمند در این دوره دارد.او گفت این زنان در عرصه سیاسی نظامی مانند جنگ چالدران حضور داشته اند.
احمدی با اشاره به دو همسر شاه اسماعیل گفت :آنها لباس رزم پوشیده و به جنگ میروند و این یعنی آنها مهارتهای رزمی داشتهاند و شمشیرزنی و سوارکاری بلد بودند.
او افزود :هردو زن اسیر میشوند اما یکی از آنها موفق میشود با بخشیدن گوشوارهای که همراه داشته آزاد شود اما دومی اسیر عثمانی میشود و تا پایان عمر همانجا می ماند.
این استاد تاریخ دانشگاه اصفهان با اشاره به اینکه منابع تاریخی ما درباره این زنان سکوت کردهاند گفت :یکی از دلایلش این بوده که ناموس شاه دست بیگانه افتاده بوده و این موضوعی نبوده که بشود درباره اش حرف زد. او افزود این اسناد و مکتوبات عثمانی بوده که ما را از این ماجراها مطلع کرده است.
او به پری خان خانم دختر شاه طهماسب اشاره کرد که در مقام یک زن قدرتمند مستقیما نقش مشاور شاه را داشته و اواخر عمر شاه طهماسب عملا قدرت را در دست داشته است و حتی حکم ملک الشعرایی محتشم کاشانی را با خط خودش صادر کرده است.
احمدی با اشاره به دعوای جانشینی شاه طهماسب گفت که پری خان خانم تصور میکرد با شاه شدن محمد خدابنده یکی از برادرانش که سالها محصور و تقریبا هم نابینا بوده همچنان میتواند قدرت را در پشت صحنه در دست داشته باشد. او افزود حتی این احتمال و شایعه هم وجود دارد که به نام خودش سکه ضرب کرده گرچه هنوز مستندی برایش یافت نشده است.
احمدی در ادامه گفت :اما وقتی محمد خدابنده پشت دروازههای قزوین اتراق میکند تا همه از جمله پری خان خانم برای دستبوسی نزدش بروند، پری خان خانم بازداشت میشود و بعد هم فرمان قتلش صادر میشود.
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه در این واقعه رد پای یک زن قدرتمند دیگر یعنی همانا خیرالنسا، همسر محمد خدابنده دیده میشود گفت: برخی منابع این ماجرا را به دعوای زنانه خواهر شوهر و زنبرادر فرو کاستهاند درحالیکه ماجرای جنگ قدرت در جریان بوده و قضیه پیچیده تر و مهمتر از این حرف هاست.
احمدی با اشاره به اینکه با شاه شدن محمد خدابنده، خیرالنسا مستقیما قدرت را به دست میگیرد، گفت :او زنی ساختار شکن است و شروع به عزل و نصب امرا و قزلباشها میکند،و همین نقش آشکار خیرالنسا در عرصه قدرت به مذاق جامعه مردان آن زمان خوش نمیآید.
او افزود :حضور این زن در قدرت مقارن با جنگهای ایران و عثمانی است و او هم در یکی از این جنگها شرکت میکند که منجر به پیروزی ایران میشود و حتی موفق میشود یکی از شخصیت های مهم و نزدیک به پادشاه عثمانی یعنی عادل گرایخان را به اسارت بگیرند.
این استاد تاریخ دانشگاه اصفهان گفت اما همان حربه همیشگی که همواره در طول تاریخ برای سرکوب و کنار زدن زنان به کار برده میشده اینجا هم علیه خیرالنسا استفاده میشود و شایعه میکنند که خیرالنسا با عادل گرایخان رابطه دارد و به شاه پیام میدهند که زن تو مانع ماست و از پایتخت دورش کن. خیرالنسا مقاومت میکند و میگوید :من نمیروم و حتی اگر من را بکشند هم بالاخره یکی از پسرانم به قدرت میرسد و انتقامم را میگیرد و در نهایت خیرالنسا را در کاخ خفه میکنند.
احمدی درباره زنان در عصر شاه عباس هم گفت، سنت وقف در این دوره باعث شده ما در جای جای شهر شاهد اماکن زیادی باشیم که به نام واقف آن که یک زن است ثبت شده است. او با اشاره به اشتغال زنان در این دوره گفت: من در اسناد وقف یک شفاخانه دیدم که نوشته بود یک جراحه و دو پرستار زن استخدام کنید، همچنین کتابی پیدا کردم که زنی کاتب نوشته بوده و در انتهای کتاب آورده بود : اگر بد خط بود ایراد نگیرید دستی برگهواره و دستی بر قلم داشتهام.
او با اشاره به اینکه تاریخ ما مذکر است گفت که پیدا کردن ردی از هویت زنان در تاریخ بسیار سخت است و مورخ باید مانند کارآگاه با دقت کنکاش کند و حتی گاهی بین سطور را بخواند و ببیند تا چیزی را که پنهان شده پیدا کند.
https://ir-women.com/20488
@hooree 🌹
یک پدیده اجتماعی جدید؛
طلاقهایی نانوشته که جایی ثبت نمیشوند!
همانطور که تعداد ازدواجها کم و تعداد طلاقها افزایش پیدا میکند، تعداد ازدواجهایی که به طلاقهای نانوشته ختم میشود هم رو به افزایش است و با یک بررسی مختصر در اطراف هر فردی میتوان اقلا دو، سه زوج را نام برد که در چنین شرایطی زندگی میکنند.
شرایط بد اقتصادی، بیاعتمادی به آینده و ناتوانی از پیشبینی و پیشرفت مسیر زندگی شخصی و خانوادگی میتواند بر سرد شدن روابط عاطفی و از هم پاشیدن زندگیهای مشترک موثر باشد.
وقتی زندگی دچار رکود است و تنها تلاش ممکن دست و پا زدن برای سر پا باقی ماندن است، خیلی بعید نیست که آدمها به این جمعبندی برسند که اگر تنهایی دست و پا بزنند، اقلا مسئولیت کمتری به دوش آنها خواهد بود.
البته روانشناسان همچنان اعتقاد دارند که هر قدر هم که شرایط زندگی سخت و طاقتفرسا باشد، در بسیاری اوقات میتوان کاری برای نجات دادن زندگیهای مشترک انجام داد.
✍فاطمه کریمخان
متن کامل
https://www.etemadonline.com/fa/tiny/news-693789
@hooree🌹
انسان و چرخۀ محرومیت از زندگی
انسان است و زندگی اَش و اگر زندگی از انسان گرفته شود یعنی همه چیز از وی ستانده شد. می توان ادعا کرد که بزرگ ترین و مهم ترین هدیه به انسان همان "زندگی" است. البته «زندگیِ ارزشمند، خوش و خوب» که اگر غیر از این باشد فقط زنده بودن و روز را به شب و شب را به روز رساندن است، یعنی زیستن در چرخه ای بیهوده، بی معنا، تکراری و ملال آور!!! ممکن است کسر قابل توجهی از انسان ها به دلایل گوناگون از یک «زندگی ارزشمند، خوش و خوب» محروم باشند.
محروم شدن انسان ها از یک «زندگی ارزشمند، خوش و خوب» می تواند هم به دستِ خود انسان ها اتفاق بیفتد، دانسته و ندانسته (عامل فردی) و هم به دست نهادهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر جامعه ای (عامل اجتماعی و ساختاری).
مسأله را می توان این گونه صورتبندی کرد: انسان ها به دلایلِ فردی یعنی عدم به کار گیری اراده، بی توجهی به توانمندی های فردی خویش، فقدان کوشش های ضروری، فقدان دانش و آگاهی، نخواستن، دچار روزمرگی و روزمرّهگی شدن، عادت های نادرست، تقلید و پیروی کورکورانه، همرنگی با جماعت، غرق شدن در دنیای خواسته های رنگارنگ و متنوع، طمع ورزی و زیاده خواهی، شهرت طلبی، قدرت طلبی و گم کردن خودِ واقعی و حقیقی شان «زندگی ارزشمند، خوش و خوب» را نیز ببازند (موانع فردی).
