eitaa logo
[ هُرنو ]
941 دنبال‌کننده
833 عکس
54 ویدیو
117 فایل
|هُرنو، به معنای روزنِ نورگیرِ سقف| 📖خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، و خرده‌ریزهایم. مُصطفا جواهری همه‌کارهٔ هیچ‌کاره! کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی؛ تامام! @mim_javaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
Book Service 27 (Book Festival Special).pdf
1.57M
سرویس کتاب روزنامه ایران ویژه‌نامه نمایشگاه کتاب چندین پیشنهاد کاربردی جهت نمایشگاه‌گردی، پیشنهاد کتاب، ضدپیشنهاد کتاب و راهنمای پدران و مادران. و خب، ذوق دو یادداشت علی و محمدطه در بخش نوجوان را هم دارم. یکی دهمی و دیگری نهمی از مدرسه‌مان. حتا اگر قصد نمایشگاه رفتن ندارید، این پی‌دی‌اف را ذخیره کنید. زحمتِ ۱۵-۱۶ نفر خورهٔ کتاب است. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
معرفی کتاب استادیاران مدرسه مبنا.pdf
6.43M
. 🎊 این شما و این هم، «لیست پیشنهادی کتاب» استاد جوان آراسته و استادیاران مدرسه مبنا. . . روزهاست که منتظر رسیدن این لیست هستم. حقیقتا پیشنهادات درجه‌یکی است. از دستش ندهید. باشد؟ از دستش ندهید! و خداقوت به تیم درجه‌یک مبنای دوست‌داشتنی‌مان، مخصوصا خانم موسوی و خانم عطارزاده. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یک روز که دست و قلم‌ام، زور و بُنیه داشت از این خواهم نوشت. ؟ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
2.47M
؛ قسمت ۵۲ و ۵۳ صفحات ۲۰۵ تا ۲۱۱ 🔷 به هم برآمدن (بِ. هَ. بَ. مَ دَ ) (مص ل . ) خشمگین شدن. 🔷 مذمم. [ م ُ ذَم ْ م َ ] ( ع ص ) مردبسیارنکوهیده. ( منتهی الارب ). مذموم. ( اقرب الموارد ). سخت مذموم. ( از متن اللغة) 🔷 تحریض. [ ت َ ] ( ع مص ) براوژولیدن. ( زوزنی ). برانگیختن. ( دهار ). برانگیختن بر کاری. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسی را بر جنگ برانگیختن. ( غیاث اللغات) 🔷 رخص. [ رُ خ َ ] ( ع اِ ) ج ِ رُخْصة. ( ناظم الاطباء ) 🔷 کاهن. [ هَِ ] (ع ص ، اِ) کسی است که خبر دهد از وقایع آینده و ادعای آگاهی بر اسرار و اطلاع از علم الغیب کند. (تعریفات ). فال گیرنده از آواز جانوران و ساحر و غیب گوی . (غیاث ). حکم کننده به غیب . (از اقرب الموارد) 🔷 تبرا: ۱. بیزاری جستن و دوری کردن. ۲. (فقه) [مقابلِ تولا] در تشیع، دشمن شمردن دشمنان علی‌بن ابی‌طالب و فرزندانش. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفت هشت سالی هست که با محمدرضا دوست هستم. از همان روزهایی که در اینستاگرام آشنایی نبود و مجبور بودیم بگردیم و هم‌شکل‌وقیافه‌های شبیه خودمان را پیدا کنیم. جدی‌جدی مجازی دوست می‌شدیم! تا پارسال اصلا هم را از نزدیک ندیده بودیم :) اگر این عشقِ تباهِ محمدرضا به نویسندگان روس را نادیده بگیریم😁، ایراد دیگری ندارد این بشر. این همه وراجی کردم که خیلی غیرمستقیم عرض بنمایم که سری به غرفهٔ شهرستان ادب بزنید و کتاب محمدرضا را با کد تخفیفِ «ما رو مصطفا جواهری که ـ به رفاقت باهاش خیلی افتخار می‌کنی ـ فرستاده تا بیایم ۱۳۷۵ رو بخریم و ببریم!» بخرید. این کد تا ۹۰درصد می‌تواند کاهش قیمت جلد داشته باشد؛ بستگی به ناهاری دارد که استاد معلمی میل فرموده باشند! قمپزدرکُنون: از بین حدود هشتادجلد کتابی که از شعرای معاصر دارم، کتاب محمدرضا واقعا صمیمی و دوست‌داشتنی است. البته اسم کتاب در چاپ سوم قرار است اصلاح شود به ۱۳۷۲ چون: چکیدهٔ همهٔ دردهای قبل از خود هزار و سیصد و هفتاد و دو سالش بود به عشق همهٔ هفتاد‌ودویی‌ها! اینجا هم استاد معلمی ما را مفیوض می‌نمایند👇 https://eitaa.com/mimremeem1 لکن بیشتر در تلگرامِ مفلوتْرْ رویت می‌شوند. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
آیا مرد خیاطی را می‌شناسید که زندگی، حرفه و روحیاتش ناب و تَک باشد و ارزشِ به گوشِ دیگران رساندن را داشته باشد؟ ممنون می‌شوم اگر چنین فردی را سراغ دارید به بنده اطلاع دهید. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز سومین روزیه که چشمات، اشک‌ آوردن. تا قبلش گریه‌هات بدون اشک بود. اما الان نه. گوشهٔ تقاطعِ ملیح پلک بالا و پلک پایینت که تَر می‌شه، دل من و مادرت آب می‌شه. حُکما دل مادرت بیشتر... مراقب اشک‌های زلالت باش بابا. وختی بزرگ شدی، باهاس برای اباعبدالله سرازیر بشن. ملتفتی؟ همین. بعضی‌ متن‌ها نه آغازِ کوبنده‌ای دارند و نه پایانِ متحیرکننده‌ای. فقط هستند که حرفی بزنند. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
اول اینکه الحمدلله کانون پرورش امسال هم در بخش بزرگسال و هم کودک‌نوجوان، غرفه داره. دوم هم اینکه یک مجموعهٔ ده دوازده جلدی چاپ کرده با عنوان «کودکی نامداران» . زندگی‌نامهٔ آدم‌حسابی‌هایی که حتا بزرگ‌ترها هم فقط اسم‌شان را شنیده‌اند چه برسد به نوجوان‌ها و کودکان. کتاب‌ها قلم روانی دارند و تصویرسازی‌هایی فوق‌العاده و دلنشین. از جمله صیدهای لذیذ و درست امروز در نمایشگاه بود. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هفتهٔ جاری را در استراحت دادیم به همدیگر تا مقرری‌های احیانا عقب‌افتاده‌مان را برسانیم. البته من موافق نبودم اما خب اتوبوس جادوییِ ، راننده ندارد. در واقع ۳۴ راننده دارد. لذا در میانهٔ جاده تصمیم گرفتیم بزنیم بغل و به عیش و عشرت بپردازیم و از شنبه مجددا شروع کنیم. نه از آن شنبه‌های چاخانکی! از آن واقعی‌هاش... که سه‌کتابی‌های واقعی‌ترین ندیده‌هایی هستند که من تا به حال دیده‌ایم! از همین رو، این هفته نداریم و از هفتهٔ آینده ادامه خواهیم داد! (به قول خانوم سیمین)، بعدالتحریر: (به قول آقای جلال)، چقدر وراجی کردم! @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
دهمین کتاب ۰۲ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
امروز، به رسم سالانهٔ آخرین کلاس تفکر، کاغذی را به بچه‌ها دادم که رویش سمت راست تصویر و پشتش شعر سمت چپ بود. گفتم خانه‌های ردیف اول را دانه‌ به دانه تیک بزنید. زدند. گفتم حالا ردیف دوم. زدند. گفتم تا ردیف پنجم همهٔ خانه‌های مربع شکل را تیک بزنید. کم‌کم غرولندهایشان شروع شد. بعد از چند دقیقه، ندای «بعدش چه کنیم؟» بلند شد. گفتم پنج ردیف دوم رو هم تیک بزنید. آه و ناله‌ها بلند شد که دستمان درد گرفت و اصلا چه هدفی داریم؟ ده ردیف اول که تیک خورد، گفتم مرحلهٔ آخر، سه ردیف بعدی است. تمام کردند و شروع کردند به مالیدن مچ‌های دستشان. محمدحسن گفت: «۶۷۶ تا خونه تیک زدیم!» پرسیدم: «آها! چی رو ضربدر چی کردی؟» گفت: «۱۳ رو در ۵۲» گفتم: «آفرین. ۱۳ چیه و ۵۲ چیه؟» شروع کردند به جواب دادن و جواب رد شنیدن از من. یکی‌شان گفت: «۱۳ سن ماست!» لبخند زدم. بعدی‌شان گفت: «۵۲ هم تعداد هفته‌های یه ساله!» گفتم: «دقیقا. و این تیک‌ها، هفته‌هایی از عمر شماست که رفته. میانگین سن مرگ تو تهران هم ۴۹ ساله! حواستون هست که خیلی فرصت نداریم؟» سکوت، نمازخانه را بغل کرد. گفتم: «دقت داشتید که فقط خودتونید و خودتون که تیک زدید؟ اینکه خوشگل و تروتمیز تیک بزنیم به هفته‌هامون یا اینکه زشت و بی‌ریخت با خودمونه! دیدید وسط تیک زدن دست‌تون درد گرفت و بعدش زودی خوب شد؟ عمر هم همینه. الان‌ها خسته می‌شید و حوصله‌تون سر می‌ره. ولی وقتی جناب عزراییل میاد دنبالمون، دیگه خبری از خستگی نیست...» گفتم کاغذ را بچرخانید. شعر را خواندیم و کلاس‌مان تمام شد. راستش هر سال، این طرح‌درس مرا دیوانه می‌کند... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف