eitaa logo
حوزه بسیج دانش آموزی کوثر شهرستان تکاب
600 دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
4.1هزار ویدیو
212 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩لطفا با افتخار✌چند بار بخوانید:👇 💥 ۱۲ تیرماه ۱۳۶۷ ناو وینسس آمریکا به فرماندهی ویلیام راجرز هواپیمای مسافربری ایرباس ایران 👈 پرواز شماره ۶۵۵ به مقصد دبی را در خلیج فارس هدف قرار داد و ۲۹۲ سرنشین آن شهید شدند که در میان آنها بیش از ۶۲ کودک بود. ویلیام راجرز پس از سه ماه در سن دیگو کالیفرنیا سخنرانی کرد و بابت هدف قراردادن هواپیمای مسافربری جایزه و ارتقا درجه دریافت کرد... سالها بعد از این فاجعه آمریکا یک پهپاد فوق پیشرفته بنام گلوبال هاوک برای شناسایی به ایران فرستاد تا دور از چشم رادارها بتواند زمینه حمله احتمالی غافلگیرانه را مهیا کنند. این بار ناو وینسس نبود، سامانه پدافندی ایران با شلیک موشک سوم خرداد، پهپاد گلوبال هاوک ر امنهدم تا ناوهای لینکلن، وینسس همگی نظاره کنند و جرات نداشته باشند شلیک به بی گناهان را تکرار کنند. آمریکا با در خواست پنتاگون در کاخ سفید تشکیل جلسه می دهد، برای زدن ۴نقطه در ایران به جمع بندی می رسند. حمله ساعت ۳نیمه شب با پشتیبانی هواپیماها و سامانه موشکی تام هاوک از قطر، بحرین، امارات شروع خواهد شد و احتمال ۱۵۰۰ کشته برای یگان موشکی و راداری ایران در نظر گرفته می شود. خبری پنتاگون را غافلگیر می کند. رادارهای ناشناخته ای بر روی ناوها قفل شده و فاصله تا انهدام چند ثانیه است. اولین اتفاق انهدام ۱۵۰فروند هواپیما و ۶هزار تلفات در دو ناو و۳پایگاه می باشد. 💥سپاه پاسداران  داغ ایرباس ۶۵۵ را تا حدودی التیام بخشید.. پیشرفته ترین پهباد های آمریکا 👈 امروز گرفتار تور پدافندی ایران در ۳۵۰۰ نقطه است. شبکه عنکبوتی که هیچ پرنده ای نمی تواند به سلامت از آن عبور کند. ایرباس در نقطه ای  هدف قرارگرفت که پس از سالها گلوبال هاوک  ساقط شد. امروز ویلیام راجرز تحقیر شد. اس ۴۰۰ روس هم نمی تواند گلوبال هاوک را ساقط کند.. تنها باور ۳۷۳ و سوم خرداد شاهکار تمدن غرب را خاکستر کردند.... 🔴 آمریکا از مدال شجاعت تا مدال شجاعت👈آمریکا اعلام کرد که به شش نظامی آمریکایی که بر اثر شلیک موشک های ایرانی به پایگاه عین الاسد، دچار آسیب مغزی شده اند مدال شجاعت و به تعدادی نیز جایزه ویژه اعطا می کند. حالا اینکه این نظامیان چه شجاعتی از خود نشان داده اند که مستحق دریافت مدال شجاعت باشند بماند. 💥خداوند متعال بر عزت رهبر حکیم انقلاب اسلامی بیفزاید و به حضرت ایشان سلامتی و طول عمر عنایت بفرماید که با انتخاب راهبردهای عزت مندانه و هدایت نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران به سمت قوی شدن، فرمودند: «باید قوی بشویم تا جنگ نشود... دوران بزن در رو تمام شده است... دشمن بداند که اگر یکی بزند ، ده تا می خورد و...» آمریکای جنایت کار را در موقعیتی قرار داده است که اگر روزی به فرمانده ناو جنگی خود که بیگناهان ایرانی را به شهادت رسانده بود ، مدال شجاعت می داد ، امروز به نظامیانی که از حملات موشکی ایران جان به در برده ولی آسیب مغزی دیده اند مدال شجاعت اعطا می کند و... همین👈 ارادتمند: 📣کمک‌های آمریکا به عراق در طول جنگ تحمیلی به ویژه دو سال آخر آن: ۱. واگذاری اطلاعات به ارتش عراق از طریق آواکس ها، ماهواره‌ها و شنود. ۲. تخصیص وام‌های کلان اقتصادی به دولت عراق. ۳. فروش تعدادی بالگرد ۲۱۴ از نوع "بل" به ارتش عراق. ۴. هدف قرار دادن قایق‌ها، کشتی‌ها، ناوهای جنگی و هواپیمای مسافربری ایران. منبع: دفاع مقدس در یک نگاه، 1398 ❌هفته حقوق بشر (به شر) آمریکایی ۶ تیر= ترور آیت الله خامنه ای ۷ تیر= ترور شهید بهشتی و ۷۲ یار انقلاب ۷تیر= بمباران شیمیایی👈 سردشت ۱۱ تیر=ترور آیت الله صدوقی ۱۲ تیر= حمله ناو آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران ✳️ دردناک ترین صحنه ای که فرمانده تیم غواصی نجات ایرباس_655 با آن مواجه شد! ✈️یادم است که موقعی که داشتیم قطعات بزرگتر هواپیما را بالا می‌کشیدیم، به یک قطعه‌ای برخوردیم که هنوز سه تا صندلی به آن وصل بود. وزن زیادی هم داشت. من و یکی از همکارانم این را بالا می‌کشیدیم. همین‌طور که داشتیم در عمق آب بالا می‌آمدیم من به همکارم گفتم که من می چرخم به سمت داخلی این قطعه هواپیما ، تو از آن طرف هوای من را داشته باش. اما همین که سمت صندلی‌ها چرخیدم، دیدم یک مادری هنوز روی صندلی نشسته و دختر بچه‌ای حدودا سه ساله را درآغوش گرفته ... صحنه شدیدا متاثر کننده‌ای بود. این زن تا آخرین لحظه، بچه‌اش را ول نکرده بود و طوری شده ‌بود که بعد از مرگشان هم، دست‌هایش دور این بچه قفل شده بودند و حتی داخل آب هم بچه از مادرش جدا نشده بود. بعد چون کمربندش را هم باز نکرده‌بود، از صندلی هواپیما جدا نشده بود و با همان صندلی رفته بود زیرآب. که من اینها را آوردم بالا و تحویل دادم و فکرمی‌کنم این تلخ‌ترین صحنه‌ای بود که دیدم. راوی: سرهنگ منصور قاسمی
☀️با تصمیم شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۸ مرداد سالروز 👈شهادت شهید محسن حججی به نام روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم نامگذاری شد....👌 ☀️شهید حججی به امام رضا(ع) می گوید👈 ای امام رئوف من همه چیزم را از شما دارم، شغل, همسر و جایگاهم را، اگر می شود راه شهادت را هم برایم باز کنید!... در شرایطی که در سال میلیونها نفر از آنتالیا, تایلند, هاوائی و... بازدید داشتند، اینها چطور راه خودشان را جدا کنند؟... محسن جان در شب قدر در حرم امام رضا (ع) موقع قرآن به سر گرفتن, لحظه ای که خدا را به علی ابن موسی قسم دادی... به خدایت چه گفتی, که این طور خریدارت شد... فکرش را بکن!... بعداز شهادت ارباب را ملاقات بکنی درحالی که سرت پایین است از شرم حضور. حسین ابن علی(ع) دست بیندازد زیر چانه ات و سرت را بالا بیاورد و لبخند رضایت بزند و بگوید اینها فدائیان خواهرم هستند... اینها نگذاشتند خواهرم دوباره به اسارات برود. تصور همچین صحنه ی عاشقانه ای, ما را می کشد... ☀️کارت عروسی که برایش می‌آمد می‌خندید و می‌گفت: بازم شبی با شهدا... با رقص و آهنگ و شلوغ‌بازی‌های‌عروسی میانه‌ای نداشت. بیرون تالار خودش را به خانواده عروس و داماد نشان می‌داد و می‌رفت گلزار شهدا... همه‌ی فکر و ذکرش پیش شهدا بود می‌رفتیم روستا برای سمنوپزان وسط تفریح و گشت و گذار مثل کسی که گمشده‌ای دارد می‌پرسید: حاج‌ آقا سید این دورو بر شهید نیست بریم پیشش. به قصد زیارت حاج‌ احمد کاظمی راه افتادیم سمت‌ اصفهان. خانمم بهش گفت: شما هم که مثل سید به ماشین تون نمی‌رسید! وسط آن تق‌وتوق‌ها گفت: همه‌ی این‌ها رو باید بذاریم و بریم باید به دلمون برسیم تا به ماشین مون... هرموقع سراغش را می‌گرفتم جواب‌هایی مشابه می‌شنیدم آقا محسن کجاست؟ رفته نمازجمعه. آقامحسن کجاست؟رفته گلزارشهدا،، آقامحسن کجاست؟ رفته اصفهان سرِ مزار شهید کاظمی... به پدرخانمش گفتم: خوبه کلا سرش به این فضاها مشغوله ولی یه‌طوری باشه که تو فامیل براش حرف درنیارن... ☀️محسن حججی در جریان حملات انتحاری داعش ابتدا از ناحیه کتف مجروح و در ادامه هم در درگیری های مستقیم و با شلیک های ممتد تروریست ها از سمت پهلو هدف قرار گرفته و به شدت زخمی شد. اما با این وجود تا آخرین لحظه مقاومت کرد... عناصر تروریستی داعش با کمک مستقیم نیروهای آمریکایی موفق شدند در منطقه الجمونه صحنه گردانی کنند و در نهایت محسن توسط عناصر تروریستی به اسارت درآمد. داعش به سرعت محسن را به مناطق اشغالی در استان الانبار عراق انتقال دادند و ساعاتی بعد با بریدن سر و مثله کردن این رزمنده دلیر، او را به شهادت رساندند... به نقل از "مشرق" 
💥حضرت عباس در کلام حضرت زهرا(س) روایت شده که وقتی روز قیامت بر پا می شود ، پیامبر(ص) به مولاعلی (ع)می فرمایند: که به زهرا بگو ، برای شفاعت و نجات امت چه داری ؟ مولا پیام حضرت رسول را به خانم فاطمه زهرا (س) می رسانند و ایشان در پاسخ می فرمایند که :" یا امیر المؤمنین ! کفانا لاجل ِ هذاالمقام ِ الیدان ِ المَقطوعتان ِ مـِـن ابنی العباس "👈 ای امیر المؤمنین ! دو دست بریده پسرم عباس برای ما درمورد شفاعت کافی است . معالی السبطین ، جلد 1 ، ص 452 💕 گوش به فرمان : 💥 گفت :سرت رو بنداز پایین زندگی تو بکن. به هیچ چیز و هیچ کس هم فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم... به ما چه فلانی دزدی میکنه! فلانی رشوه گرفت.. فلانی درد و مشکل داره! 💥 گفتم : زیارت عاشورا را خوانده ای... دو دسته جمله دارد یا سلام یا لعن؛ جامعه هم دو دسته دارد... مورد سلام اهل بیت(ع) و مورد لعن شان، عاقبت هم دو دسته می شوند، و ، وسط ندارد. 💥 گفت : حتی ها؟؟؟؟ 💥 گفتم : در زیارت جوابت هست... ( و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله) امام صادق(ع) آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند... هر که در لشکر (ع) نباشد در محفل شراب باشد یا نماز... یزیدی است. 💥 گفت : زمانه عوض شده ، فرق کرده... 💥 گفتم : باز زیارت عاشورا جوابت را داده، (و اخر تابع له علی ذلک) تا اخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده.. قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد... 💥 گفت : با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟ 💥 گفتم : یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناسی... در هیئتی که بوی استکبار ستیزی، نباشد ابن زیاد هم در آن هیئت سینه میزند. 💥 گفت : حسین زمان که در است؟ 💥 گفتم : اگر می خواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، ولی امر است. ببین چقدر گوش به فرمان ولی فقیه هستی... ارادتمند ناصر کاوه 💥 بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت... لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود: « مگه مولایم امام حسین عليه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.» شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست. برشی از زندگی شهید تقی رفیعی مقدم گردان تخریب لشکر 17 علی ابن ابی طالب 💥حضرت عباس در کلام حضرت زهرا(س) روایت شده که وقتی روز قیامت بر پا می شود ، پیامبر(ص) به مولاعلی (ع)می فرمایند: که به زهرا بگو ، برای شفاعت و نجات امت چه داری ؟ مولا پیام حضرت رسول را به خانم فاطمه زهرا (س) می رسانند و ایشان در پاسخ می فرمایند که :" یا امیر المؤمنین ! کفانا لاجل ِ هذاالمقام ِ الیدان ِ المَقطوعتان ِ مـِـن ابنی العباس "👈 ای امیر المؤمنین ! دو دست بریده پسرم عباس برای ما درمورد شفاعت کافی است... معالی السبطین ، جلد 1 ، ص 452   : ماجرای‌ امام‌حسین‌(ع) نجات بخشی‌ یک‌ ملت‌ نبود، نجات بخشی‌ یک‌ امّت‌ نبود، نجات بخشی‌ یک‌ تاریخ‌‌ بود.
📌 *ماجرای شهیدی که با توسل به حضرت زهرا(س) کوسه را در اروند، دور کرد* 🔹️ اگه کوچکترین صدایی درمی‌اومد با تیر عراقی‌ها سوراخ سوراخ می‌شدیم و اگه کاری نمی‌کردیم با دندون‌های کوسه تیکه تیکه می‌شدیم. 🔹️ «من بودم و *شهید امیر فرهادیان‌فرد و شهید عباس رضایی.* یک چیزی خورد به تنه‌ام، به خودم اومدم. قد یه کُنده بزرگ نخل بود. فکر کردم تنه درخته، هیچی نگفتم، دُم بالاییش توی تاریکی از آب بیرون زده بود. گفتم همه چیز تمام شد». ◇ آروم گفتم: «امیر، کوسه!» ◇گفت: هیس!... دارم می‌بینمش... 🔹️ دیدم داره ذکر می‌خونه. من هم شروع کردم. همین‌طور داشت حرکت می‌کرد. اگه کوچکترین صدایی در می‌اومد با تیر عراقی‌ها سوراخ سوراخ می‌شدیم و اگه کاری نمی‌کردیم با دندون‌های کوسه تیکه تیکه می‌شدیم. 🔹️ امیر ذکر می‌گفت؛ من هم همین‌طور. کوسه برگشت ودوباره نزدیک نزدیک‌تر شد. ◇با خودم گفتم لعنتی! یا شروع کن، یا برو، انگار گرسنه نیستی... ◇ کوسه شروع کرد دورمون چرخید. می‌گفتن کوسه قبل از حمله، دو دور، دور شکارش می‌چرخه، بعد حمله می‌کنه و دیگه تمومه. ◇ نزدیک نزدیک که رسید، صدای امیر آروم بلند شد، صداش هیچ‌وقت یادم نمی‌ره: 🔹️ *- یا مادر، یا فاطمه زهرا(س)، خودت کمک‌مون کن...* ◇ کوسه داشت همین‌طور نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. کوسه از کنارمون رد شد. اون طرف‌تر ایستاد. صدای امیر یک بار دیگه به گوشم رسید: 🔹️ *- یا مادر...* ◇ کوسه از ما دور شد و رفت. امیر توی آب گریه‌اش گرفت. ◇ باورمون نمی‌شد که هنوز زنده هستیم. پاش به خاک که رسید، عجیب عوض شده بود. این‌قدر منقلب شده بود که انگار یه نفر دیگه‌اس. ◇ بیشتر وقت‌ها غیبش می‌زد. پیداش که می‌کردن یه پناهی پیدا کرده بود، چشماش خیس بود و قرآن زیپی کوچیکش دستش بود. این اتفاق هفت شب قبل از عملیات والفجر هشت افتاده بود. 🔹️ توی این مدت اگه امیر اسم *حضرت فاطمه زهرا(س)* رو می‌شنید، گریه امونش نمی‌داد. 🔹️ راوی: احمد شیخ حسینی - کتاب آسمان زیر آب
*😇به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان می خورد که کودک کردی که همراه پدرش کنار آن ها نشسته بود دچار استفراغ شد.*🤧 *او کلاه زمستانی اش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد.* *پدر بچه خواست بچه اش را تنبیه کند.* *😇با لبخند مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می شود...* *مدت ها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی آمد.*😱😨 *رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آن ها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه م... با رفتار آن روزت مرا شیفته خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی.*🥺🥺🥺 *🌷منبع: حدیث خوبان_ ص۲۵۴*
🚩اخلاق و رفتار :(1) 🌹بعد از شهادت ایشان، آقا که به منزل ما تشریف آوردند و سه ربع، از یک ساعت را از شخصیت حاج حسن صحبت کردند و فرمودند: حاج حسن در کار خودش آنقدر سریع و تند پیش می‌رفت که بعضی مواقع من او را نگه می‌داشتم و مانع می‌شدم که جلوتر نروید...به نقل از خانواده ایشان  🌹در كارهایش خیلی منظم بود. هیچ وقت چیزی را جا نمی‌گذاشت. خیلی رئوف بود، یك داد سر كسی نمی‌زد، به اطرافیانش بسیار محبت می‌كرد. به من خیلی محبت داشت. شاید باور نكنید، اما می‌‌آمد من را می‌بوئید و می‌بوسید، مثل كسی كه گلی را بو می‌كند، من را می‌بویید. می‌گفت همه‌ی افتخار من این است كه مادری فداكار مثل تو دارم. به من می‌گفت هر چیزی كه لازم داری و می‌خواهی به من بگو و چرا به بچه‌های دیگرت می‌گویی؟ بگذار این اجر به من برسد. من ذره‌ای ناراحتی از این پسرم ندارم. مانند یك پسر هجده ساله، شیرین‌ زبان وخندان بود...ایشان چند خوبی داشت كه من در آن شبی هم كه حضرت آقا زحمت كشیدند و به منزل ما تشریف آوردند، وقتی از من خواستند كه درباره‌ی خصوصیات پسرم صحبت كنم، همین خوبی‌ها را گفتم. یكی این‌كه به شركت در نماز جمعه پایبند بود. من یاد ندارم كه نماز جمعه‌ی ایشان ترك شده باشد. دیگر آن كه عصرهای جمعه كه معمولاً فرزندان ونوه‌ها و عروس‌هایم هم در منزل ما بودند، او هم می‌آمد و دعای سمات می‌خواند. بعد از دعای سمات، حدیث كساء را می‌خواند و خیلی خوب تفسیر می‌كرد. حسن آقا همیشه موفق بود. در زندگی ذره‌ای از كمك به مستضعفان غفلت نمی‌كرد. از دعا و اشك برای حضرت سیدالشهدا (ع) جدا نمی‌شد. حسن آقا از اولِ جوانی به نماز اول وقت و نماز جماعت خیلی علاقه داشت. سعی می‌كرد در هر جایی كه هست، نماز جماعت تشكیل بدهد. امام جماعت محل كارش هم بود و در منزل هم امام جماعت ما بود. صبح‌ها یك ساعت مانده به اذان صبح از خواب بلند می‌شد. بعد از نماز صبح، زیارت عاشورا را از حفظ می‌خواند. بعد برای ورزش یا پیاده‌روی می‌رفت بیرون. روزش را این‌طور شروع می‌كرد... راوی: مرحومه فاطمه جلیلی، مادر شهیدان تهرانی مقدم 🌹حاج حسن آقا هر وقت به دیدن مادر می‌آمد، دست او را می‌بوسید و می‌گفت اینجا بهشت است! همه‌ی ما را هم توصیه می‌كرد دست مادرمان را ببوسیم؛ ما افتخار نوكری مادرمان را از حاج حسن آقا یاد گرفتیم... برادر شهید، حاج محمد 🌹پدرم فردي نظامي بود اما ما اطلاع زيادي از كار آن نداشتيم. چون كار را با تمام سختی و مصائبش در پشت در خانه می گذاشت و تنها با عنوان پدري دلسوز وارد خانه می شد. اين يكي از ويژگي هاي عالي پدرم بود كه تا زمان شهادت وي، سختي كار و فشار محيط كارش را به منزل منتقل نكرده بود. تواضع و اخلاص پدر از ويژگي هاي منحصر به فرد او بود. برايم جالب بود كه بعد از شهادت پدرم فهميدم در طول زندگي اش، گروه هاي سني متفاوتي را در جبهه و هم پشت جبهه تحت تاثير رفتارش قرار داده. اين را از صحبت هاي متفاوت افراد و بعد از شهادت وي متوجه شدم... نماز اول وقت برای پدرم در حکم اوجب واجبات بود. تحت هیچ‌شرایطی نماز اول وقتش قضا نمی‌شد. اگر امکانش بود، خودش را به مسجد می‌رساند. اگر نه، هرجا که بود (تأکید و تکرار می‌کند: «هرکجا که بود») به‌سرعت گوشه‌ای مشغول نماز می‌شد. در مسافرت‌ها، همیشه زیراندازی پشت ماشین داشتیم که رأس اذان، آن را کنار جاده پهن می‌کردیم و همراه پدر به نماز می‌ایستادیم. نماز جمعه هم رکن دیگر خانه‌ی ما بود. برای پدر این‌ که ما به نماز جمعه نرویم، به‌هیچ‌وجه تعریف‌شده نبود. هرطور بود، هرجمعه همگی به مراسم نماز جمعه می‌رفتیم. تا یاد دارم، این‌ سنت در خانه‌مان بوده است... همیشه می‌گفت: کاری که ما می‌کنیم خیلی حساس است و اهمیت دارد و اصلاً صرف ایران نیست که از این کار استفاده کند. اعتقاد داشت این موشک‌ها در واقع اختراع شیعه است و می‌گفت: می‌خواهم روی این موشک‌ها بزنم «ساخت شیعه» و به اذن خدا و کمک اهل بیت کاری خواهیم کرد که آیندگان خواهند فهمید چقدر اهمیت  دارد. در جواب بچه‌ها که از او می‌پرسیدند: چرا بابای همه را تلویزیون نشان می‌دهد، اما شما را نشان نمی‌دهد؟»... هیچ وقت نمی‌گفت که همه این کارها، کار ماست، تنها چیزی که این اواخر می‌گفت، این بود که: ما کاری داریم می‌کنیم که امیدواریم به واسطه آن مقدمات ظهور را فراهم شود، وقتی حضرت بقیة الله تشریف بیاورند، شاید از این ابزار استفاده کنند. اگر شما صبور باشید، در اجرا این کار شریک خواهید بود و ما از این حرف‌ها انرژی زیادی می‌گرفتیم... به نقل از همسر و فرزندان ایشان 
🚩اخلاق و رفتار :(2) 🌹ايشان سرلشكر، دانشمند، موسس توپخانه و موشكي، داراي مدال فخر و مهندسی از همان سال هاي ابتداي جنگ، چيزي كه در وجودش خيلي بارز بود ،كارها را براي خدا انجام می داد. هر عملي كه انجام  می داد و ديگران را نیز به آن توصيه می كرد. وقتي به چهره ايشان نگاه می كردي، نگاه به يك انسان نوراني می كرديم. مطمئن بوديم كه ايشان از خواص بندگان خداوند است. به ما توصيه میكرد که  هر كاري كه می كنيد به خاطر خدا باشد و خودشان هم به اين حرف عمل می كردند. ايشان انساني چند بعدي بودند. ما آدم هاي خوب بسيار داريم، اما نکته مهمی که ما باید توجه کنیم در رفتار وخصوصیات فردی این برادران عزیز فرمانده، که بعضی ها زنده اند و بعضی ها شهید شده اند بحث جایگاه ها بود که چه کسی فرمانده و چه کسی جانشین شود.در حاج حسن این بحث ها مطرح نبود در آن زمان شهید شفیع زاده مسئول ادوات در آبادان بود و حاج حسن جوانی بود که آمده بود جزو نیروهای تحت امر ایشان بود، بعد از مقطعی ایشان ارتقاء پیدا می کرد‌ند و شفیع زاده مجروح می شود، حاج حسن می شود فرمانده، و بعد که شفیع زاده برمی گردد، می شود جانشین. این جریان در طول جنگ و بعد از آن بین مسئولین اتفاق می افتاد. این نمونه را در شفیع زاده و مقدم دیدم که برایشان ذره ای تفاوت نمی کرد،که چه کسی مسئول باشد. ما باید از این صحنه ها درس بگیریم... اكثراً تك بعدي هستند. انسان چند بعدي مثل ايشان كه در همه بخش ها متمايز تر از ديگران باشند، كمتر ديده می شود. حسن مقدم، توکل عجیبی به خدا داشت و هر جا گیر می کرد توسل به خدا می کرد و راه را باز می کرد هیچ وقت ندیدیم جایی متوقف شود.حسن مقدم در اوج ورزش وقتی به وقت نماز برخورد می کرد ورزش را تعطیل و نماز اول وقت را می خواند. حتی در بالای ارتفاعات البرز در نقاطی که 1 متر برف بود در سرما و یخبندان روی برف می ایستاد و نمازش را می خواند. شهید مقدم در رعایت اخلاق سرآمد بود.حسن يك جاذبه خاصي در ارتباط با نيروهايش داشت به جرأت می توانم بگويم يكي از كساني كه هرگز ادعا نداشت، وكبر و غرور بر او فائق نشد، هميشه اهداف نظامي و اهداف كاري را در نظر می گرفت. كسي كه واقعاً در خودسازي خيلي موفق بود... حاج حسن فردي بود كه بسيار آرامش داشت، وقتي صحبت می كرد اصلاً اين جوري نبود كه با كسي كه صحبت می كند تندي كند، خيلي آرام بود. ايشان به مسائل بيت المال خيلي اهميت می دادند... 🌹روی تمام موشک‌ها آیه شریفه و مارمیت اذ رمیت ولکن الله رمی.را می‌نوشت و به این موضوع قلبی داشت.همه را با وضو وتوسل شلیک می‌کرد.البته تخصص هم داشتند اما در نهایت می‌گفتند: خدایا ما به عنوان وسیله عمل می‌کنیم و تو هستی که ما را به هدف می‌رسانی. در توپخانه دیده بان می‌گفت مثلا فلان جا را بزن، می‌گفتند بغلش مدرسه است ممکن است آنجا بخورد...اما حسن می‌‌گفت: ما رمیت, رو مگه بلد نیستی؟... بخوان و بزن. و موشک‌ها درست به هدف می‌خورد این تو نبودی انداختی بلکه خدا انداخت... میگفت زمین محل جمع کردن ثواب است... خیلی سخت است که انسان بخواهد در مورد کسی اینطور با قطعیت صحبت کند مگر اینکه مدت زیادی را با او زندگی کرده باشد. بنده حدود سی سال با حسن بودم و حتی یکبار ندیدم او برای نمازش وضو بگیرد چون دائم الوضو بود و می گفت نباید بدون وضو بر روی زمین خدا راه رفت. می گفت زمین جای جمع کرده ثواب است... حاج‌حسن، بسیار اهل روضه و نماز جماعت و نماز جمعه بود. اعتقاد داشت که ما باید کارهایی را که کسی نتوانسته انجام دهد را به نتیجه برسانیم. همیشه به جوانان می‌گفت که ما با بقیه هیچ فرقی نداریم آمریکا، اروپا و کشورهای دیگری که فعالیت‌ علمی دارند هیچ فرقی با ما ندارند. حتی ما یک ویژگی و امتیاز داریم که آن‌ها ندارند. ما توسل به اهل بیت(ع) را داریم و آن‌ها ندارند. آنها اگر با هزار بار آزمایش و کار بتواننند به نتیجه برسند ما با توسل میانبر زده و زودتر به مقصد می‌رسیم. وقتی آن‌ها توانستند ما هم می‌توانیم. اگر آن‌ها نتوانستند یعنی راهی داریم برای آنکه ثابت کنیم ما می‌توانیم از این مسیر کار را انجام دهیم... 🌹هر کس با او آشنا می شد فکر می کرد صمیمی ترین دوستش است، از مسئولین بلند پایه تا مسئولین پایین و از سردار تا سرباز همه به او می گفتند حسن آقا، و این اوج صمیمیت افرادی بود که او را  می شناختند. ايشان در رعايت اخلاق سرآمد بود. هر كس كه با ايشان آشنا می شد فكر می كرد ايشان بهترين و صميمي ترين دوست اوست. ايشان در سطح فرماندهان تراز اول جنگ بود. حاج حسن شهيدي بزرگوار بودند كه تمايل داشت گمنام باشد و گمنام از بين ما برود. ايشان از همان ابتدا تمايل به گمنام بودن داشتند و به جز گروهي از خواص سپاه كسي ايشان را نمی شناختند... سردار امیرحاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه
🚩اخلاق و رفتار :(۱۰) 🚩نوکر واقعی امام حسین(ع)👇 🌹چند روز قبل از شهادت شهید تهرانی مقدم، ایشان آمد منزل ما تا مادر را ببیند. آمد دست مادر را بوسید و گفت: مادر من دیشب خواب دیدم که از دنیا رفته‌ام. در یک قبر تنگ و تاریک دو ملک غضبناک به شدت وحشتناک از من سؤال می‌کردند. آن‌ها با همان صورت ترسناک پرسیدند: چیزی هم برای آخرتت داری؟... من هرچه فکر کردم چه بگویم هیچ چیز یادم نیامد. کمی تأمل کردم تا اینکه این جمله به ذهنم آمد که بگویم: من اقامه عزای آقا ابا عبدالله (ع) را کردم و بر امام حسین (ع) گریه‌ها کردم. تا این جمله را گفتم. قبر باز و روشن شد و بوستانی در مقابلم ظاهر شد. ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه؛ این موضوع اسباب دستگیری من خواهد شد.... شهید تهرانی مقدم همان روز در آنجا برنامه ریزی کرد و زیر‌ زمین منزل را تبدیل به حسینیه کرد. این حسینیه یادگار شهید ماست و در واقع آن تعظیم به شعائرالهی است که خداوند متعال فرمودند: و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب... شهید تهرانی مقدم عملاً در تکریم اهل بیت (ع) و دفاع و پیروی از ولایت داشتند... 🌹همچنین او همچنین وصیت کرد تا دستمالی را که با آن، گریه‌های در مصیبت اهل بیت (ع) و به ویژه حضرت سیدالشهداء (ع) را پاک کرده بود با وی دفن کنند... شهید حسن طهرانی مقدم در بخشی از وصیت نامه خود بر لزوم اقامه عزا برای سید و سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) تأکید کرده و در وصیت نامه اش آورده است که: "هر وقت به یاد من افتادید برای شادیم یاد و ذکر اهل بیت (ع) و ذکر مصیبت آقا اباعبدالله و ائمه اطهار(ع) نمائید..." 👈 راوی: مادر شهید با نشر هر چه بيشتر👈 ما را در زنده نگه داشتن یاد و خاطره امام و شهدا یاری کنید...
🌷دخترعزیزم! 👈 شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می‌کنید، چه کنم برای آن دختر بی‌پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز، که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید.👇 «بگذارید بروم، بروم و بروم...» 🌷با این شعر فاضل نظری به استقبال این درخواست شهید قاسم سلیمانی «بگذارید بروم، بروم و بروم...» می رویم 👇 در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
(۸) 📌 *روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم:* 🔹️ *پنج‌شنبه(۹۸/۱۰/۱۲)، دمشق ساعت ۷ صبح:* با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد... *ساعت ۷:۴۵ صبح:* به مکان جلسه رسیدم.....مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند... *ساعت ۸ صبح:* همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و *فرمانده بزرگ جبهه مقاومت* وارد می‌شود.با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند. دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه *حاج‌قاسم* جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید: همه بنویسن، هرچی می‌گم رو بنویسین!... همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت... گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه... آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد اما پنجشنبه اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت: عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... *ساعت ۱۱:۴۰ ظهر:* زمان اذان ظهر رسید...با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!... *ساعت ۳ عصر:* حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم... پایان جلسه...مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خودرویی بیرون منتظر حاجی بود *حاج‌قاسم* عازم بیروت شد تا *سیدحسن‌نصرالله* را ببیند... *ساعت حدود ۹ شب:* حاجی از بیروت به دمشق برگشته، شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند... حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند..سکوت شد... یکی گفت:حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!... *حاج‌قاسم با لبخند گفت: می‌ترسید شهید بشم!...* باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد: *شهادت* که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست!...حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم.... حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌شمرده گفت: *میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده می‌شه و خودش میفته!...* بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد که اینم رسیده‌ست...اینم رسیده‌ست... *ساعت ۱۲ شب:* هواپیما پرواز کرد... *ساعت ۲ صبح جمعه:* خبر *شهادت حاجی* رسید... به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود... در آن نوشته بود: *«مرا پاکیزه بپذیر...»* &قاسم_سلیمانی_هستم 🔹️ راوی: *از ستاد لشکر فاطمیون...*
دستور عملیات والفجر 8 در ساعت 22:10 تاریخ 1364/11/20 توسط فرمانده کل سپاه با قرائت رمز عملیات به این شرح، صادر شد: «بسم الله الرحمن الرحیم. لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. قاتلوهم حتی لا تکون فتنه. یا فاطمةالزهرا، یا فاطمةالزهرا، یا فاطمةالزهرا.» آنگاه، یگان‌های نیروی زمینی سپاه با پشتیبانی آتش طرح‌ریزی شده، تهاجم خود را در محورهای مورد نظر آغاز و مبادرت به شکستن خط کردند. گسترش وضعیت و تأمین هدف‌های عملیات در همان شب اول چنان غیر منتظره بود که نیروهای پشتیبان که می‌بایستی برای تأمین مراحل بعدی در صبح یا شب دوم عملیات به کار گرفته می‌شدند، در ساعت 12 همان شب وارد منطقه شدند. پس از پاک‌سازی خط اول، در ادامه کار، دو مساله عمده در پیش رو قرار داشت. یکی دور زدن و محاصره شهر و دیگر حضور در محور ساحلی واقع در جناح شمالی. حضور در محور یادشده، نقش موثری را در مقابله با پاتک‌های دشمن و نیز تثبیت و تأمین سرپل اولیه داشت؛ لذا دو لشکر پرتوان و قدرتمند سپاه که مأموریت دستیابی به اهداف فوق را داشتند، به منظور پاک‌سازی و الحاق خط اول، تلاش خود را شروع کردند. آن‌ها، پس از درهم شکستن مقاومت‌های ضعیف دشمن، برای تصرف شهر فاو، آماده شدند. در جنوب شهر فاو نیز، یکی از یگان‌ها با طی نمودن مسافت زیادی در عمق، به صورتی باور نکردنی خود را به «خور عبدالله» رساند و شهر فاو از شمال و جنوب به محاصره درآمد. پاکسازی جنوب شهر فاو و باقی مانده نیروهای پراکنده و غیر منسجم دشمن، که در منطقه به صورت سرگردان حضور داشتند دنبال شد. با حضور پرقدرت نیروها پس از محاصره شهر فاو در محور ساحلی و نیز دستیابی به «خور عبدالله» در جنوب فاو، پاکسازی عناصر باقی مانده دشمن در «راس البیشه» آغاز گردید. در نتیجه یگان مأمور به تصرف شهر فاو، پس از رفع موانع و مقابله با مقاومت‌های پراکنده دشمن، توانست با نابودی مقر تیپ 111 و به اسارت گرفتن فرماندة آن، شهر فاو را به صورت کامل پاکسازی کند. در نتیجه تا پایان روز اول، رزمندگان اسلام موفق به تصرف شهر فاو و پاکسازی کامل منطقه و حضور در شمال فاو(محور ساحلی) شدند و بدین ترتیب مراحل اول عملیات انجام شد. دشمن در شرایطی که جمهوری اسلامی را فاقد توانایی و قابلیت اجرای عملیات عبور از رودخانه ارزیابی می‌کرد، پس از مواجهه با حضور قدرتمندانه نیروهای اسلام در شهر فاو و بعد از گذشت سه روز از شروع عملیات، به تدریج نسبت به ابعاد عملیات فاو هوشیار شده و لشکر گارد را وارد منطقه کرد. شتاب زدگی و عدم توجیه کامل نسبت به منطقه، موجب گردید که نیروهای لشکر گارد سوار برخودرو و در حال حرکت به سمت منطقه درگیری، در محاصره افتاده و به هلاکت برسند. از این زمان بود که نبرد سنگین به مدت 75 روز ادامه پیدا کرد.... ادامه را در آدرس زیر مطالعه کنید👇 https://www.irna.ir/news/84221463/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%AC%D8%B1-%DB%B8-%D8%B3%D8%B1%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%88%D9%BE%D8%A7%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AC%D8%A7%D9%85-%D9%86%DB%8C%D8%B1%D9%88%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B9%D8%AB%DB%8C 🌷رزمندگان عاشق و دلدادگان خمینی در عملیات والفجر هشت، بر خلاف قوم موسی که برای فرار از فرعون دل به نیل زدند، آنها عاشقانه دل به اروند زدند برای تعقیب و مجازات فرعون زمان خود 👈 این است فرق امت آخرالزمان (عج) با قوم بنی اسراییل👌 🤔 درود و سلام بر امام و شهدا و رزمندگان و امت سرافراز و شهید پرور جمهوری اسلامی ☀️ سالگرد پیروزی عظیم، عملیات والفجر هشت گرامی باد💪 برای شادی ارواح پاک و مقدس امام ، شهدا و رزمندگان👈خصوصا شهدای والفجر۸ ، ,بخوانید ألفاتحه مع الصلوات... ارادتمند
(۶) 🌷حمید عادت داشت که هر روز دو صفحه از قرآن را در ابتدای روز و پایان روز با معنی بخواند و اگر مفهوم و معنای آیه‌ای را به درستی متوجه نمی‌شد، در تماس با دوستان طلبه‌اش می‌خواست که معنا و مفهوم آیه را برایش توضیح دهند و بی‌تفاوت و بدون درک معنی از آیات عبور نمی‌کرد. ایشان هر وقت که در منزل فرصتی پیدا می‌کرد، شروع به حفظ قرآن می‌کرد و موفق شده بود که ۵ جزء از قرآن را حفظ کند. ایشان همواره توصیه می‌کرد که خواندن قرآن به‌ همراه تامل و تدبر باشد و پیشقدم در برگزاری برنامه‌ها و دوره‌های انس و ختم قرآن بود، به‌ طوری که در محل کار با اجرای طرح ختم قرآن، دائماً سایر همکارانش را تشویق می‌کرد تا روزی ۲ صفحه قرآن بخوانند و با مشخص کردن صفحات موردنظر برای هر نفر، در طول یک هفته، یک بار کل قرآن را به این شکل ختم می‌کردند. 🌷شهید در ایام خاص مثل ایام عید نوروز یا ماه مبارک رمضان که فرصت بیشتری داشت، بیشتر وقتش را صرف خواندن کتاب می‌کرد و از من می‌خواست کتاب‌هایی را که خوانده، بنده هم بخوانم و مطالب مهم و دشوار کتاب را برای هم توضیح می‌دادیم. شهید معمولاً کتاب‌ هم در اختیار دیگران می‌گذاشت و یا کتاب اهدا می‌کرد و در یکی از به‌یادماندنی‌ترین خاطراتی که در این رابطه از شهید دارم، این است که ایشان قصد داشت به مسلمان اهل تسننی که به تازگی به مذهب شیعه گرایش پیدا کرده بود، دو جلد کتاب نهج‌البلاغه و الغدیر اهدا کند که به‌علت اعزام به سوریه این امر مقدور نشد و پس از شهادت‌شان بنده این دو کتاب را از طرف شهید اهدا کردم... شهید به هر ماموریتی که اعزام می‌شد، همیشه یک قرآن کوچک هم به همراه خود می‌برد و در جیب لباس نظامی خود می‌گذاشت؛ قبل از اعزام به سوریه که وسایلش را آماده می‌کردم، گفت وسایل اضافی نگذار و اصلاً همه وسایل را بردار و فقط قرآن را بگذار و در ایامی که در سوریه بود، به گفته همکارانش در آن روزها و حتی تا لحظات قبل از شهادت، انس دائم با قرآن داشت و در لحظه شهادت هم، قرآن همراه شهید که آغشته به خونش شده بود را یکی از دوستانش به یادگار برداشت...