اما همین انسان ها ممکن است به دلیل فقدان نهادها و ساختارهای کارآمد و قوی در جامعه ای که در آن زندگی می کنند گرفتار چرخه ای معیوب و باطل شوند که فرصت داشتن «زندگی ارزشمند، خوش و خوب» از آنان ستانده شود (موانع اجتماعی و ساختاری).
ادعای نوشتار حاضر این است که اگر در یک طرفِ قضیه انسان ها به مثابه کنشگران فعال و خلّاق از توانمندی های فردی خویش برای برخورداری از یک «زندگی ارزشمند، خوش و خوب» استفاده نکنند و ضرورت دارد که به نقد و اصلاح اساسی وضعِ خویش بپردازند، اما در طرف دیگر ماجرا این ساختارها و نهادهای ناکارآمد جامعه هستند که به عنوان مقصر دوم بروز چنین وضع ناگواری باید مورد نقد و البته اصلاح اساسی قرار گیرند.
به دیگر سخن، اگر از یک سو انسان مسئول زندگی و سرنوشت خویش است، اما از سوی دیگر این نهادها و ساختارهای جامعهاَند که چنین مسئولیت مهمی بر عهده شان است و نتوانسته اند یا نخواسته اند فرصت های داشتنِ «زندگی ارزشمند، خوش و خوب» را برای انسان های جامعه فراهم کنند.
اگر بخواهیم این مسأله را دربارۀ ایرانیان و جامعۀ ایرانی مورد تبیین قرار دهیم واقعیت این است که هم به لحاظ فردی (در سطح خُرد) و هم به لحاظ ساختاری (در سطح کلان) جای تأمّل و بررسی دارد.
نشانه های فراوانی وجود دارد که ناکارآمدی ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و به طور کلی ناکارآمدی نظام حکمرانی در ایران، ایرانیان را از دست یابی به یک «زندگی ارزشمند، خوش و خوب» محروم کرده است.
در واقع، ایرانیان اکنون در "چرخۀ محرومیت" از داشتنِ «زندگی ارزشمند، خوش و خوب» قرار دارند و این یکی از بنیادی ترین مسائل در ایرانِ کنونی است. دچار شدن در این "چرخۀ محرومیت" در بسیاری از بخش ها و عرصه های زندگی روزانۀ ایرانیان کاملاً مشهود است.
فقدان برخورداری از کیفیت زندگی، بهداشت و درمان نامناسب، آب و هوای ناسالم، امکانات و خدمات تفریحی و فراغتی و ورزشی ناکافی، زندگی ناشاد، عدم برخورداری از سلامت جسم و روان و سلامت اجتماعی، تغذیۀ نامناسب، فرصت های شغلی اندک، درآمد ناکافی، قدرتِ خریدِ پایین، نداشتن مسکن مناسب، عدم برخورداری از آموزش و مهارت های زندگی مطلوب، محدودیت در آزادی های مدنی و اجتماعی، نظام اداری ناکارآمد، افزایش ناامیدی، کمبود آرامش (افزایش استرس و اضطراب)، ناپایداری زیست محیطی، ناتوانی در تأمین نیازهای پایه، نداشتن توانمندی لازم برای غلبه بر مشکلات، فقدان دسترسی به فرصت های عادلانه و برخی محرومیت های دیگر.
سخن پایانی این که زندگی گوهر گرانبها و نایابی است که برای هر انسانی فقط یک بار روی می دهد و اگر این فرصت طلایی از دست برود یعنی باختِ به تمام معنا.
براین اساس هر نهاد و ساختاری که بخواهد زندگی انسان را به چالش بکشد و وی را از داشتن چنین زندگی ای محروم سازد ستم بزرگی در حق انسان روا داشته است. همۀ امور و پدیده ها ضرورت دارد که در خدمت انسان برای برخورداری از «زندگی ارزشمند، خوش و خوب» باشند و نه بالعکس.
فلسفه، علوم، ادبیات، هنر، عرفان، دین، ایدئولوژی، سیاست، فرهنگ، اقتصاد، فناوری ها و خلاصه همه چیز برای انسان است و در خدمت انسان و زندگیِ انسان به هیچ وجه نباید قربانی این امور شود.
✍محمدباقر تاج الدین
@hooree🌹
❤️ رویارویی زنان با بحران کمآبی: رنج زیستهای که مضاعف شده است
من تجربهی زیستهی مردم با بحران آب را دیده و آن را تجربه کرده بودم و دیگر میدانستم که کمآبی از بزرگترین تهدیدها برای زندگی مردم در ایران است اما این را که چنین بحرانی زندگی برخی از افراد از جمله زنان را بیشتر از بقیه تحتتأثیر قرار داده دیگر با پوست و استخوانم میفهمیدم.
زنانی که در رویارویی با تبعیضهای متعدد حتی در دست و پنجه نرم کردن با بحران آب هم بیش از بقیه تحت فشار هستند و در ابتداییترین امور زندگی روزمره بار اضافی بر دوش کشیدهاند.
🌸زنان و افزایش بار مسئولیتهای خانگی
اولین اتفاقی که میافتد این است که بحران آب آشامیدنی باعث افزایش بار مسئولیتهای خانگی برای زنان میشود چون زنان اغلب مسئولیت تأمین آب خانواده را بر عهده دارند، خیلی وقتها برای تأمین آب آشامیدنی، مجبور میشوند به چشمهها یا منابع آب دورتر بروند، که این خودش وقت زیادی از آنها میگیرد. این روند ممکن است به مشکلات جسمی مثل خستگی و دردهای مفصلی منجر شود و باعث شود زنان وقت کمتری برای بقیه فعالیتها از جمله مراقبت از بچهها یا کارهای دیگر داشته باشند.
زحمت مدیریت آب آشامیدنی هم همیشه با زنها بوده
من یادم هست چطور زنها بچهها را با چادر به پشتشان میبستند و از تانکرها آب میآوردند. حتی همان آب تصفیه شده هم بهداشتی نبود چون هربار یکی از شهر دیگری به گمیشان میرفت بعد که برمیگشت بیماری روده میگرفت. همین حالا هم بیماریهای زنان و مثانه در این شهر زیاد است اما امکانات پزشکی کافی نیست چون شهر کلا خیلی محروم نگه داشته شده.
⬅️در واقع بحران آب از دو نظر به زنها آسیب زده. یکی اینکه مدیریت بحران آب کلا با زنها هست و این کار بهخودیخود سخت است. اما به خاطر بحران اقتصادی و کوچ بیشتر مردها، کلا مدیریت امور زندگی و خانواده به دوش زنها افتاده و زنها علاوه بر ذخیره آب و کارهای روزمره که با سختی انجام میشود در خانه سوزن دوزی هم میکنند و درآمد کمی هم از این طریق دارند.
در واقع اقتصاد شهر نابودست و این زندگی زنها را بهمراتب سختتر کرده است.
وقتی آب نیست این زنها هستند که ظرفهای بزرگ را از آب تانکر پر میکنند، دبههای آب مورد نیاز آشپزخانه را جدا میکنند و میبرند، و خب دوباره همان آب را باید برای خوردن بجوشانند چون اصلا بهداشتی نیست.
عموما نمیتوانند از ماشین لباسشویی استفاده کنند مگر اینکه شانس بیاورند یک ساعتهایی از نیمهشب مثلا آب وصل شود و بتوانند یکی دو ساعتی لباسشویی را راه بیندازند.
⬅️در گمیشان، این زنها هستند که از صبح که بیدار میشوند تا شب باید مشکل کمآبی را مدیریت کنند و یکی از بدترین موقعیتها وقتی پیش میآید که یک زن نوزاد داشته باشد.
✍الهه امیری
@Zane_Ruz_Channel
@hooree🌹
وقتى زيبايى"صنعت"مي شود
به كودكانمان ياد نمي دهيم، دائم نمي گوييم كه شايسته اند و دوست داشتنى
وقتى بزك دوزك و لاغرى آنوركسيك و فك زاويه دار و خط هاى شكم ميشود ملاك "خواستنى" بودن
وقتى مديا و مجلات و تحسين ها اكثرا درباره القاى سليقه اى خاص از زيبا بودن است،همین می شود كه كودكانمان، نوجوانان مان اكثرا در خلوتشان احساس " زيبا نبودن" دارند
و بديهي است كه تيغ جراحان لاغرى براى معده نازنين مردان و زنان " خارج از سايز" تيز مي شود
البته كه صدها رژيم عجيب غريب و قرص هاى لاغرى با فرمولهاى خطرناك و ... به خورد مردمان " زشت" ميرود
به جرم اين كه بازوى خانومه شبيه بالشه و غبغب آقائه بيرونه
به من اعتماد كنيد كه " زيبايى" امروز صنعتي است درآمد زا با صدها ميليارد دلار گردش مالى
كه نه فهمى از زيبايى و تقارن دارند نه مفهوم عظيم انسان را فهميده اند
وودى آلن، شانس آورد قبل از اين هجمه سرمايه دارى به مقوله تعريف زيبايى، بازيگر و كارگردانى در سطح جهانى شد
وگرنه به خاطر قيافه دفورمه اش و پذيرفته نشدنش در دنيا راهى نداشت جز افسردگى و طردشدگى
يقين بداريم سهروردى و ملاصدرا و مولوى و يك تاريخ مشاهير ما دغدغه شان را چيزى بهتر از دور كمر و چروك زير چشم و ... قرار دادند كه لياقت خلق زيباترين مفاهيم انسانى را يافتند
✍دكتر شيرى
https://t.me/Hrman11
@hooree🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نسبت صعنت مد و فشن و آلودگی محیط زیست
➕وقتی داشتم برای این پست تحقیق میکردم، یه جایی خوندم برای اینکه درک کنین حجم این لباسها چقدر زیاده تصور کنین هر یک ثانیه یک تریلی بزرگ پر از لباس داره لباسها رو توی یه صحرا خالی میکنه. هر یک ثانیه!
➕چندتا از راههای دغدغهمندتر لباس خریدن:
●خرید از برندهایی که میدونیم فست فشن نیستن، مثل برندهای ایرانی و کسب و کارهای کوچیکتر
●خرید لباس استوک
●خرید لباس تاناکورا و دست دوم
●هوشیارانهتر خرید کردن و استفاده بیشتر از لباسهایی که توی کمدامون داریم و...
➕ما به عنوان مصرفکننده، قدرت زیادی در تغییر این رویه داریم. قدرت خودمون رو دست کم نگیریم. فکر کنین که خودتون همین امسال چندتا لباسی خریدین که واقعا بهشون نیازی نداشتین؟ +++
@zistboommedia
@hooree🌹
جوانان بازی میکنند تا از دنیای واقعی فرار کنند
بازیهای ویدئویی تا همین دهۀ گذشته، در مجموع، سرگرمیهایی بود که بچهها و نوجوانان را مشغول خود میکرد.
این قاعده این روزها تغییر کرده است. هر بار که آماری از میزان وقتی که آدمها صرف بازی ویدئویی میکنند منتشر میشود، همه انگشت به دهان میمانند. برای مثال، در آمریکا، ۳۴میلیون نفر بهطور میانگین ۲۲ ساعت در هفته و ۵ میلیون نفر ۴۰ ساعت در هفته بازی میکنند؛ همچنین امروزه هر جوان معمولیِ آمریکایی تا رسیدن به ۲۱سالگی هماندازۀ کل ساعاتی که در مدرسۀ راهنمایی و دبیرستان گذرانده بازی کرده است.
معمولاً بازیکردن روزافزون جوانان را اتفاقی نگرانکننده و غمانگیز توصیف کردهاند. آن را نشانۀ بحرانهایی دانستهاند که به جوانان امروزی اجازه نمیدهد تا در دنیای واقعی پیشرفت کنند، یا آن را اعتیادی بیحاصل مینامند که عمر جوانان را تباه میکند. اما خودِ جوانان چنین تصویری ندارند.
بسیاری از گیمرهای جوان بازی را جزئی ارزشمند و خوشایند از زندگیشان میدانند. تجربهای که فارغ از هر چیز دیگر، واقعاً لذتبخش است و شاید اصلاً بهتر از تجربۀ جهان واقعی هم باشد. بازیها حسابوکتابی برای خودشان دارند، اما زندگی ندارد. بازیها، مثل ورزشها، قواعدی دارند که موفقیت را تعریف میکنند و این قواعد، برعکسِ قواعد اجتماعی، برای همه واضحاند. وقتی در دنیای بازی هستید، هدفِ کارهایتان را، برعکس هدف زندگی اجتماعی، بیدرنگ تشخیص میدهید و هیچوقت سردرگم نمیمانید.
بهعلاوه، در بازی همیشه قهرمان هستید. برخلاف فیلمها و سریالها که باید به تماشای کنش دیگران بنشینید، در بازی، خودتان کنشگر هستید. و برعکس ورزشکارها، مجبور نیستید برای مسابقهدادن یا مؤثربودن، یا شادبودن از خانه بیرون بروید؛ بازی به شما امکان میدهد تا در خانۀ امن خودتان باشید و از آنجا جهان را فتح کنید.
ممکن است بگویید همۀ اینها فقط خواب و خیال است، اما به این مسئله توجه کنید که قوانین کاملاً شایستهسالارانهای که در بازیها برقرار است، بسیار شبیه قوانینی است که از کودکی یاد گرفتهایم خود را مستحق آن بدانیم، اما در بزرگسالی هرگز آن را حقیقتاً نیافتهایم. بازیها همان دنیایی را به جوانان میدهند که جامعه آنها را برای آن آماده کرده است: دنیایی که در آن با تلاش و دقت، میتوانید پیروز شوید و اگر صبر و استقامت داشته باشید، بالاخره به حقتان میرسید. اما در دنیای خاکستریِ بیرون، خیلیوقتها، چیزهایی کاملاً متفاوت حاکم است.
بازیهای ویدئویی، طوری طراحی میشوند که همه بالاخره در آنها به پیروزی برسند و به این ترتیب، با تبدیلکردنِ پیروزی به مخدری مؤثر، شرایطی را رقم میزنند که شخص بهطرز بیسابقهای از جهان بیرونی جدا شود، اما شاید این جدایی، همیشه «بد» نباشد، بلکه با بازسازی حس امید و توانایی، برای شخص فایدههایی داشته باشد.
بازی برای خیلی از جوانان نوعی «مراقبه» است. فرصتی برای فاصلهگرفتن از آشوبِ دنیای واقعی؛ راهی برای ساکتکردن هیاهویی که بیوقفه به جان آنها میافتد. بازی برای آنها فضایی فراهم میکند که مجبور نیستند به چیزی فکر کنند و هدفِ زندگی خودشان را پیدا کنند.
آیا اینها بد است؟ شاید بد باشد، شاید هم نه. شاید این راه جدیدی است که نسلهای جوانتر برگزیدهاند تا بتوانند دنیای تحملناپذیر اطراف خودشان را تحمل کنند و افتان و خیزان راهشان را ادامه دهند.
بازیهای ویدئویی، هر چقدر هم حیرتانگیز باشند، چیزی عرضه نمیکنند مگر وعدۀ تکرار. زندگی ترسناک است؛ پس بهتر است تن به چیزی بدهیم که برایمان آشناست: به ریتمی بنیادین که وصفناپذیر است و غریزی.
🔹ترجمان
B2n.ir/d12161
@hooree🌹