eitaa logo
[ هُرنو ]
938 دنبال‌کننده
836 عکس
54 ویدیو
117 فایل
|هُرنو، به معنای روزنِ نورگیرِ سقف| 📖خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، و خرده‌ریزهایم. مُصطفا جواهری همه‌کارهٔ هیچ‌کاره! کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی؛ تامام! @mim_javaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
راستی! یک سینمای نسبتاً مجهز و یک رستوران خوب در تجریش نزدیک بانک باز شده است و همه هم تعریف می کنند. اعلانش در روزنامه‌ها بود به اسم سینما آستارا. جز سینما های درجه اول. نامهٔ سیمین به جلال به تاریخ ۵ آذر ۱۳۴۱ 📚 بخشی از مقرریِ این روزهای اتوبوسِ جادوییِ خاصِ پانوشت: سینما آستارا، قدیمی‌ترین سینمای شمیران است. بروبچه‌های ، کجای مجلس نشستند؟ 😎 @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
📣«ثبت‌نام ششمین حلقه کتاب مبنا» 📚این ششمین حلقه کتاب مبناست و شما دعوتید به این جمع‌خوانی‌.🙂 🔖در این حلقه، چهار کتابی را که در تصویر می‌بینید، باهم می‌خوانیم.👌 💡 اگر شما هم تمایل دارید در حلقه کتاب‌خوانی مبنا هم‌خانهٔ ما باشید، تا ۳۱ خرداد فرصت ثبت‌نام دارید. 🔻ثبت‌نام و توضیحات تکمیلی https://mabnaschool.ir/product/halghe6/ برای ثبت‌نام هم می‌تونید از کد تخفیف ۱۰۰درصدیِ استفاده کنید. درسته که این کد بی‌اعتباره😁، ولی حداقل اون کادر خالی کد تخفیف دیگه خالی نمی‌مونه.😏 خلاصه از من گفتن بود. از شما هم شنفتن. 😎 اگر هم سؤالی داشتید، می‌تونید از مسئولان حلقه بپرسید. آقای سیبویه ( @mrsib66 ) خانم جاسبی ( @Mehrabanii ) خانم اختری ( @MoHoKh ) @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
اگر پنجاه سالِ بعد، هیچ اثری از من در دست‌های مردمِ اهل کتاب نمانده باشد و کسی آنها را طلب نکند و با آنها زندگیِ خویش را نسازد و از آنها برای خوب و طاهرانه و عمیق و بامعنی‌زیستنْ مدد نگیرد، این بهترین سند است در باب اینکه نوشته‌هایم بَد بوده است، نادُرُست، مصرفی، غیر فرهنگی، غیر هنری، سُست، پوچ، و به دور از زندگی معنوی و تعالی؛ اما اگر چنین بشود که سالیانِ سالْ بعد، حتّی یکی از این قصّه‌ها و داستان‌ها که نوشته‌ام در کتابخانه‌ای مشغولِ خاکْ خوردنْ نباشد، و یا نپوسیده باشد و دورانداخته نشده باشد، و کارآمد و دوستِ مخاطبان باشد، آنوقت، خاکِ من، یا روحِ من، یا خاطرهٔ من، یقیناً شاد خواهد شد، راضی خواهد شد، خود را باور خواهد کرد، و به اوجِ شادمانی خواهد رسید. ۱۶خرداد سالروز درگذشت نادرخان ابراهیمیِ کاردرست خدا رحمتت کنه مرد. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
874.7K
؛ قسمت ۶۹ صفحات ۲۶۵ تا ۲۶۷ 🔷زفیر. دراز کشیدن دم را. داخل کردن نفس است و شهیق خارج کردن آن. نالیدن 🔷 شهیق. [ ش َ ] ( ع اِ ) شهوق. شهیق الحمار؛ بانگ خر. 🔷 اغلال. [ اَ ] ( ع اِ ) طوقهای آهنی. ج ِ غُل. 🔷 حمیم. آب گرم. 🔷 غساق: شراب دوزخیان. سرد و گنده هرچه باشد.و منه قوله تعالی : «لایذوقون فیها برداً ولاشراباً الا حمیماً و غساقاً». (قرآن سوره ۷۸/ آیات ۲۴و۲۵). 🔷 زقّوم: درختی در جهنم که دارای میوه ٔبسیار تلخ است و دوزخیان از آن خورند. 🔷 تبش. [ ت َ ب ِ ] ( اِمص ) اسم مصدر از تبیدن ( تابیدن ). گرمی. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
131.7K
مثل باران بهاری كه نمی‌گوید کِی بی‌خبر در بزن و سرزده از راه برس... آقا @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
Alireza Ghorbani - Parishani.mp3
11.37M
بله آقای قربانی. همین که شما می‌فرمایی. همین‌طوره. یک نظر دیدم و یک عمر پی یک نظرم منِ دیوانه به زنجیر تو، دیوانه‌ترم... @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
. دلم می‌خواهد زنگ بزنم به دشیل همت و او تلفن را بردارد و بگویم: «هی! چطوری دَش؟ از رمان جدیدت چه‌خبر؟ لیلی چطوره؟ دخترای آتیش‌پاره‌ت کجان؟» بعد او با همان رمزآلودی همیشگی‌اش نیشخندِ صداداری بزند و منتظر اصل کارم بشود و من ادامه بدهم که: «ببین دش! برات یه سوژهٔ جدید دارم. یه جوونی که مرض داره. ولی مرضش مث سرطان تو نیست‌ها! مرضِ روزها، ساعت‌ها، دقیقه‌ها و ثانیه‌های پیش از تحویل پروژه داره. یه مرضی که مث یه موش کور گرسنه، می‌افته به جونِ روحش و آروم‌آروم از درون گازگازش می‌کُنه.» بعد او دوباره مکثی کند و من ادامه بدهم: «مرضش اینجوریه که وقتی از یه‌جایی پروژه می‌گیره، حالا هر پروژه‌ای می‌خواد باشه؛ تموم مدت نگران تحویل دادنشه. حالا می‌دونی دیگه چی کم داره؟ اینکه به اون قولی که واسه پروژه داده، نرسه و بدقول بشه. دیگه عینهو یه دارکوبِ وحشیِ دورافتاده از جفتش شروع می‌کنه به خودش ضربه زدن.» بعد صدای سرفهٔ سل‌اش از پشت تلفن بلند شود و بحث را ادامه بدهم که: « آره. من این طرفو می‌شناسم. یه‌جورایی خودمم اصن. فقط یه لطفی کن. همنجوری که داشتی پیچوندنِ سیگارِ اسپید رو توصیف می‌کردی، این وضعیت منو هم توصیف کن. پرجزییات و لعنتی. چون من خودم نمی‌تونم اون حال‌مو درست و درمون بنویسم.» بعد صدای لیلی از پشت تلفن بلند بشود که: «Babe! come on! Our coffee got cold and the girls bothered me...» بعد من بگویم که: «خب دیگه. به نظرم زنت راست میگه. باید بری و قهوه رو تا سرد نشده بزنی. دختراتو ببوس.» و تلفن را قطع کنم. اما خب نمی‌توانم، چون دش، ۶۰سالی می‌شود که مرده است. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.17M
؛ قسمت ۷۰ صفحات ۲۶۸ تا ۲۷۱ 🔷 دَرَکات جَهنّم جایگاه ها و طبقات مختلف جهنم است که در مقابل درجات بهشت قرار می گیرد. در جهنم رتبه بندی وجود دارد و همه دوزخیان، از جن و انس، بر پایه اعمالشان، از جهت کیفر و مجازات در هفت درکه و طبقه قرار می گیرند که نوع و شدت عذابشان متفاوت است. 🔷 مقراض: قیچی 🔷 قفا: پشت، پی، دنبال، پس سر، پس گردن، پشت گردن، عقب 🔷 قطران: ۱. ذغال سنگ یا قطران معدنی که از تقطیر ذغال سنگ به دست می‌آید. ۲. قطران گیاهی و یا قطران چوب که از تقطیر خشک چوب گیاهی از تیره درخت کاج و صنوبر استخراج می‌کنند. 🔷 قیح. [ق َ] (ع اِ) زردآب و ریم بی‌آمیزش خون. 🔷 تعدی: آزار، اجحاف، تجاوز، تخطی 🔷 بُختی: نوعی شتر کردن دراز. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
به شکر پروردگار، زیر سایه لطف حضرت رضا (علیه آلاف التحیة و الثناء) نگاه به رشد و تربیتِ خود و فرزندان‌مان دوخته‌ایم. و می بالیم به سال‌ها هم‌راهی و هم‌دلی در خانواده‌ای بزرگ به نام مهرهشتم، جمعِ پدران و مادرانی معلمانی و و فرزندانی و این بالندگی با بزرگ‌تر‌شدنِ این خانواده، افزون خواهد شد. 🔗 ثبت نام از طریق : yun.ir/pbhivd 🌐 سایت مجتمع آموزشی مهرهشتم: https://www.mehr8.ir/ پانوشت۱ : اگر خانوادهٔ مذهبیِ انقلابیِ دلسوز سراغ دارید، این پیام را برایشان بفرستید. اگر هم سوالی دربارهٔ مدرسه داشتند، می‌توانند از من بپرسند: @mim_javaheri با خیال آسوده می‌گویم که اگر برادر نوجوانی داشتم و می‌خواست که به متوسطه برود، گزینهٔ اولم برای پیشنهاد مدرسه‌اش، متوسطهٔ بود. پانوشت۲ : مجموعه مهرهشتم، دبستان دخترانه و پسرانه هم دارد و این دو مدرسهٔ درجه‌یک هم در حال ثبت‌نام برای سال آینده هستند. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از ☘حدیث دوست☘
من یک را کُشتم! راستش خودم هم نفهمیدم چه‌طور این اتفاق افتاد. همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت. درست است که من یک قاتل زنجیره‌ای‌ام که دیگر خودم هم از دست ندانم‌کار‌ی‌هایم خسته شده‌ام و حریف خودم نمی‌شوم اما این بار برخلاف دفعه‌های قبل جا خوردم چون اصلا توقعش را نداشتم. در این سال‌ها هر بار که یکی‌شان را کشته‌ام دلم تاب نیاورده جای خالی‌‌اش را ببینم. به دو روز نکشیده رفته‌ام و آن‌قدر گشته‌ام تا یکی لنگه‌‌اش را پیدا کرده‌ام و سر جای قبلی گذاشته‌ام. بارها به خودم قول داده‌ام تا این یکی را دیگر نکُشم، خوب باهاش تا کنم، شرایط و حساسیت‌هایش را بشناسم، هر چه می‌خواهد برایش فراهم کنم، ادا اطفارها و لوس‌بازی‌هایش را تحمل کنم اما باز تا غافل می‌شوم و به یکی‌شان می‌گویم بالای چشمت ابروست قهر می‌کند و لب برمی‌چیند و دیگر هر چه قربان صدقه‌اش می‌روم و دورش می‌چرخم، فایده‌ای ندارد که ندارد. جوری در اوج زیبایی و لطافت پیش چشمانم پرپر می‌شود و می‌سوزد و می‌خشکد و داغش را به دلم می‌گذارد که با خودم عهد می‌کنم دیگر عاشق نشوم، اما مگر عاشقی دست خود آدم است؟ به قول شاعر: "گرچه این دلبستگی‌های زمینی خوب نیست/ اتفاق است و می‌افتد، دل که سنگ و چوب نیست"