May 11
1.33M
#قافخوانی؛ قسمت ۵۱
صفحات ۲۰۱ تا ۲۰۱
🔷 نسق (نَ) [ ع . ] (مص م .) ۱- نظم دادن ، مرتب کردن . ۲- به رشتة نظم کشیدن .
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
نهمین کتاب ۰۲
#هندوی_شیدا
#سعید_تشکری
#نشر_کتاب_نیستان
#خواندنیهایم
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز صبح تشریفِ مبارک و همایونیتان را ببرید به دکهٔ روزنامهفروشی سر کوچهتان.
یک عدد روزنامهٔ ایران ابتیاع نموده و از مطالعهٔ ضمیمهٔ جمعه لذت و حظ کامل و وافی را ببرید.
که برای نمایشگاه کتاب طهران، پروندهای ویژه کار کردهایم و مرقومهای پیشنهادی جهت خریدن و البته نخریدن تعدادی کتاب.
پشیمان نمیشوید :)
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سلام
نشرهای معروف و درشتغرفه😄 را که حتما سر خواهید زد.
اما بعضی نشرها هستند که واقعا خوبند و کتابهای باکیفیتی دارند ولی به واسطهٔ خصوصیبودن یا مسائل دیگر، غرفهٔ خاصی ندارند و شاید کمتر به چشم بیایند.
به این نشرها اگر سر بزنید حتما دست خالی برنخواهید گشت.
به ترتیب راهرو نوشتم که بیشتر به کار بیاید :)
#جمکران: راهروی ۱، غرفه ۷
#اسم: راهروی ۲، غرفه ۱۸
#پرنده: راهروی ۶، غرفه ۱۳
#عصر_پیشرفت: راهروی ۶، غرفه ۱۶
#حماسه_یاران: راهروی ۷، غرفه ۱۵
#ستارهها: راهروی ۱۰، غرفه ۲
#ابراهیم_هادی: راهروی ۱۱، غرفه ۱۱
#صاد: راهروی ۱۱، غرفه ۱۳
#شهید_کاظمی: راهروی ۱۳، غرفه ۳
#خط_مقدم: راهروی ۱۳، غرفه ۸
#روایت_فتح: راهروی ۱۳، غرفه ۱۱
#لیلةالقدر: راهروی ۱۴، غرفه ۳
#هاجر: راهروی ۱۴، غرفه ۵
#بینالملل: راهروی ۱۶، غرفه ۱۳
#مصابیحالهدی (حاجآقامجتبی تهرانی): راهروی ۱۹، غرفه ۱۵
#جامجم: راهروی ۲۱، غرفه ۱۲
#۲۷بعثت: راهروی ۲۲، غرفه ۲
#مهرستان: راهروی ۲۴، غرفه ۱۵
#جلوه_نور_علوی (استاد فیاضبخش): راهروی ۲۵، غرفه ۹
(اگر جای اسم نشری در لیست بالا خالیست، پیام بدهید و بفرمایید.)
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
سلام نشرهای معروف و درشتغرفه😄 را که حتما سر خواهید زد. اما بعضی نشرها هستند که واقعا خوبند و کتابه
به همت برادر عزیزم سیدصالح عامری، لیست تکمیلتر شد.
Book Service 27 (Book Festival Special).pdf
1.57M
سرویس کتاب #ضمیمه_جمعه روزنامه ایران
ویژهنامه نمایشگاه کتاب
چندین پیشنهاد کاربردی جهت نمایشگاهگردی، پیشنهاد کتاب، ضدپیشنهاد کتاب و راهنمای پدران و مادران.
و خب، ذوق دو یادداشت علی و محمدطه در بخش نوجوان را هم دارم. یکی دهمی و دیگری نهمی از مدرسهمان.
حتا اگر قصد نمایشگاه رفتن ندارید، این پیدیاف را ذخیره کنید. زحمتِ ۱۵-۱۶ نفر خورهٔ کتاب است.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
معرفی کتاب استادیاران مدرسه مبنا.pdf
6.43M
.
🎊 این شما و این هم، «لیست پیشنهادی کتاب» استاد جوان آراسته و استادیاران مدرسه مبنا.
.
.
روزهاست که منتظر رسیدن این لیست هستم.
حقیقتا پیشنهادات درجهیکی است.
از دستش ندهید.
باشد؟
از دستش ندهید!
و خداقوت به تیم درجهیک مبنای دوستداشتنیمان، مخصوصا خانم موسوی و خانم عطارزاده.
#مدرسه_مبنا
#حلقه_کتابخوانی_مبنا
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یک روز که دست و قلمام، زور و بُنیه داشت از این #مرد خواهم نوشت.
#رضا_جوان_آراسته
#ناخدا
#استاد_یا_معلم_یا_برادربزرگه_یا_چی؟
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
2.47M
#قافخوانی؛ قسمت ۵۲ و ۵۳
صفحات ۲۰۵ تا ۲۱۱
🔷 به هم برآمدن (بِ. هَ. بَ. مَ دَ ) (مص ل . ) خشمگین شدن.
🔷 مذمم. [ م ُ ذَم ْ م َ ] ( ع ص ) مردبسیارنکوهیده. ( منتهی الارب ). مذموم. ( اقرب الموارد ). سخت مذموم. ( از متن اللغة)
🔷 تحریض. [ ت َ ] ( ع مص ) براوژولیدن. ( زوزنی ). برانگیختن. ( دهار ). برانگیختن بر کاری. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسی را بر جنگ برانگیختن. ( غیاث اللغات)
🔷 رخص. [ رُ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ رُخْصة. ( ناظم الاطباء )
🔷 کاهن. [ هَِ ] (ع ص ، اِ) کسی است که خبر دهد از وقایع آینده و ادعای آگاهی بر اسرار و اطلاع از علم الغیب کند. (تعریفات ). فال گیرنده از آواز جانوران و ساحر و غیب گوی . (غیاث ). حکم کننده به غیب . (از اقرب الموارد)
🔷 تبرا: ۱. بیزاری جستن و دوری کردن.
۲. (فقه) [مقابلِ تولا] در تشیع، دشمن شمردن دشمنان علیبن ابیطالب و فرزندانش.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفت هشت سالی هست که با محمدرضا دوست هستم.
از همان روزهایی که در اینستاگرام آشنایی نبود و مجبور بودیم بگردیم و همشکلوقیافههای شبیه خودمان را پیدا کنیم. جدیجدی مجازی دوست میشدیم! تا پارسال اصلا هم را از نزدیک ندیده بودیم :)
اگر این عشقِ تباهِ محمدرضا به نویسندگان روس را نادیده بگیریم😁، ایراد دیگری ندارد این بشر.
این همه وراجی کردم که خیلی غیرمستقیم عرض بنمایم که سری به غرفهٔ شهرستان ادب بزنید و کتاب محمدرضا را با کد تخفیفِ «ما رو مصطفا جواهری که ـ به رفاقت باهاش خیلی افتخار میکنی ـ فرستاده تا بیایم ۱۳۷۵ رو بخریم و ببریم!» بخرید. این کد تا ۹۰درصد میتواند کاهش قیمت جلد داشته باشد؛ بستگی به ناهاری دارد که استاد معلمی میل فرموده باشند!
قمپزدرکُنون: از بین حدود هشتادجلد کتابی که از شعرای معاصر دارم، کتاب محمدرضا واقعا صمیمی و دوستداشتنی است.
البته اسم کتاب در چاپ سوم قرار است اصلاح شود به ۱۳۷۲
چون:
چکیدهٔ همهٔ دردهای قبل از خود
هزار و سیصد و هفتاد و دو سالش بود
به عشق همهٔ هفتادودوییها!
اینجا هم استاد معلمی ما را مفیوض مینمایند👇
https://eitaa.com/mimremeem1
لکن بیشتر در تلگرامِ مفلوتْرْ رویت میشوند.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز سومین روزیه که چشمات، اشک آوردن.
تا قبلش گریههات بدون اشک بود. اما الان نه.
گوشهٔ تقاطعِ ملیح پلک بالا و پلک پایینت که تَر میشه، دل من و مادرت آب میشه. حُکما دل مادرت بیشتر...
مراقب اشکهای زلالت باش بابا.
وختی بزرگ شدی، باهاس برای اباعبدالله سرازیر بشن. ملتفتی؟
همین.
بعضی متنها نه آغازِ کوبندهای دارند و نه پایانِ متحیرکنندهای. فقط هستند که حرفی بزنند.
#نرگسم
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
اول اینکه الحمدلله کانون پرورش امسال هم در بخش بزرگسال و هم کودکنوجوان، غرفه داره.
دوم هم اینکه یک مجموعهٔ ده دوازده جلدی چاپ کرده با عنوان «کودکی نامداران» . زندگینامهٔ آدمحسابیهایی که حتا بزرگترها هم فقط اسمشان را شنیدهاند چه برسد به نوجوانها و کودکان.
