من همیشه به قاشق اول متنی که قرار است بپزم و قاشقِ آخری که میگذارم داخل دهان مخاطبم خیلی فکر میکنم. اما آغاز این متن را بیمحابا به هستهاش میرسانم:
سرکار خانم اختری (@Negahe_To) امر کردند و گفتند بگو که چطور مینویسی؟
اولش و حتا آخرش هم خندهام گرفت. از اینکه چون منی بیاید و از نوشتن حرف بزند! کفشدزدی که پیشنماز مسجدش کردهاند!
اما بعد!
یاد ندارم که نوشتن برای من کار سادهای بوده باشد. هیچوقت. هیچوقتِ هیچوقت!
نوشتن برای من دردآور است. آزاردهنده است. زجرآور است. خستهام میکند؛ جسمی و روحی. دو سال پیش که رمانم را مینوشتم، بعد از اینکه هر فصلش تمام میشد، حالم شبیه آدمی بودکه زیر غلطک آسفالت، له شده است.
نوشتن برای من شبیهِ این است که-به قول سیمین-جاروی خیس را روی کتف و کمرم بکشند. مورَم میشود.
اما چطور مینویسم؟ من نه سراغ دفترچه یادداشتم میروم و نه سراغ لپتاپم و نه سراغ نوتِ گوشی. آخرین یادداشتی که در نوت گوشی دارم، داخل پوشهای است تحت عنوان «ایدههای داستانی» و فقط یک ایده نوشتم که آن هم برای خیلی قبل است. نوشتهام که دختری با خودروی سفیدرنگِ پارکشدهای تصادف میکند و با رژ لبش، روی بدنۀ خودرو شمارهاش را مینویسد و یک ببخشید هم کنارش).
پس چه میکنم؟
فکر میکنم. شبانهروز فکر میکنم. به مضحکترینِ چیزها انقدر فکر میکنم تا یا دیوانه شوم یا بنویسماش. فرایندِ نوشتنم، شبیه خاراندن یک زخم رویهبسته است. شیرین است. اما درد دارد. خونریزی دارد. هی میخارانم و هی زخمتر میشود.
نوشتن برای من، خاراندن یک زخم قدیمی است تا تازه بماند.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.02M
#قافخوانی؛ قسمت ۸۰
صفحات ۳۱۲ تا ۳۱۴
🔷 سُخریّه: (سُ یِّ ) [ ع . سخریة ] (اِ. ) ریشخند، استهزاء
🔷 همز. [ هََ ] ( ع مص ) اشاره کردن به چشم. || درخستن و فشردن به پنجه و جز آن.
🔷🔷 هُمَزَةٍ: کسی که بدون جهت و بسیار به دیگران طعنه میزند و عیبجویی و خردهگیریهایی میکند که در واقع عیب نیست.
🔷🔷لُّمَزَةٍ: بسیار عیب جو - بسیار ایرادگیر- بسیار بدگو(اصل ماده همز به معنای شکستن است. لمز نیز به معنای عیب است پس همزه و لمزه هر دو به یک معنا است. ولی بعضی گفتهاند: بین آن دو فرقی هست، و آن این است همزه به آن کسی گویند که دنبال سر مردم عیب میگوید.
🔷مَسکه: [ م َ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) زبد؛ چربی که از ماست گیرند.
🔷زَقّوم: نام طعامی است عرب را که در آن خرما و مسکه بهم آمیخته باشند... || درختی است در دوزخ.
🔷لون: رنگ، صبغه، فام، گون، گونه
🔷نُحاس: [ن َ / ن ِ / ن ُ] (ع اِ ) مس
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.18M
#قافخوانی؛ قسمت ۸۱
صفحات ۳۱۵ تا ۳۱۷
🔷 سِتَدَن: گرفتن، بازگرفتن
🔷 ریزیده. [ دَ / دِ ] پراکنده و منتشر.
خردشده و ریزریزشده
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.3M
#قافخوانی؛ قسمت ۸۲
صفحات ۳۱۸ تا ۳۲۰
🔷 منازعت. [ م ُ زَ / زِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) ستیزگی و خصومت و کشاکش در برآوردن حق. ادعا و نزاع.
🔷 مجارات. [ م ُ ] ( ع مص ) با یکدیگرمناظره کردن. با هم سخن گفتن.
🔷 نیارستن. [ ن َ رِ ت َ ] ( مص منفی ) نتوانستن.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.04M
#قافخوانی؛ قسمت ۸۳
صفحات ۳۲۱ تا ۳۲۳
🔷 مولا: غلام و برده. بنده.
🔷 صمیم: گرمای سخت.
🔷 ملول. [م َ] (ع ص) به ستوه آمده.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
743.8K
#قافخوانی؛ قسمت ۸۴
صفحات ۳۲۴ تا ۳۲۶
🔷 اغراء: ۱ - (مص م .) شوراندن، تحریک کردن. ۲ - (اِمص.) انگیزش.
❓ترکیب «رخصه کلمه» را درنیافتم. شاید منظور این است که اجازه داشتند تا کلمه کفرآمیزی به ظاهر بگویند تا از عذاب شکنجه رهایی پیدا کنند. والله اعلم بالصواب
🔷 حبشه، نام قدیمی سرزمینی در شرق قاره آفریقا که امروزه شامل کشورهای اتیوپی، اریتره، جیبوتی و سومالی است.
🔷 فرج: گشایش در کار، به دست آمدن وضعیت مناسب یا مورد علاقه در کار، گشایش در کار و از میان رفتن غم و رنج.
✅ زحمت توضیحات صوتهای قافخوانی، با برادر بزرگوارم، آقای صاحبدل (@gahnevis) است. خدا توفیقاتشان را زیاد کند.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بیستویکمین کتاب ۰۲
#همسایهها
#احمد_محمود
#نشر_امیرکبیر
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از درونیـ ـات...🌱
995320412495a4b5412f02d971.mp3
30.27M
26.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نامدگان و رفتگان از دو کرانهٔ زمان
سوی تو #میدوند هان ای تو همیشه درمیان
در #چمن تو میچرد آهوی #دشت_آسمان
گرد سر تو میپرد باز سپید کهکشان
هرچه به گرد خویشتن مینگرم درین چمن
آینهی ضمیر من جز #تو نمیدهد #نشان
#هوشنگ_ابتهاج
راستش را بخواهید من اینطور فکر میکنم که آقای نیکولاس هوپرِ آهنگساز، این قطعه را برای این سی دقیقهای که در دو دقیقه و سیوهفت ثانیه عصاره شده است ساخته و نه برای آن سکانسِ طلاییِ هریپاتر.
دلم نیامد تماشای ترقّصِ ابرهای فیلبند را تکخوری کنم.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
منی که از تو نمیافتم به #اسب تشنگیات گفتم در این مسافت طولانی تو در شفاعت بارانی و غم درشکهای از
Mohsen Chavoshi - To Dar Masafate Barani (320).mp3
3.72M
منم که طعمهٔ قلابم
مرا شکار کن ای ماهی...
ترکیب چاوشی و صفا، مثال آبدوغخیارِ گوارای ظهر جمعهٔ تابستانی است. ترکیبی که ماست و شیرِ بهقاعدهاش باید در کنار مویز و گردوی لذیذش بنشیند تا در نهایت به تعادل برسند.
چاوشی و صفا، هر دو مدیون هماند. هم را پختهاند و طعم دادهاند. بدون هم، کماند و ناقص.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف