eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
11.7هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
24.6هزار ویدیو
433 فایل
وارث عاشورا
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ اعتماد هزارباره به شیطان 🔥 عاقبت 📌 : به شهادت رساندن سید حسن نصرالله بار دیگر ثابت کرد این رژیم جنایتکار به هیچ یک از موازین بین‌المللی پایبندی ندارد. ادعاهای سران و نیز که در ازای پاسخ‌ندادنِ ایران به ترور آتش‌بس می‌دادند، تماما بود و فرصت‌دادن به چنین جنایتکارانی صرفا آنها را در ارتکاب به جنایات بیشتر جری‌تر خواهد کرد! اگر جامعه بین‌الملل جلوی را نگیرد و به آن اجازه انجام هر کاری را که می‌خواهد دهد، ما مناسبی خواهیم داد! ✍ دکتر جان، شما منتظر جامع بین‌الملل بمان! بزرگوار، اگر جامعه‌ی بین‌الملل (امریکا، انگلیس، فرانسه) مدنظر شما و اون بغل دستیت، میخواستن و میتونستن جلوشو بگیرن، تو این یک سال که ۴۵ هزار انسان، به خاک و خون کشیده شدند، می‌گرفتند! ‼️ پزشکیان ۲ مهر ۱۴۰۳ و در نشست با رسانه‌های آمریکایی: بیایید کمک کنید کنیم و نجنگیم، مسائلی که با می‌توانیم حل کنیم با موشک و اسلحه حل نکنیم. ما آماده‌ایم سلاح‌هایمان را کنار بگذاریم به شرطی که اسراییل هم کنار بگذارد! ✍ و ما همان شب از عقوبت ادامه‌ی ابلهانه به و آمریکا نوشتیم! نوشتیم که‌ طرف شما، وسط جنگ، به دنبال خرید زمان و کلاه گذاشتن بر سر شماست! اما شما به های ظاهرا خودی، اما بیخودی و و در بهترین حالت، ساده‌لوح و کودن و ابوموسی اشعری صفت، اعتماد کردید و اصرار به و در برابر شیطان داشتید! 🖤 السلام علیک یا سیدالشهدا 🇮🇷🇵🇸 @sedaye_zohoor313 🏴🚩
از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم... گذشتم... . هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت...