eitaa logo
[ هُرنو ]
939 دنبال‌کننده
836 عکس
54 ویدیو
118 فایل
|هُرنو، به معنای روزنِ نورگیرِ سقف| 📖خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، و خرده‌ریزهایم. مُصطفا جواهری همه‌کارهٔ هیچ‌کاره! کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی؛ تامام! @mim_javaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز اولین جلسهٔ بود. گعدهٔ استادیاران مقیم طهران. استادیاران مدرسهٔ مبنا. مدرسه مبنایی که ناخدایش آقای جوان است. آقای جوانی که باعث و بانی خیرات زیادی است. یکی‌اش همین جمعِ استادیارها. استادیارانی که ابتدا از راه دور و مجازی و آهسته‌آهسته و بعد از نزدیک و حضوری رفاقت‌شان شکل گرفت. جمعی که هم‌افق، هم‌راستا‌، هم‌سو، هم‌آهنگ و هم‌رویا هستند و قبراق. واقعا به عضوی از این جمع بودن، مفتخرم... که؛ تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ماست! پ.ن: با زینب‌سادات‌کوچولوی خانم ذجاجی، در حال شنیدن داستان خانم علیپور هستیم :) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
فرش در زندگی ما ایرانیان.pdf
2.54M
فرش در زندگیِ ما ایرانیان «جایی‌شدن» ِ مکان به برکت فرش امروز، در ششمین جلسهٔ این یادداشت از را خواندیم. یادداشت نقطه‌زن و ظریفی است. این یادداشت در شمارهٔ ۱۶ فصل‌نامهٔ با موضوع محوری «فرش؛ زیبای ایرانی» چاپ شده است. شاید شما هم خوش‌تان آمد. پا نوشت: گعده به معنای نشستن، دوره گرفتن و دور هم نشستن است. نام جلسات دورهمیِ استادیارانِ نویسندگی مدرسهٔ که مقیم طهرانیم. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
oimp40.pdf
13.36M
آنتوان سوروگین: گذشته و حال قرار است که با دوستان و ، جمعه را هم‌پای ، کنیم. براون، حوالی ۱۴۰ سال قبل به ایران سفری داشته و آن را مکتوب کرده است. یک‌صفحه و نیمش را جمعه صبح در تهران، قدم خواهیم زد. به همین بهانه، به دنبال عکس‌های قاجاری و به طور خاص عکس‌های بودم که این فایل پی‌دی‌اف را در آرشیو دانشگاه شیکاگو یافتم! در موزهٔ انستیتوی مطالعات شرقی دانشگاه شیکاگو، مجموعه‌ای از ۱۵۲ عکس قاجاری موجود است که عمده‌اش را سوروگین گرفته. این کتاب، مجموعهٔ این تصاویر همراه تحلیل هنری و گرافیکی است که توسط دانشگاه شیکاگو منتشر شده. کیفش را ببرید خلاصه :) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ست! این، هستیم. جای احتمالا پانصد و خورده‌ای نفرِ دیگر در عکس خالی است. شاید کمی هم بیشتر! در ذهن من، «ما» مخففِ «مبنایی‌های ایران» است. از دیروز دارم گوشت‌کوب به مغزم می‌کوبم تا نخود و لوبیای حس‌وحالم را بکوبم و خوش‌طعمش کنم و بنویسم، ولی نمی‌شود. می‌خواستم بنویسم اینکه عده‌ای، جمعه ساعت ۷ صبح از خواب و استراحت خود می‌زنند و پا می‌شوند و از روی مسیر سفرنامه‌ای که ۱۴۰سال پیش نوشته شده حرکت می‌کنند، چه معنایی می‌دهد به‌جز دیوانگی؟ یک دیوانگیِ ستایش‌شده. و این دیوانگی، دیوانگیِ متولد‌شده یا متولدپس‌ازاینِ مبنا، صدقه‌سر آن آقای عمامه‌به‌سر است. اینکه کلهٔ سحر بلند شوی و از قم بیایی تهران و دلگرمی شاگردهایت باشی که دور هم جمع شده‌اند، یک دل وسیع و پُرهیبت می‌خواهد. نمی‌دانم خودش می‌داند یا نه؛ اما این مرد، خیلی جاها الگوی پویایی و خستگی‌ناپذیری و نشاط و شادابی است برای من. خدا حفظش کند. من که برای تداوم خودش و تفکرش دعاگویم و صدقه‌دهنده. تورلیدر نشده بودیم که شدیم :) پ.ن: تصویر، برای برنامهٔ سفرنامه‌گردی ادوارد براون باحضور اهالی سه‌کتاب و گعده است. ! (استاد! ما خیلی چاکریم، به زبان دیگر :) ) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
الحمدلله دیروز ششمین جلسهٔ هم برگزار شد. گعده، سلسله‌ جلسات ادبیِ استادیارهای طهرانیِ مدرسهٔ مبنا است. افراد داخل این تصویر و آنهایی که جایشان در عکس خالی است را به یاد داشته باشید. ده سال دیگر، هر کدام قلهٔ رفیعی در سرزمین ادبیات خواهند شد؛ ان‌شاءالله. آن آقای گوشهٔ تصویر، درختی کاشته است و حالا همگی با هم داریم آبیاری و مراقبتش می‌کنیم تا آرام‌آرام وقت میوه دادنش برسد. و هیچ هم عجله نداریم. تا باد، چنین بادا! @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف