eitaa logo
حوری
187 دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
زن، خانواده، محیط زیست ارتباط با ادمین: @mazinani332
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خانواده قرآنی🌺 يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ اى مردم، وعده خدا حق است. زندگى دنيا شما را نفريبد، و آن شيطان فريبنده به خدا مغرورتان نگرداند. فاطر/۵ @hooree 🌹
🔴 امام_رضا_علیه_السلام 💠 بهترین زنان شما زنی است که پنج خصلت داشته باشد: گفته شد آن پنج خصلت کدامند؟ پاسخ دادند: امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: 1⃣سهل گیر باشد و سخت نگیرد 2⃣نرم خو و آرام باشد و تندخو نباشد 3⃣از شوهر خود اطاعت کند 4⃣هرگاه شوهرش را به خشم آورد چشم بر هم نگذارد تا او را راضی کند 5⃣و هرگاه شوهرش از وی غایب شد مال و آبروی او را حفظ کند 💠 چنین زنی از کارگزاران خداوند است و کارگزاران خداوند از رحمت او ناامید نیستند. 📙کافی جلد۵، ص۳۲۴ @hooree🌹
سوال:فلسفه ی گریه های حضرت زهرا(س) بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(ع) و جریان هجوم توسط غاصبین، چه بود؟👇
پاسخ : حضرت فاطمه(ع) بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) به فاصله كوتاهی به پدر بزرگوارشان ملحق شدند. در این فاصله اندك تا شهادت خود حضرت زهرا(س) گریه و حزن آن حضرت(س) به قدری بوده است که نام ایشان جزء بکائین خمسه می باشد. امام صادق(ع) در این باره می فرماید: ♦️گريه كنندگان -معروف تاريخ- پنج نفرند : آدم(ع) و يعقوب(ع) و يوسف(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) وامام سجاد(ع)! امام صادق(ع) درباره علت گريه حضرت فاطمه(س) فرمود : حضرت فاطمه(س) در فراق پیغمبر(ص) به قدرى گریه كرد كه اهل مدینه خسته و ناراحت شده و به او گفتند : تو به واسطه كثرت گریه ات ما را اذیّت مى كنى! باید یا شب گریه کنی و یا روز گریان باشی! لذا حضرت زهرا(س) از مدینه خارج و به سوى قبر شهداء مى رفت، وقتى ناراحتی هاى قلبى خود را با گریستن خالى مى كرد، به سوى مدینه باز مى گشت.(۲-۱) 🔹اما حقیقت این است که گریه حضرت فاطمه(س) تنها براى از دست دادن پدر نبود، بلکه گریه های ایشان، مردم را به یاد وقایعی مى انداخت، که نسبت به آن بی تفاوت شده بودند واین دل حضرت فاطمه(س) را به درد می آورد، ازجمله بی حرمتی و بی اعتنایی به فرمایشات پیامبر اکرم(ص) در مورد جانشینی امام علی(ع) و هجوم و اهانت به خانه وحی ونادیده گرفتن و حتی فراموشی واقعه غدیر و اینکه حضرت(س) به واسطه این گریه ها به نوعی درصدد اثبات حقانیت و مظلومیت امام علی(ع) بود. چون با شعار《فُقِدَ النَّبِیُّ وَ ظُلِمَ الْوَصِیُّ》این راه را پیش گرفتند. اما اینکه آیا این گریه ها موجب آزار اهل مدینه بوده است یا نه؟!! 👤علامه سید جعفر مرتضی عاملی در این باره می گوید : «ما تصور نمی كنیم كه گریه زهرا(س) در فراق پدرش آسایش مردم را به هم زد و موجب اعتراض آنان شد بلكه آنچه آنان را ناراحت كرد و به واكنش واداشت چیزی است كه وجود زهرا(س) در كنار قبر پدرش با حالتی از حزن و اندوه و دلتنگی و دل شكستگی برمی انگیخت (یعنی) مظلومیت زهرا(س) كه بلافاصله پس از درگذشت پدرش به سراغ او آمده بود و نمایانگر حالت تحریك مداوم مردم پاك نهاد و مخلص و با ایمان و در نتیجه نابودی خطی بود كه از انجام هیچ عملی در راه رسیدن به خواسته هایش فرو گذار نكرد. گریه زهرا در فراق شخص رسول خدا(ص) به اندازه گریه آن بانو در تجسم سرنوشت غمباری كه به مجرد وفات پیامبر اسلام، برخاندان پیامبر(ص) وارد شد نبود (در واقع گریه اصلی برای اوضاع پس از رحلت پیامبر(ص) بود)»(۳) 🔹در بعضی از این روایات آمده است که همسایگان از گریه های فاطمه(س) بیتاب شده بودند و به خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدند و عرضه داشتند : 《سلام ما را به فاطمه برسان و بگو یا شب گریه کن و روز آرام بگیر و یا روزها گریه کن و شب استراحت کن!》(۴) پس از فشار حاکمان و اعتراض همسایگان، امام علی(ع) در قبرستان بقیع، اتاقى براى فاطمه زهرا(س) ساخت که (بیت الاحزان) نام گرفت. پس از آن حضرت فاطمه(س) در آن شروع به گریه نمودند؛ و به این نحو، گریه را علنی تر کردند. البته گریه حضرت(س) در خانه ی خودش تا حدودی علنی بود، چون خانه امیرمومنان(ع) به مسجد النبی(ص) چسبیده بود و درب آن به داخل مسجد باز می شد. لذا تمام اهل مسجد آن گریه های اعتراض را می شنیدند و برایشان یقین حاصل می شد که آن حضرت(س)، از ابوبکر و مردم مدینه رنجیده اند. لذا بر آنها واجب می شد که رضایت حضرتش را جلب کنند، امّا چنین نکردند. البته طبق احادیث خود اهل سنّت، ابوبکر و عمر اقدام نمودند به جلب رضایت آن حضرت(س)، ولی آن حضرت(س) رضایت ندادند که هیچ، بلکه تأکید نمودند که هیچگاه آنها را نخواهند بخشید.(۵) 🔹در روایات دیگری آمده است که حضرت فاطمه(س) پس از پیامبر(ص) همیشه محزون و غمگین بود و هیچگاه نخندید و آنگاه که بیمار شد، در شکایت خود به سوى خدا چنین مى گفت : 《یا حىُّ یا قیّومُ! برحَمَتِک استغیث فأغثنى، اللهُمَّ زَحزِحنى عَن النارِ و اَدخلِنى الجَنّةَ و الحِقنى بِأبى مُحمّد(ص)》 اى خداوند زنده و پاينده، به رحمت تو پناه مى برم پس به فريادم برس. بار خدايا! مرا از آتش جهنم دور گردان و به بهشت وارد كن و مرا به پدرم رسول خدا(ص) ملحق ساز.(۶) 📚منابع : ۱)الخصال شیخ صدوق، ج۱، ص۲۷۲، ح۱۵ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۳۵ ۳)مأساة الزهراء(س)، مرتضى عاملى، ج۱، ص۳۳۵ ۴)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۲۱۷ ۵)صحیح بخاری، ج۶، ص۱۴۵ ۶)مستدرك الوسائل محدث نوری، ج۲، ص۱۳۴ @hooree🌹
🌐 ملت را نمیشناسند ✅ رهبرانقلاب: این را قاطعاً عرض میکنم که دشمن با همه‌ی برنامه‌ریزی‌هایش، مردم ما را نشناخته، ملّت ایران را نشناخته؛ اشتباه میکنند. ❌ دیدید در سال ۸۸ خطا کردند و آن فتنه را راه انداختند و کار را به جا‌هایی رساندند که به خیال خودشان جا‌های بسیار باریک و حسّاس و دقیقی بود، ✊️ اما ناگهان حرکت عمومی نهم دی همه را مبهوت کرد. 🌸 این حرکت نهم دیِ سال ۸۸ از جنس همان حرکت نوزدهم دی شما‌ها در سال ۵۶ است. ۱۳۹۵/۱۰/۱۹ 🔻طرح بالا برگرفته از تجمعات ۱۹ دی سال پنجاه‌وشش و ۹ دی سال هشتادوهشت ❣️ @khamenei_reyhaneh @hooree🌹
✍آیا توصیه به حجاب و عفاف فقط مربوط به دین اسلام است یا در دیگر ادیان نیز وجود دارد؟ 👈 توصیه ی عهد جدید (نامه ی اول پطروس) به زنان مسیحی: اطاعت_از_شوهر و پرهیز از آرایش!👉 🔸🔻همچنین ای زنان شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند سیرت زنان ایشان را بدون کلام دریابد 2.چون که سیرتِ طاهر و خدا ترس شما را ببینند 3.و شما را زینت ظاهری نباشد.از بافتن موی و متحلی شدن به طلا و پوشیدن لباس 4.بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسدِ روح حلیم و آرام که نزد خدا گرانبهاست 5.زیرا بدینگونه زنانِ مقدسه در سابق نیز که متوکل به خدا بودند خویشتن را زینت می نمودند و شوهران خود را اطاعت می کردند 6.مانند ساره که ابراهیم را مطیع می بود و او را آقا می خواند و شما دختران او شده اید 7.اگر نیکویی کنید و از هیچ خوف ترسان نشوید.🔹🔸 📚 عهد جدید، نامه ی پطروس اول، باب سوم، فقره ی 1 - 7 @hooree🌹
هدف از بچّه‌دار شدن دو سال است ازدواج کرده‌ایم؛ امّا انگیزه‌ای برای بچّه‌دار شدن نداریم. اصلاً هدف از بچّه‌دار شدن چیست؟ جواب: 🌼بچّه‌دار شدن، نیازی غریزی احساس نیاز به پدر و مادر شدن، نیازی غریزی است که در هر انسانی هست. به صورت طبیعی در همۀ انسان‌ها وقتی به حدّی از رشد می‌رسند، این احساس باید تولید شود. انسان از نظر روحی و روانی، نیاز به پدر شدن یا مادر شدن دارد. زنی که به راحتی زندگی می‌کند، امّا بچه‌دار نمی‌شود، حاضر است پول‌ گزافی خرج کند تا صاحب فرزند شده، مادر شود. این زن وقتی بچّه‌دار می‌شود، درد سرهای زندگی‌اش آغاز می‌شود؛ امّا با وجود این درد سرها باز هم احساس آرامش می‌کند. حالا اگر زنی از این احساس غریزی و روحی محروم است، باید به دنبال ریشۀ آن گشت. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص۵۳ استاد عباسي 👇👇👇
4 رفتاری که درزندگی زناشویی بضرر شما تمام میشود وباید از آنها اجتناب کنید جروبحث دائمی سرگرم شدن به کارهای خانه مخفی کردن مسائل از همسر عدم رفت‌وآمد باخانواده‌های طرفین @hooree🌹
خطر بیخ گوش خانمهای مذهبی-مکانیسم ارضاء عاطفی در آقایان.pdf
204.2K
📢خطر بیخ گوش خانم های مذهبی! یک واقعیت پیچیده ای در ساختار روانی و عاطفی و هیجانی آقایان هست که خانم ها اصلا قادر به تشخیص و پیش بینی آن نیستند. و آن شکلهای مختلف مکانیسم ارضاء و اشباع در آقایان است....در مواردی که برای آنها امکان ارضاء به شکل غالب آن نیست از مکانیسم ارضای عاطفی استفاده می کنند و این شکل ارضاء در افرادی با ظاهر مذهبی و موجه نیز اتفاق می افتد! برای اطلاع بیشتر از این موضوع، فایل بالا را بخوانید👆
بسم الله الرحمن الرحیم 🔴🔴 داستان «نه!» 🔴🔴 نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی 🌴 93 🌴 طبق پیشنهادی که بهم داده بود، با شیرین تماس گرفتم. گفتم: «کجایی؟» گفت: «ترکیه! یه همایش داشتم که اومدم و دارم فردا هم برمیگردم!» گفتم: «خب اینجور جاها که میری، یه ندایی بده تا با هم بریم!» گفت: «ای بابا ... بنیاد سوروس یه همایش داشت. مهمان ویژه اش (آقای حجت الاسلام سید ..................) از کشورمون ممنوع الخروج هست ... به خاطر همین به من سپرده برم!» 👈🏾 (بنیاد سوروس "Soros Foundation" با نام اصلی بنیاد جامعه باز "Open Society Institute – OSI" متعلق به جورج سوروس، سیاست‌مدار و سرمایه دار یهودی تبار آمریکایی، در سال ۱۹۹۳ تأسیس شد. هدف این موسسه، آن طور که خود عنوان می‌کند ایجاد و حفظ ساختارها و نهادهای جامعه باز است. خود مؤسسه و رسانه‌های غربی فعالیت بنیاد مذکور را از کمک انسان‌دوستانه گرفته تا بهداشت عمومی و رعایت حقوق بشر و اصلاحات اقتصادی عنوان می‌کنند؛ اما عملا پشتیبان مالی و آموزشی جنبش‌های برانداز جهان است. بنیاد سوروس از موسسات و مراکزی که به دنبال ایجاد نافرمانی مدنی در جمهوری ‌اسلامی ‌ایران هستند حمایت می‌کند. که مهم‌ترین مورد آن حمایت و پشتیبانی بنیاد سوروس از مرکز ویلسون که «هاله اسفندیاری» از مدیران بخش خاورمیانه‌ای آن است، است. طبق اذعان هاله اسفندیاری، بنیاد سوروس با حمایت کردن از برنامه خاورمیانه‌ای مرکز ویلسون به دنبال ایجاد یک شبکه ارتباط غیررسمی در ایران بوده در جهت عملی نمودن اهداف براندازانه نظام بوده است. این مساله به این معنا است که بنیاد سوروس سعی دارد تا در مناطقی از جهان با بهانه حمایت از دموکراسی و حقوق بشر جریانات سیاسی را به نفع رژیم صهیونیستی هدایت کند که مهم ترین ابزار از طریق برنامه های مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و استفاده از سرمایه های هنگفت رژیم مذکور است.) ❌ گفتم: «عجب! تو چی؟ هنوز ممنوع الخروج نیستی؟» گفت: «نه ... فعلا فقط ممنوع التصویرم ... راستی ریاستت تبریک میگم! » گفتم: «ممنون! حالا اتفاقا واسه همین زنگ زدم! یه سوال! شما تو ایران چقدر دست و بالت بازه؟» گفت: «از چه نظر؟» گفتم: «از نظر مراودات و مناسبات علمی و تبادل اطلاعات! میتونین با هم لینک بشیم و تبادل بزنیم؟» گفت: «اینجا یه کم دست و بالمون بسته بود ... اما بخاطر پیروزی در انتخابات داره باز و بهتر میشه ... دانشگاه هایی که مطالعات زنان داریم زوده هنوز بندازیم در مناسبات بین المللی! بخاطر همین از طریق سفارت و سفارشات سیاسی بیشتر میشه کار کرد! ینی ما اگر کاری داشته باشیم به جای اینکه بدویم دنبال مصوب کردن و دنگ و فنگ اداریش، در حاشیه و کنار هیئات سیاسیمون در خارج از کشورمون کارمون را پیش میبریم. اینجوری هم هویت ثبت شده که بره زیر نظر و ذره بین نظام و حکومت نداریم ... و هم وقتی بخشی از قدرت باشیم دست و بالمون بازتر میشه و بدون نیاز به ردیف و بودجه و این چیزا، سهم سیاسی و مدنی میگیریم!» با تعجب گفتم: «ینی چی؟ پس چطور اهدافتون را طرح و اجرا میکنین؟!» گغت: «اینجا با دانشگاه و مرکز تخصصی نمیشه حرفت را روی کرسی نشوند! فقط یا باید ngo داشته باشی ... یا به بدنه دستگاه اجرایی مخصوصا خارجه و ارشاد و علوم وصل بشی ... یا اگر بتونی بری مجلس و جزو پارلمان بشی که دیگه نونت تو روغنه و همه چی حله! حتی اگه بری اونجا و به نام خدای باران و مهر بخونی! حالا خیلی واضح نمیتونم توضیح بدم اما اینجا مجلس، اهرم خیلی عالی هست!» گفتم: «جونورای باحالی هستین! ما اینجا دهن خودمونو صاف کردیم تا تازه تونستیم دانشگاه مستقل بزنیم و هزار تا دردسر دیگه! پس حالا ینی چی؟ میتونیم مناسبات و روابط داشته باشیم یا نه؟» گفت: «آره بابا ... خیلی راحت تر از اونی که فکرش کنی! تا روابط وزارت علوم و وزارت خارجه اینجا با موسسات آلن گودمن و سفارت ترکیه خوبه، همه چی جفت و جوره! اصلا میخوای واسه اینکه خیالت راحت کنم دعوت نامه رسمی بفرستیم و دعوتتون کنیم تا بیایید ایران و از نزدیک خودتون ببینید و مناسبات ما و شما شکل بهتری به خودش بگیره؟» گفتم: «پیشنهاد خوبیه! تا جا بیفتیم یه کم طول میکشه اما آره ... خودمم دوس دارم بیام ایران ...پس من فعلا شما را یکی از شرکای علمی و پژوهشیمون میشناسم و معرفی میکنم!» خدافظی کردیم و قطع شد! ❌❌❌❌❌❌❌ ⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️ شیرین بر خلاف چیزی که نشون میداد، چندان باهوش نبود. لااقل هوش اطلاعاتی و شِمّه امنیتیش تقریبا کور بود و به خاطر همین، ما هر وقت میخواستیم گره کور بعضی از موضوعات و یا مسائل تازه را دربیاریم، به فراخور موضوع و شرایطش، توسط یکی از خودشون (مثل سمن) تخلیش میکردیم! و جالبه که هر بار، به موضوعات جدیدتر دیگه ای هم میرسیدیم. اما ...👇👇👇
بچه ها بهم خبر دادند که ماهدخت در مدتی که به بهانه مصاحبه با یه نفر، سمن را ترک کرده بوده، این پیام را به کانال ویژه ای که تعریف کرده بودند ارسال کرده: «دارم بهش نزدیک میشم! اجازه ......... میخوام!» جوابی که بهش داده بودند این بود: «چون مامور پوششی نداریم، و هم ......... و هم پاکسازی به عهده خودته، اول مطمئن شو که خودشه!» خب جای نقطه چین پر کردن خیلی مهم بود! بچه ها هیچ الگوریتمی واسه کد اختصاصی عبری که ماهدخت و سازمانش برای اون کلمه مدنظرشون انتخاب کرده بودند نداشتیم و داشتیم حرص میخوردیم! چون هر لحظه امکان وقوع خطر جدی وجود داشت! تا اینکه بالاخره با توسل به حضرت زهرا و مرور همه کانال های خودمون، به نیروهای سایه ی سنی مذهب، موسوم به «بچه های مدرسه قدس» رسیدیم که یکی از کاراشون، رمزنگاری و رمز شکنی بود! از رمزشکنی سامانه های اس 300 و 400 و انواع سامانه های گنبد آهنین گرفته تا کلمات یه ور پریده ای مثل ماهدخت! بهمون گفتن که جای خالی، فقط یه کلمه است ... و اون هم اینه : «عملیات!» و این یعنی خطر محتمل، در حال وقوع است!👇
🌴 94 🌴 فردا شد و تیم مصاحبه اومدند و شروع کردیم. ماهدخت هم نقطه نظراتش را نوشته بود و به من دیکته میکرد و منم با نظرات خودم تجمیع میکردم و تحویل خبرنگار میدادم. چیزی حدود 4 ساعت طول کشید اما مجموعا مصاحبه خوبی شد. حتی جواب اون سه سوال اساسی و جنجال برانگیز هم دادم و جوری بود که حساسیت یا مشکلی پیش نیومد و همه چیز تا اون لحظه به خیر و خوشی گذشت. تا اینکه اون شب، موقع همیشه برگشتم خونه. بابام به محض اینکه منو دید گفت: «سمن باید با هم حرف بزنیم!» خیلی وقت بود که اینجوری باهام حرف نزده بود. یه کم تعجب کردم و حتی به یاد روزهای کودکیم، یه کم هم ترسیدم. ولی چون بابامو آدم منطقی و صبوری میدونستم، خیالم همیشه راحت بود. رفتیم تو اطاق! بابام شروع کرد و گفت: «دو تا چیزو باید برام روشن کنی!» با تعجب گفتم: «جانم بابا؟!» گفت: «این دختره ... ماهدخت تا کی باید اینجا بمونه؟ وجودش اصلا به صلاحمون نیست!» گفتم: «مگه باهاتون هماهنگ نشده؟ چون اگر شما مخالف بودین، باید خیلی وقت قبل اعلام میکردین تا یه فکری بکنیم!» گفت: «من فکر نمیکردم اینقدر طول بکشه! حالا اینجا محله قدیمیون نیست اما بازم ممکنه واسمون حرف دربیارن!» گفتم: «بابا فقط همینه؟ ینی فقط به خاطر حرف مردم؟» گفت: «خب نه! بخاطر خیلی چیزای دیگه! ببین دختر جان! من دونه دونه بچه هام دارن کشته و اسیر میشن! بقیشون هم کنترل وضع روحی و زندگیشون خیلی دشواره!» گفتم: «میفهمم بابا ... اما بیشتر نگران منید؟» گفت: «دقیقا ... خودت بهتر از هرکسی میدونی که چقدر روی تو حساسم!» گفتم: «متوجهم الهی دورت بگردم! اما ... منم مثل خودت مامور شدم به اینکه : همه چی آرومه و من چقدر خوشبختم! گفتن به سازشون برقص و رو خودت نیار و خیلی طبیعی باش!» گفت: «تا کی؟ میترسم دیر بشه و حتی تو و مادر و بقیه را هم از دست بدم! آخه این دختر خیلی خطرناکه!» گفتم: «بابا من از این ورپریده هیچی نمیدونم! لطفا تو برام بگو! این دختر کیه؟ اینکه جاسوس هست و آموزش دیده و این چیزا را میدونم ... اما نمیدونم دقیقا چرا اینقدر داره به ما نزدیک میشه و چرا حتی دوستای تو از ایران هم دنبالشن؟ من شدیدا احساس ناامنی میکنم اما دوس دارم بشناسمش! ولی نه به قیمت ضرر و آسیب به شما » گفت: «منم مثل تو ... چندان شناختی دربارش ندارم اما قبل از اینکه تو بیایی، همون آقاهه ... ایرانیه ... به مدت یک هفته من و مادرت را آموزش میداد!» داشتم شاخ درمیاوردم ... گفتم: «بابا شما الان باید اینارا به من بگی؟ چه آموزش هایی؟» گفت: «همه چی! از روش حرف زدن و نحوه اطلاعات بهش دادن گرفته تا .... برامون جالبه که اون آقاهه همه پیش بینی هاش درست از آب دراومد!» گفتم: «مثلا؟» گفت: «مثلا اسم ده دوازده نفر زن و دختر بهمون داد و گفت اینا لازمتون میشه ... گفت اگه دختره خواست، اینا را بهش بدین ... بشینین حفظ کنین و این اسامی را بهش معرفی کنین ... اسامی دختران و زنان خانواده های نظامی و دینی بود ... اما بعضیاش منم نمیشناختم و نمیدونستم کین اما معلوم بود که که همش نقشه این آقاهه است!» گفتم: «بابا خب اینا خیلی عالیه منم بدونم ... الان تکلیف چیه؟ همینجوری باهاش راه بیاییم و بهش حال بدیم؟ اون آقاهه چیزی نگفت؟» گفت: «خب خیلی حرف زد اما اتفاقاتی که داره الان میفته، نگران ترم میکنه ... مثلا سمن جان! تو میدونی رییس دانشگاه شدن ینی چی؟ من تازه امروز از اخبار شنیدم ... تو هم هیچی به من نگفته بودی... اینقدر تو نقشت غرق شدی که حتی با من مشورت نکردی!» گفتم: «به جون مامان، خودمم غافلگیر شدم! ببخشید بابایی! ازم دلگیر نباش! منم گیجم و نمیدونم به کجا دارم میرم!» گفت: «اما رفتارت اینو نمیرسونه دختر! احساس میکنم داری رنگ و لعاب اونا را میگیری! من بچمو میشناسم... تو خیلی هم از اینجوری بودن و اینجوری زندگی کردن بدت نیومده! مگه نه؟» چیزی نداشتم بگم ...سرمو انداختم پاییین! ادامه دادو گفت: «لابد با خودت نشستی و فکر کردی و دیدی که اگر مثل خواهرات و بقیه دخترای هم سن و سالت باشی وفقط به حرفای من پدر پیرت گوش بدی، به جایی نمیرسی و تصمیم گرفتی با اونا اینقدر راه بیایی تا بشی هم رنگشون! آره؟» بازم چیزی نگفتم!👇👇👇
نفس سردی کشید و گفت: «ببین عزیزکم! من و مادرت تو را با محبت اهل بیت و نون و نمک مقاومت بزرگ کردیم ... نمک نخوری و نمک دون را بشکنی! بنظرم با اون آقاهه یه کم بیشتر مراوده داشته باش! شاید یه کم خشن به نظر بیاد اما تنها کسیه که میتونیم روش حساب کنیم! با وجود اینکه اهل کشور خودمون نیست ولی این همه راه را نیموده واسه وقت تلف کردن! کارش درسته! من فکر میکنم حداقل یکی دو ماه از شماها جلوتره! ینی ذهن و تجربه و حرفاش جوریه که یکی دو ماه بعدش مشخص میشه و از دشمنش جلوتره!» فقط لبمو باز کردم و خیلی با قاطعیت و خیال جمعی گفتم: «چشم بابا !» گفت: «امروز اون آقاهه اینجا بود ... » تپش قلبم رفت بالا ... با چشمای گرد گفتم: «وای بابا ... خب؟ چی میگفت؟» گفت: «اتفاقا سلامت هم رسوند ... دستور پخت و مواد اولیه چند تا غذا را به مامانمت داد ... یه کم هم با من حرف زد ... یه پاکت هم داد که بدمش به تو!» فوری گفتم: «چه پاکتی؟ چیه توش؟» گفت: «نمیدونم ... اما از ظاهرش پیداست که احتمالا کتاب باشه!» رفت و برداشت و آورد ... فورا در پاکتو باز کردم ... یه کتاب بود ... به زبون فارسی! با جلد سیاه و عکس نامشخص یه خانم مشکی پوش با یه جمجمه هم روی جلدش! 👈 اسمش این بود: «حیفا»👇👇👇
🌴 95 🌴 کتاب را از پدرم گرفتم و به فکر فرو رفتم. میدونستم که اون آقاهه بی دلیل و از روی محبت و احترام، این کتابو به من نداده و قطعا یه هدفی از این کار دنبال میکنه! اما نمیدونستم چه هدفی! رفتم توی اطاقم ... یهو پیام ماهدخت اومد که نوشته بود: «من امشب نمیام خونه ... اگه هم خواستم بیام دیروقت میشه ... نگران نباش!» حتی جوابش ندادم و نپرسیدم کجایی و چرا و ... شروع کردم و همینجوری با کتاب ور رفتم ... دیدم اینجوری نمیشه ... در اطاقمو بستم ... گوشیمو خاموش کردم ... لباسمم عوض کردم و رفتم پشت میزم و شروع کردم به مطالعه! چیزی حدود چهار پنج ساعت ساعت طول کشید... من حتی سرمو از روی کتاب بلند نکردم ... باهاش ترسیدم ... باهاش گریه کردم ... باهاش عصبانی شدم ... باهاش نرم و حتی گاهی خشن شدم ... خلاصه پدرم دراومد تا تموم شد! وقتی سرمو بلند کردم و به ساعت نگاه کردم، دیدم از نیمه شب گذشته ... دیدم واسم غذا توی سینی گذاشتن و آوردن پشت سرم و دیدن که من توجهی به اطرافم ندارم، رفتن! خیلی اعصابم به هم ریخته بود ... خیلی ... از حد و تعریف و توانم خارجه که بگم چقدر قدم زدم و فکر کردم تا تونستم خودمو آروم کنم ... همش با خودم میگفتم کاش این کتابو زودتر خونده بودم ... اما فهمیدم که با کمال تعجب، تازه چند هفته است که چاپ شده! با خودم میگفتم کاش اون لعنتی این کتابو حداقل سه چهار سال زودتر نوشته بود ... اما دیگه این حرفا فایده ای برام نداشت! دوس داشتم یکیو بزنم ... فحش بدم ... خفه کنم ... اما نمیدونستم سر کی خالی کنم؟! به خیال اینکه یه کم آروم بشم، یه چند تا لقمه خوردم ... در حالی که کتاب دستم بود و از دستم نمی افتاد ... شروع کرده بودم و دوباره از اولش میخوندم ... حتی به بعضی از جاهاش که میرسیدم، احساس میکردم واسه اولین باره دارم میخونم و ازش نکات جالبی یاد میگرفتم! اما اینا هیچکدومش جای اینو نمیگیره که : من اون کتاب و اون معلوماتش را خیلی دیر داشتم میخوندم و میفهمیدم! نمیدونستم دقیقا کجای کتاب به دردم میخوره اما احساس کسی داشتم که به خاطر یه زهر کشنده، کشته شده و حالا روحش بالای سر جنازشه و داره میبینه که پادزهرش، بالای سرش بوده و اون خبر نداشته! خب شما جای من! دیگه آیا میشه تا صبح خوابید و بعدش هم صبح از خواب پاشی و خیلی شیک، یه صبحونه و یه نرمش و یه ته آرایش و بری جلسه؟! خب معلومه که نه! وسط همه اون افکار و اوهام بودم که چشمم بسته شد و تا خود صبح، خواب میدیدم! وسط خوابم، یه کم دنده هام و پاهام خسته شده بود و داشت تیر میکشید ... میخواستم جا به جا بشم و بهتر بخوابم که یهو موجی از نور شدید خورشید، از لا به لای مژه هام عبور کرد و فهمیدم که خیلی زود صبح شده! یه شبح تاریک دیدم که نشسته روبروم... دقیق تر نگاش کردم ... دیدم ماهدخته ... داشت موهاش خشک میکرد ... معلوم بود که حموم بوده ... همینطور که با یه دستش، موهاشو خشک میکرد، داشت با اون یکی دستش حتاب حیفا را میخوند! تا دید چشمام بازه، یه نگاه کرد و گفت: «با این سر و وضع قیافه و چشمات، معلومه که دیشب تا صبح با این کتاب داشتی عمرت را تلف میکردی! این چیه میخونی؟ مرتیکه دروغگو نشسته واسه خودش قصه بافته! حوصلت شد بشینی اینا را بخونی؟!» من که تازه بیدار شده بودم و صدام هنوز باز نشده بود، به زور لبمو باز کردم و گفتم: «مشخصه چقدر چرت نوشته! میبینم که خودتم داری موهاتو خشک میکنی اما کتابه از دستت نمیفته!» کتابو بست و به نشانه بی اهمیتی، انداختش روی تخت و گفت: «بیا ... ارزونی خودت!» گوشیشو یه چک کرد و بعدش گذاشت بغل کتابشو رفت دسشویی! اصلا نمیدونم چرا و چطوری؟ اما مثل تیری که از کمون شلیک شده باشه، فورا رفتم سراغ گوشیش! میخواستم تا صفحه اش خاموش نشده، یه دید بزنم! هنوز روشن بود ... صدای شیر آب از توی دسشویی اومد ... قلب منم داشت مثل تلمبه 2000 کار میکرد... رفتم توی پیاماش ... اما خبری نبود ... رفتم توی نرم افزاراش ... اما اونجا هم خیلی شلوغ بود و نمیتونستم تشخیص بدم ... فقط به دلم افتاد که برم سراغ مسنجرش... رفتم و ... صدای بسته شدن آب اومد ... الان نزدیک بود بیاد بیرون! ولی هنوز سایه اش مشخص نبود ... فورا انگشتمو گذاشتم روی مسنجرش ... خوشبختانه قفل نبود ... فقط یه شخص فعال داشت ... کد SS500 ... روی همون انگشت زدم وبازش کردم ... یه چشمم به در دسشویی بود ... اما در باز نشد ... خوشبختانه دوباره شیر آبو باز کرد ... تا اون صفحه را باز کردم با یه سری اشکال و اعداد روبرو شدم ... در اون حالت، تپش قلب داشتم ... اما دستمو گذاشته بودم جلوی دهنم که اگه جمله خاصی دیدم، یهو جیغ نکشم ...👇👇👇
نفهمیدم چی نوشته بود ... فقط یه مشت شکل و عدد بود ... مثل قبلا نبود ... تیرم به سنگ خورد ... ⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️⛔️ ❌❌❌❌❌❌❌ اما ما میدونستیم چه نوشته بود و چی براش نوشته بودند! نوشته بود: «فرداشب ... تا فرداشب فرصت میخوام ... جاشو پیدا کردم ... فرداشب میرسم سراغش ... نمیذارم از چنگم در بره ... باید به تلافی حضورش در دانشگاه، خودم خدمتش برسم!» و جوابی که براش اومده بود این بود: «موافقت شد!» ادامه دارد... دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour @hooree🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انسان می تواند به جای بردگی تکنولوژی، تکنولوژی را برده خود کند! شوی لباس تهران @hooree🌹
💢 اقدام یک وزیر زن اردنی در لگدمال کردن پرچم رژیم صهیونیستی، خشم مقامات این رژیم را برانگیخت. 🔹پرچم رژیم صهیونیستی در ورودی مقر مجتمع سندیکاهای شغلی شهر امان روی زمین کشیده شده است تا هرکسی که وارد ساختمان می‌شود از روی آن عبور کند. ♨️ @Khabargozar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انقلاب جنسی در جهان فرهنگ برهنگی در اروپا چه زمانی شروع شد @hooree🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا بعد از ازدواج، همسرم عاشق من نیست؟ توهم عشق 🔴 استاد پناهیان @hooree🌹
🌺خانواده قرآنی🌺 وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلَى حِمْلِهَا لَا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْءٌ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ هيچ كس بار گناه ديگرى را بر دوش نكشد. و اگر گرانبارى كسى را به حمل‌كردن بار خود فرا خواند، هر چند خويشاوند او باشد، از حمل آن سرباز زند. تو فقط كسانى را مى‌ترسانى كه از پروردگارشان، ناديده، بيمناكند و نماز مى‌گزارند. و هر كه پاك شود براى خود پاك شده. و سرانجام همه به سوى خداست. فاطر/۱۸ @hooree 🌹
🔴 پیامبر صلی‌ الله‌ علیه‌ و‌ آله‌ 💠اِذا اخَتَصَمَتْ هِیَ وَ زَوجُها فی‌البَیتِ فَلَهُ فی کُلِّ زاویَهٍ مِن زوایَا البَیتِ شَیطانٌ یُصفِّقُ و یَقولُ: فَرَّحَ اللهُ مَن فَرَّحَنی! 💠 زمانی که زن با همسرش در منزل دعوا و مشاجره می‌کند (دقیقاً) در همان زمان در هر یک از زوایای منزل یک شیطان مشغول کف زدن و شادمانی است و می‌گوید: خدایش خوشحال کند کسی که مرا این چنین شاد و خوشحال کرده است! 📙 لئالی‌الأخبار،ج ۲،ص ۲۱۷ @hooree🌹
💠 شهید مطهری ره: 💞چرا اسلام براى تأهل تقدس قائل است ؟ يكى از موارد تقدسش جنبه تربيتى روح انسان است . 💞 يك نوع پختگى و يك نوع كمال براى روح انسان هست كه جز به وسيله تأهل پيدا نمى شود. يعنى اگر يك مرد يا يك زن تا آخر عمر مجرد بماند ولو اينكه تمام عمرش را رياضت بكشد، نماز بخواند، روزه بگيرد، به مراقبه و مجاهده با نفس بگذراند، در عين حال يك نوع خامى در روح اين آدم مجرد هست و علتش اين است كه متاهل نشده است ؛ چه زن مجرد باشد چه مرد مجرد. 📚آزادی معنوی ص175 @hooree🌹
🌿 مقام صبر 💢 زن و‌مرد میتوانند بواسطه خدمت به همسر و تربیت فرزند جزع و فزع را از خود دور کنند. ⚜ قران میفرماید: إنَّ الإنسانَ خُلِقَ هَلوعاً اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعاً... انسان سبکسر است و در جزر و‌مد روزگار خودش را گم‌میکند. هلوع یعنی مثل سنگ ریزه های کوچک است که هرکه یک پایی به او بزند جابجا میشود..! این جابجا شدن صفت بدی است که زن و مرد نباید در مواجه شدن با یک اخلاق بد همسر خود را گم‌کنند و جابجاشوند که خدای ناکرده حرف بدی بزنند ورفتار ناشایستی با همسر خود کنند... 🎋 حج ونماز و روزه و اینها همه اش به اندازه ای ثواب دارند اما آن که ثوابش بی اندازه است صبر است و بهترین محل صبر محیط خانه است. @hooree🌹
👈لنا میته سن(سمیرا خادم) تازه_مسلمان دانمارکی: ✅در دین اسلام عقل و ایمان با هم است..👇👇 yon.ir/zcs9k @hooree🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 *وظایف قانون‌گذاران در قبال مسئولیت‌های اجتماعی زنان* 📹 مصاحبه "ریحانه" با سرکار خانم روح‌افزا 🔹 مدیر رصد و آمار زنان و خانواده شورای عالی انقلاب فرهنگی 🔹 مدیر طرح و برنامه و تدوین سیاست شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده 🗨 بخش‌هایی از مصاحبه: اگر قوانینی ننویسیم که خانم بتواند در عین نگهداری از کودکش، شغلش را هم داشته باشد، به خانم‌ها ظلم کرده‌ایم. 🗨 باید تعداد بیشتری پزشک خانم تربیت کنیم، چون یک پزشک خانم دو مسئولیت دارد! 🗨 بچه‌ای که در دامن مادر بزرگ نشود، بعدها وقتی وارد کارهای خلاف و بزهکاری شد، باید آنجا بودجه صرف کنیم تا اصلاحش کنیم. پس نباید به بهانه‌ی کمبود بودجه از تربیت زنان متخصص جلوگیری کنیم. ❣️ @Khamenei_Reyhaneh @hooree🌹