کتابها قلم روانی دارند و تصویرسازیهایی فوقالعاده و دلنشین.
از جمله صیدهای لذیذ و درست امروز در نمایشگاه بود.
#کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
#کودکی_نامداران
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفتهٔ جاری را در #سهکتاب استراحت دادیم به همدیگر تا مقرریهای احیانا عقبافتادهمان را برسانیم. البته من موافق نبودم اما خب اتوبوس جادوییِ #سهکتاب، راننده ندارد. در واقع ۳۴ راننده دارد.
لذا در میانهٔ جاده تصمیم گرفتیم بزنیم بغل و به عیش و عشرت بپردازیم و از شنبه مجددا شروع کنیم. نه از آن شنبههای چاخانکی! از آن واقعیهاش... که سهکتابیهای واقعیترین ندیدههایی هستند که من تا به حال دیدهایم!
از همین رو، این هفته #قافخوانی نداریم و از هفتهٔ آینده ادامه خواهیم داد!
(به قول خانوم سیمین)، بعدالتحریر: (به قول آقای جلال)، چقدر وراجی کردم!
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز، به رسم سالانهٔ آخرین کلاس تفکر، کاغذی را به بچهها دادم که رویش سمت راست تصویر و پشتش شعر سمت چپ بود.
گفتم خانههای ردیف اول را دانه به دانه تیک بزنید.
زدند.
گفتم حالا ردیف دوم.
زدند.
گفتم تا ردیف پنجم همهٔ خانههای مربع شکل را تیک بزنید. کمکم غرولندهایشان شروع شد.
بعد از چند دقیقه، ندای «بعدش چه کنیم؟» بلند شد.
گفتم پنج ردیف دوم رو هم تیک بزنید.
آه و نالهها بلند شد که دستمان درد گرفت و اصلا چه هدفی داریم؟
ده ردیف اول که تیک خورد، گفتم مرحلهٔ آخر، سه ردیف بعدی است.
تمام کردند و شروع کردند به مالیدن مچهای دستشان.
محمدحسن گفت: «۶۷۶ تا خونه تیک زدیم!»
پرسیدم: «آها! چی رو ضربدر چی کردی؟»
گفت: «۱۳ رو در ۵۲»
گفتم: «آفرین. ۱۳ چیه و ۵۲ چیه؟»
شروع کردند به جواب دادن و جواب رد شنیدن از من.
یکیشان گفت: «۱۳ سن ماست!»
لبخند زدم.
بعدیشان گفت: «۵۲ هم تعداد هفتههای یه ساله!»
گفتم: «دقیقا. و این تیکها، هفتههایی از عمر شماست که رفته. میانگین سن مرگ تو تهران هم ۴۹ ساله! حواستون هست که خیلی فرصت نداریم؟»
سکوت، نمازخانه را بغل کرد.
گفتم: «دقت داشتید که فقط خودتونید و خودتون که تیک زدید؟ اینکه خوشگل و تروتمیز تیک بزنیم به هفتههامون یا اینکه زشت و بیریخت با خودمونه! دیدید وسط تیک زدن دستتون درد گرفت و بعدش زودی خوب شد؟ عمر هم همینه. الانها خسته میشید و حوصلهتون سر میره. ولی وقتی جناب عزراییل میاد دنبالمون، دیگه خبری از خستگی نیست...»
گفتم کاغذ را بچرخانید.
شعر را خواندیم و کلاسمان تمام شد.
راستش هر سال، این طرحدرس مرا دیوانه میکند...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
اینکه یه معلم بتونه نوجوونای پسر رو به نقاشی علاقمند کنه واقعا هنرمندی اون آدمه!
یهکم زیبایی ببینید از هنرمندی هفتمیهام و معلمشون.
و البته که:
غیر از هنر که تاج سر آفرینش است،
دوران هیچ منزلتی جاودانه نیست...
#آلوهومورا
#مهرهشتم
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بچهجان!
امروز اولین روضهٔ عمرت رو رفتی.
منظورم از عمر، عمریه که در این یکماه کنار مایی.
وگرنه که روضهٔ شبهای قدر و روضههای قبلترش که آن بالاها پَر میزدی هم حسابه.
امروز که عمومجتبات داشت روضهٔ امام صادق میخوند، شروع کردم واگویه که: «من روم سیاهه آقا. روم سیاهه که شما رو درست حسابی نمیشناسم...» بعد یه مکثی کردم و اصلاح کردم که: «روم سیاهه که شما رو اصلا نمیشناسم. ما اسما شیعهٔ شماییم ولی رسما، اوضاع خیطه! ولی این بچه، روضهٔ اولش، روضهٔ شماست. تربیتش هم با خودتون لطفا. منم نوکر شمام دربست. من که هنوز نشناختمتون، ولی شما یه لطفی کنید این بچه و باقی شیعهزادهها، شماشناس باشند.» بعدترش که عمومجتبات، به خاطر تو شروع کرد به خوندنِ روضهٔ علیاصغر دیگه حرفم بریده شد...
هِق شدم...
بابا!
از خدا میخوام شیعهٔ درستدرمونِ آدمحسابی بشی انشاءالله.
راستی ریزهخانوم!
تو چرا انقدر زود یهماهه شدی؟!
یهکم آروم بگیر بچهجان.
میترسم.
میترسم که ازت عقب بمونم...
#نرگسم
#یکماهگی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
این، چندمین یادداشت محمدحسین در روزنامه ایران است.
برای محمدحسین و پرهام و محمدطه و علی و باقی رفقایشان خوشحالم.
خوشحالم که در ۱۵-۱۶ سالگی در حال زیستنِ یک تجربهٔ حرفهای هستند.
در کنار یک تیم کاردرست و حرفهای یادداشتهایشان چاپ میشود، دستمزد میگیرند، خوانده میشوند و از همه مهمتر، رشید میشوند...
من به آیندهٔ ایرانی که این بچهها میسازند امیدوارم. خیلی زیاد!
روزنامه ایران
https://irannewspaper.ir/sp-193/9/18380
کاش تاریخی وجود نداشت
به احترام دخترکانی که زندگی نکردند
#محمدحسین_رمضانی
دانشآموز پایه دهم
متوسطه پسرانه #مهرهشتم
از وقتی پای اینترنت و فضای مجازی به زندگی ما باز شده است، تاریخ جور دیگری بیان شده و بیشتر در قد و قواره اطلاعات عمومی یا دانستنیها مرورش میکنیم. ولی همیشه هم همینقدر ژیگول و جذاب نیست. تاریخ به عنوان داستان زندگی بشر بالا و پایین دارد و نمیشود فقط در یک قاب نگاهش کرد. مخصوصاً اتفاقات تلخ و ناگوارش اثر دیگری بر ما میگذارد و میتواند نگاه ما را تغییر دهد. «لالایی برای دختر مرده» روایت اتفاقی عجیب و ناملموس در سالهای دور از ما و در اثنای تاریخ است. زمانی که خانوادهها برای پرداخت مالیات و گذراندن امور زندگیشان مجبور به فروختن دختران خردسال و عزیزشان میشوند. آنها را میفروشند و به دست مأموران ترکمن میسپارند تا سرنوشتشان در جای دیگری رقم بخورد. حکیمه یکی از همین دختران است که بعد از فروخته شدن اتفاقات ناخوشی را سپری میکند و حالا از آن زمانها به شهرک ارغوان آمده است. شهرک ارغوان در حوالی تهران است و حالا اوضاع چندان مطلوبی ندارد وفقط چند ساختمانش از خانوار تکمیل شده. زهره ومینا هم در مدرسه مختص به همین شهرک درس میخوانند و در همینجا ساکناند. روح حکیمه به سراغ زهره میرود و زندگی تلخش را برای او میگوید. زهره هم در مواجهه با او عوض میشود. اول کمی احساس ترس میکند اما پای صحبتهای حکیمه که مینشیند جذب زندگیاش میشود. وقتی هم که در مدرسه برای مینا تعریفش میکند، مینا و البته بقیه بچهها فکر میکنند خیالاتی شده است. داستان حکیمه و زهره و مینا به همینجا ختم نمیشود و زهره و مینا درگیر ماجرا میشوند.
کتاب «لالایی برای دختر مرده» صفحه جدیدی در روایت کردن تاریخ است. به گونهای که هم به صحت تاریخ پرداخته شده و هم داستان رنگ و لعاب دارد. شخصیتهای داستان به درستی ایفای نقش کردهاند و پیامی را که باید انتقال میدهند. سیر داستان هم با عبور کردن هر بخش از زبان هر شخصیت تکمیل میشود و در آخر با یک پایانبندی قوی و قابل اعتنا، هنر نویسنده را نشان میدهد. آقای شاهآبادی که تجربه خوب و پر ثمرهای در حوزه داستانها و رمانهای تاریخی دارند، به خوبی از عهده این داستان برآمدهاند و حق مطلب را ادا کردهاند. در آخر، رمان «لالایی برای دختر مرده» را به تاریخ دوستان پیشنهادش میکنم با اینکه غم دارد.
