[ هُرنو ]
سلام. در دو ماه مرداد و شهریور، به علت مشغلهای شخصی ناچارم که کرکرهٔ هُرنو را تا نیمه پایین بکشم.
ششم؛
رسیدم به اول مرداد.
بالاخره در سیسالگی، روغنِ سربازی باید به تن من هم مالیده میشد.
#قافخوانی را باید چه میکردم؟
به رسم مشورتهای همیشگی، سراغ برادر بزرگترم آقای #صاحبدل رفتم که چونان نامش، همیشه پر از رجاء است.
با پررویی گفتم که قافخوانی را بسپارم به شما؟ و با همان محبت و لطف و بزرگواری همیشگی، مایهٔ دلگرمی شدند.
من دو ماه نبودم و چراغ هرنو، با صدای گرم اهالی #سهکتاب روشن ماند.
و وقتی هم که آموزشی تمام شد، بر رسم دوماههٔ هرنو باقی ماندیم.
حالا دیگر #قافخوانی را چندین نفر میخواندند...
[ هُرنو ]
#قافخوانی ؛ قسمت ۲۴۹ 📖 صفحات ۱۱۲۸ تا ۱۱۳۱ (قسمت آخر) ❇️اللهم صل علی محمد و آل محمد❇️ @
هفتم؛
و امروز، اینجا، شما پانصد و پنجاه و پنج نفر، ایستگاه آخر #قافخوانی را شنیدید...
آقای #صاحبدل، در دقیقهٔ آخرِ ایستگاه جملهٔ آخر را میخوانند که:
«اسلام پدید آمد و غریب بود و بعد از این به عاقبت هم غریب شود...»
خداوندا!
ما، از محبتمان (هر چقدر کجومعوج) به پیامبرت بود که یک سال از او خواندیم و گفتیم و صدا ضبط کردیم. هنر نکردیم. منتی هم نیست، که اگر باشد از جانب تو و اوست بر ما.
اما همین محبت را گواه بگیر و قَسَمت میدهیم که ما را ، از غریبکنندگانِ اسلامِ محمد(ص) ِ خودت قرار مده.
آمین.
و الصلاة و السّلام، علی سیّدنا محمّد و آله الطاهرین