eitaa logo
[ هُرنو ]
939 دنبال‌کننده
836 عکس
54 ویدیو
118 فایل
|هُرنو، به معنای روزنِ نورگیرِ سقف| 📖خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، و خرده‌ریزهایم. مُصطفا جواهری همه‌کارهٔ هیچ‌کاره! کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی؛ تامام! @mim_javaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای تولد و نام‌گذاری مارتین را پارسال نوشتم. حالا شب اول محرم از راه رسیده و دوباره یاد مارتین افتادم... شب قبل از به دنیا آمدن مارتین، همسرم خوابش را دید. بیدارم کرد و گفت فردا به دنیا می‌آید. راست می‌گفت. مثل همهٔ تازه‌به‌دنیا‌آمده‌ها، بی‌شکل و مچاله. اما آرام‌آرام شکل گرفت. اسمش از اول مارتین نبود. روز اولی که بال زد و آمد روی رخت‌آویز نشست، از توی اتاق بلند گفتم: «اسمشو می‌ذاریم مارتین!» و همسرم از داخل آشپزخانه پرسید: «مارتین؟! از کجا به ذهنت رسید؟» و بعد از کمی مکث ادامه داد: «این، مارتین‌ترین مارتینیه که تا حالا دیدم!» پریروز که برگشتم خانه، همسر گفت: «مارتین بال زد و رفت.» گفتم: «بدون خداحافظی؟» گفت: «نه از من خداحافظی کرد. به تو هم سلام رسوند.» خندیدم ولی خب سلام رساندنش، کافی نبود. دوست داشتم دوباره ببینمش. حرف نگفته‌ای بود که باید می‌گفتم بهش. دیروز برگشت. آمد لب تراس نشست. رفتم پیشش. از ما نمی‌ترسد. گفتم: «معنای اسمت رو می‌دونی؟» آن کلهٔ پرزپرزی‌ش را تکان داد که نه. گفتم: «حالا اون مهم نیست. حتا مهم نیست که اسمت آشوریه. مهم اینه که باید لعن بفرستی. اینو که می‌دونی؟» هوهو کشید. می‌دانست. گفتم: «امام صادق گفتن تو رو تو خونه‌مون داشته باشیم. چون نفرین می‌کنی قاتلای امام حسین رو.» سرش را برگرداند کج‌کجکی زل زد بهم. گفتم: «من که بلد نیستم نگهت دارم. ولی هرازگاهی بهمون سر بزن.» شروع کرد بغ‌بغ کردن. گفتم: «بذار قبل رفتنت عکس بگیرم ازت!» ژست گرفت. گرفتم. داشت می‌رفت. گفتم: «راستی! امام حسین به اسمت کار نداره‌ها. رسمت مهمه.» خندید. گریه‌م گرفت. به اندازهٔ باران رگباری شش مرداد گریه‌م گرفت. به اندازهٔ دلتنگی شب اول محرمی که یک سال منتظر هستم برایش. . امام حسین. من، اسمم درسته و رسمم غلط. رسمم‌ رو درست کن... راهم بده به محرم امسالت... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.65M
؛ قسمت ۹۳ صفحات ۳۵۵ تا ۳۵۸ 🔷 غور: غور (غُ یا غَ وْ) [ع.] قعر هر چیز 🔷 محترز: اجتناب‌پذیر. گزیرپذیر 🔷 آگندن. [ک َ دَ] (مص) پر کردن. انباشتن. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
798.4K
؛ قسمت ۹۴ صفحات ۳۵۹ و ۳۶۰ 🔷 پذیره: [ پ َ رَ / رِ ] (اِمص ) استقبال. پیشواز. 🔷 تهتک [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص) رسوا شدن. افتضاح. پرده دریدن و پرده‌دری و رسوایی. 🔷 تشنیع: بسیار‌بدگفتن از کسی؛ کسی را زشت شمردن؛ عیوب کسی را آشکار کردن؛ رسوا ساختن کسی. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
قابی از مجلس عزای سیدالشهداء(ع) در بوشهر از نگاه ناخدا عبدالرسول غریبی (متولد ۱۳۳۴) از هنرمندان شاخه‌ی نائیو آرت در هنر اوت‌سایدر است. او که در ساحل جفره واقع در شهر بوشهر متولد شده، سال‌ها به کار ماهیگیری مشغول بوده و تحصیلات آکادمیک ندارد. ناخدا رسول پس از بازنشستگی تصمیم به تالٔیف کتابی در رابطه با زندگی دریانوردان و ماهیگیران می‌گیرد. این هنرمند اولین‌بار برای تصویرسازی نخستین کتاب خود، کتاب «جفره‌ی ماهینی» که در سال ۱۳۹۲ به چاپ رسید، نقاشی را آغاز کرد و سپس از سال ۱۳۹۷ به دلیل علاقه‌ی شخصی نقاشی کردن را به صورت جدی ادامه داد. بعدها کتاب «قهوه‌خانه‌ی ساحلی» عبدالرسول غریبی که شامل مجموعه داستانی از این هنرمند است در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسید. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
آقا، استاد، پدرمعنوی، واسطهٔ فیض! خدا حفظ کنه شما رو برای ما... سایه‌تون بالاسرمون باشه الهی. اگه تهرانی هستید، این شب‌ها مجلس و نفس گرم‌شون رو از دست ندید. @jelvehnooralavi لینک پخش آنلاین @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
الحمدلله دیروز ششمین جلسهٔ هم برگزار شد. گعده، سلسله‌ جلسات ادبیِ استادیارهای طهرانیِ مدرسهٔ مبنا است. افراد داخل این تصویر و آنهایی که جایشان در عکس خالی است را به یاد داشته باشید. ده سال دیگر، هر کدام قلهٔ رفیعی در سرزمین ادبیات خواهند شد؛ ان‌شاءالله. آن آقای گوشهٔ تصویر، درختی کاشته است و حالا همگی با هم داریم آبیاری و مراقبتش می‌کنیم تا آرام‌آرام وقت میوه دادنش برسد. و هیچ هم عجله نداریم. تا باد، چنین بادا! @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز فهمیدم که دو هفتهٔ پیش، فوت شده... 😢😭 پنجشنبه روزی، نرگس پنج روزش بود. زنگ زدم مطب که وقت بگیرم. برداشت. خودش برداشت. هیچوقت منشی نداشت در این سال‌ها. گفتم: «دکتر می‌خواستم مزاحم بشم برای دخترم. بیام الان؟» گفت: «الان که مطب تعطیله. کارت چیه؟» گفتم: «دخترم پنج روزشه. می‌خوام ببینم زردی داره یا نه.» گفت: «پیش‌شی؟» گفتم: «آره.» گفت: «برو کنارش. گوشت پشت ساق پاشو فشار برده. اگه زرد شد ببرش آزمایش بده. اگه نه، خیالت راحت.» مکثی کرد و پرسید: «چی شد؟» گفتم: «زرد نیست.» گفت: «خیالت راحت.» نرگسِ ۱۳روزه را بردیم پیش دکتر. از این برایش گفتم که بچگی‌های خودم هم در مطب او گذشته و گل از گلش شکفت! به خودم آمدم و دیدم چقدر حیف است اگر زندگی‌اش نوشته نشود. پیش خودم گفتم بیا و قبل از مرگش، خاطراتش را بشنو و بنویس‌. هفتهٔ بعدش پیشنهادش را با آقای قزلی مطرح کردم. و دوباره، اهمال‌کاری‌های من کار دستم داد... دکتر مرندیان، از آخرین شاگردهای دکتر قریب بود. خدا رحمتش کند... منتی بر من بگذارید و لطفا فاتحه‌ای برای دکترِ عزیزم بفرستید. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از دختر دریا
خوشحالی آدم‌هایی که دوستشون داریم؛ حتی از خوشحالی خودمون هم کیفش بیشتره. غیر اینه؟
ان‌شاءالله ان‌شاءالله ان‌شاءالله مرداد و شهریور را باید با این حَضرات بگذرانم. تصویر را برای شوآف نگذاشتم. گذاشتم که خودم را مدیون شما چهارصدواندی نفر کرده باشم تا آخر شهریور بیایم و بگویم که: «مرده و حرفش!» همین! ۳۱ تیر ۱۴۰۲ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سلام. در دو ماه مرداد و شهریور، به علت مشغله‌ای شخصی ناچارم که کرکرهٔ هُرنو را تا نیمه پایین بکشم. لذا پیشاپیش بابت خلوت بودنِ اینجا و اینکه عمرتان را کمتر تلف خواهم کرد، عذرخواهم :) البته به همت دوستانم در ، قاف‌خوانی پس از دههٔ اول محرم ادامه خواهد داشت. دعاگو و بیشتر دعاجو. مصطفا جواهری.