#لالایی_برای_دختر_مرده
#حمیدرضا_شاهآبادی
#نشر_افق
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
الا ای پدران و مادران بزرگوار و دغدغهمند؛
مطالعهٔ متن زیر را بسیار توصیه میکنم.
باشگاه کتابخوانی خانوادگی
#الهام_اسماعیلی
حدود ۸ سالی است که در یک کتابخانه کودک و نوجوان در مرکز شهر مشغول به کار هستم. در این مدت با کودکان و نوجوانان زیادی آشنا و همکلام شدهام. گاهی والدین نوجوانان هم به کتابخانه ما مراجعه میکنند. علاوه بر گفتوگوهای شیرین با کودکان و نوجوانان، اغلب سر درددل مادرها هم با کتابدارها باز میشود. از لابهلای گفتوگوهایم با آنها متوجه شدهام که چقدر نگران رابطه خود با فرزند نوجوانشان هستند. با مادرهای درماندهای مواجهام که احساس میکنند فرزند نوجوانشان را از دست دادهاند. گمان میکنند فرزندشان به یک جزیره که اتاقش باشد، پناهنده شده و قصد ارتباط با آنها را ندارد. پس از گوش سپردن به درد دلهایشان من معمولاً یک رمان نوجوان را به آنها پیشنهاد میدهم تا با یکدیگر بخوانند. کتاب بهانه خوبی است تا به واسطه آن سر صحبت را با فرزند خود باز کنند. با این روش میتوانند اولین قدم را در راه شناخت نوجوان خود بردارند. اگر آنها به سمت نوجوان خود بروند و باب گفتوگو را باز کنند، بهتر میتوانند از احساسات و عواطف فرزندشان نسبت به موضوعهای مختلف مطلع شوند. پیشنهاد من بعد از بازخورد مثبت از کتابخوانی فرزندشان ایجاد یک باشگاه کتابخوانی در خانواده است.
ادامه متن و پیشنهادهای بسیار ساده و کاربردی را در لینک زیر بخوانید👇
https://irannewspaper.ir/sp-193/16/18391
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یازدهمین کتاب ۰۲
#نبرد_تکخوان
#فهیمه_شاکریمهر
#نشر_معارف
#خواندنیهایم
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.1M
#قافخوانی؛ قسمت ۵۴
صفحات ۲۱۲ تا ۲۱۴
🔷 پذیره. [ پ َ رَ / رِ ] ( اِمص ) استقبال. پیشواز. (برهان)
🔷 جمله. [ ج ُ ل َ ] ( ع اِ ) همگی چیزی. (منتهی الارب)
🔷 صنادید: مهتران؛ بزرگان.
🔷 فرقت. [ف ُ ق َ ] (ع اِمص ) فرقة. جدایی و مفارقت. (ناظم الاطباء). مقابل وصل.
🔷 کراهیت: [ ک َ ی َ / ک َ هی ی َ ] (ع اِمص ) کراهیة. ناپسندی. (از غیاث اللغات ) (آنندراج). بیزاری. (یادداشت مؤلف). نفرت. بیمیلی. (فرهنگ فارسی معین)
🔷 التفات. [ اِ ت ِ ] (ع مص) وانگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). برگشته نگریستن. بگوشه چشم نگریستن. (غیاث اللغات)
🔷 هرزه. [ هََ زَ / زِ ] (ص) بیهوده. (غیاث) (آنندراج). خیره. (صحاح الفرس). یاوه
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
دوازدهمین کتاب ۰۲
#یک_جعبه_پیتزا_برای_ذوزنقهی_کبابشده
#جمشید_خانیان
#نشر_کانون_پرورش_فکری_کودکان_و_نوجوانان
#خواندنیهایم
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
من، مجمعالجزایر عادات و اخلاق نهیشده هستم!
یکی از آنها حسادت.
سالهاست که به هشتگی و صاحبانش حسادت میکردم. (به قول اهل ادب، غبطه میخوردم!)
اما ۳۷روز است که من هم میتوانم از آن هشتگ استفاده کنم :)
#مادختردارها
دنیا غزل نداشت اگر دختری نبود...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف