eitaa logo
‌🇵🇸‌ حسینیهٔ دل‌‌
3.1هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
امام صادق علیه السّلام: هیچ چشمى نیست که براى ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمتِ نگاه به کوثر مى شود و از آن سیرابش مى کنند. [جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 554] 💠کانال اشعار مدح و مرثیه اهلبیت علیهم السلام ارتباط: @Raihanatoll_Nabii
مشاهده در ایتا
دانلود
گردند شهیدان تو چون روز جزا جمع معلوم شود وسعت صحرای قیامت
سوم شعبان برای ما شروع خلقت است چونکه از دنیای تو دنیای ما تشکیل شد
خدا چو رویِ تو را‌ میکشید با خود گفت به دفترِ چه کسی این هنر شود ‌پیدا؟
کرونا با تمام کشتارش، کشته اش کمتر از یمن بوده ست! یمن، آری یمن، که این همه سال گور گل های بی کفن بوده ست کرونا با تمام خونخواریش هیچ کاری نداشت با طفلان آل نحس سعود تا امروز، گرم کشتار طفل و زن بوده ست سال ها رفت و هیچ وجدانی از سر اعتراض لب نگشود کاین همه قحطی، این همه کشتار، کار این سفله، این لجن بوده ست! کرونا آمده ست تا با مرگ یک به یک جنگ تن به تن بکنیم پیش از این نیز هر کجای جهان شاهد جنگ تن به تن بوده ست حال، روز بخور بخور شده است، بخورید ای جماعت طماع اندکی از عذاب او بچشد، هر که اهل بزن بزن بوده ست کرونا آمده ست تا که ترامپ! روسری را به پوزه اش بندد نیست مرد این مخنث شیطان، این نه مرد است، این نه زن بوده ست! با همه کوچکی و ویروسیش، کرونا را قبول دارم من! شاید این ذره همچنان ذره ست، شاید این فکر، فکر من بوده ست هر که اهل یقین و آخرت است، بنشیند درون کشتی نوح مثل اخدودیان هلاک شود هر که از دودمان ظن بوده ست کرونا آمده ست تا دنیا لحظه ای در خدا وقوف کند کرونا دست انتقام خداست، غربت غزه و یمن بوده ست!
یا صاحب الزمان(عج) الا طراوت سر سبز بوستان دلم شکوه بی مثل اوج آسمان دلم قلم به دست من امشب عجیب میلرزد و بند آمده پیش شما زبان دلم اگرچه هیچ کجا لایق قدومت نیست چه میشود که بیایی به جمکران دلم کدام جاده مرا می رساندم تا تو نشانی حرمت را بده نشان دلم به دست های تو دستم نمی رسد آقا چراکه بی تو شکسته است نردبان دلم نگاه کن به کویری ترین زمین خدا تو ای زلال ترین رود بیکران دلم در آخر غزلم عرض میکنم این طور که “السلام علیک صاحب الزمان” دلم من از تو غیر تورا آرزو نخواهم کرد تو در کنار منی جستجو نخواهم کرد
یا بنت الحسین (س) خلق کرده حق به پاس ناز تو احساس را در نگاه دیگران کردی تداعی یاس را اوج احساساتی و دارم یقین در خلقتت خرج کرده حضرت رب واژه وسواس را نازهای دخترانه داری و با خنده ات میتوانی بر سر ذوق آوری عباس را طرز رفتار پدر با تو به ما اثبات کرد بسته ای از پشت دست آدم حساس را برق زد تا چشمت از شوق ملاقات حسین از نوا انداخت بی شک ارزش الماس را دوش عباس است جایت مطمئنا که عمو ثبت کرده پای تو این جایگاه خاص را صبر را بیچاره کردی شام را ویرانه تر بر زمین کوبانده ای قوم خدانشناس را از حجاب و صورت و قد خم تو روشن است حمل کردی با خود از صدیقه این میراث را
ما حوصله ی صف کشیِ حشر نداریم باید که جنانْ دربِ دگر داشته باشد
یا‌اباعبدالله حرم شد خانه‌ام وقتی ،سلامت کردم و دیدم زیارت‌هایِ ما حتی میانِ خانه می‌چسبد
علاجِ دیده‌ی ما خاک آستان شماست ...
یا صاحب الزمان(عج) شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم به باران زلال چشم‌هایم اقتدا کردم دو رکعت اشک باریدم دو رکعت ناله سر دادم دو رکعت درد دل از دوری‌ات پیش خدا کردم به جای ربنا روی زبانم شعر جاری شد قنوتم را غزل گفتم، نمازم را رها کردم تمام شب نگاهم خیره بر گلدان خالی بود تمام شب برای نرگس چشمت دعا کردم هوا روشن شد و من در هوای دیدن رویت نوای ندبه سر دادم به عهد خود وفا کردم... سرم بر روی سجده... مُهر خیس از اشک‌هایم شد شنیدم بوی تربت را هوای کربلا کردم به شوق اینکه هرجا صحبت سقاست می‌آیی بساط روضۀ مشک و علم را دست و پا کردم به سوز ناله‌هایم نی زدم آهسته آهسته فضای خانۀ خود را شبیه نینوا کردم دو چشمم تیره شد انگار جایی را نمی‌دیدم و صبح سوت و کور جمعه را شام عزا کردم غزل، بارانی از گریه، غزل، روضه، غزل، ناله تو را با هر زبانی که بلد بودم صدا کردم و هرچه منتظر ماندم ندیدم روی ماهت را غروب جمعه شد سجاده را با بغض تا کردم
الهی و ربی ما دل نبسته‌ایم به اوضاع کار خویش دل خوش نکرده‌ایم به این کوله‌بار خویش باید خدا به داد دل بی‌کسم رسد شیطان کند و گر نه دلم را شکار خویش رخت و لباس پاره نشان گدایی است ما را کریم رد نکند از جوار خویش سوگند خورده است که بخشیده می‌شویم پس آمده است با همه‌ی اعتبار خویش او قول داده است که ما را نمی‌زند خوبان نمی‌زنند به زیر قرار خویش با ذره‌پروری به چه جایی رسیده‌ایم ما را نشانده‌اند کریمان کنار خویش پروانه‌ایم و دور علی ‌بال می‌زنیم خارج نمی‌شود دل ما از مدار خویش فردای حشر فاطمه دنبال کار ماست کار تمام خلق می‌افتد به یار خویش تا بشنویم نام حسین گریه می‌کنیم یک باره می‌دهیم ز دست اختیار خویش
ای نام تو شَهد سخنم یا الله آرام دل و جان و تنم یا الله ای لطف تو چاره‌ساز هر بیچاره بیچاره‌تر از همه منم یا الله
یارب به اشک دیده ی شب زنده دارها چشمی بده به من که بپرهیزد از گناه
گرانی میکند بر گونه ی سرخ تو شبنم هم به پاکیّ لب لعلت نباشد آب زمزم هم حنای این جهان رنگی ندارد‌ پیش چشمانم نیندازد تو را از چشم من رنگ دو عالم هم بدون لحظه ای تردید مینوشم به صد امید اگر باشد به جامی که تو دادی بدتر از سَم هم برای بوسه بر پایت چه راحت کرد کارم را به کار آید به درگاهت مرا این قامتِ خم هم کمِ ما را کرامت های تو جبران‌ کند آری زیاد آید به چشمانِ کریمان طاعتِ کم‌ هم مکن عاصی ز بار عشقِ مولا ،شانه را خالی که شانه بر کف پایش نهاده شخصِ خاتم هم
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع) تا نغمه ی حسین نوایش به ما رسید دادی زدیم و فضل خدایش به ما رسید مارا نوشته اند شکار کمند یار شکرخدا که زلف رهایش به ما رسید کعبه نبرد و قسمت ما کربلا نمود سنگش به دیگران و طلایش به ما رسید حتی برات مشهد ما دست کربلاست سهمیه ی امام رضایش به ما رسید دستور داده است به ما: فَابْکِ لِلْحُسَیْن سلطانِ “طوس” توصیه هایش به ما رسید گرچه گرسنه کشته شد و تشنه ذبح شد اما همیشه آب و غذایش به ما رسید زخم هزار نیزه و خنجر به او رسید اجر طواف کرب و بلایش به ما رسید میگفت این قبیله عبا شد نصیب ما میگفت آن قبیله قبایش به ما رسید جسمش به خاک ماند و کسی دست هم نزد تا که پس از سه روز زنان بنی اسد…😭
عهد کردم که گر این‌ بار به‌کوی تو رسَم سرمهٔ دیده کنم سایهٔ دیوار تو را
محکم گِره بزن دلِ ما را به زُلفِ خویش ای دستگیرِ در گُنَه اُفتاده ها،حسین
یا بر سر من ، از سر نی ، سایبان بده یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده با گیسوی رها شده در دست بادها از نی ، مسیر قافله‌ات را نشان بده جانم به لب رسیده ، ولی جان نداده‌ام گفتم به دل ، که صبر کن و امتحان بده نیزه سوار گشته‌ای و تند می‌روی؟ جا مانده‌ام ، برای رسیدن ، زمان بده پایم دگر برای خودم نیست ، باغبان! بر ساقه‌های مرده‌ی من ، باز جان بده دیدم که گفت ، چشم ربابت به نیزه‌دار گهواره‌ی عزیز دلم را تکان بده خون تو و حجاب من ، ارکان کربلاست کشتی به گل نشسته ، مرا بادبان بده
یا کریم اهلبیت(ع) دوباره سوی تو آورده ام این دست خالی را که بی منت گرفتی هر زمان دست موالی را تجسم میکنم دربارگاهت زائرت هستم و میگردم هزاران مرتبه صحنی خیالی را بقیع و گنبد و گلدسته ات را آرزو کردم بقیع و گنبد و گلدسته هردم این توالی را.. نبودم غیر مشتی خاک و مدیونت شدم ، عمری دم تو زندگی بخشید این جسم سفالی را نگاهت معنی آرامش است و من به دنبالش از این رو با خودم آورده ام آشفته حالی را پراز تاریکی ام،با صد امید از ماه می پرسم که آیا با خودش آورده نور آن حوالی را یقین دارم که خواهد کرد نذرش را ادا مادر برایت عاقبت می آورد یک روز قالی را
حسین جان والله که تا غایت عرفان قدمی نیست تا معتکف گوشه‌ی دستار تو باشم
از شرم روسیاهی اعمال زشت خود بر رخ ‌کشیده‌ایم ز دست دعا نقاب...
عاشقی ریشه در سحر دارد ریشه در دیدگانِ تر دارد هرچه دارد در این جهان، عاشق، از گداییِ پشتِ در دارد بی‌خبر می‌شود از این دنیا هرکه از آن طرف، خبر دارد روشنی بخشِ شامِ ما، گریه ست اشکِ ما، عاقبت اثر دارد به سعادت نمی‌رسد هرگز هرکسی خوفِ از خطر دارد پیشِ اربابِ خود سرافکنده ست بر تنِ خود، هرآنکه سر دارد آی مردم! سپاهِ یار فقط سیصد و سیزده نفر دارد خوش به حالِ کسی که در کارش مهدیِ فاطمه نظر دارد
حسین جان میان کل اسماء گرانقدر نشسته اسم زیبای تو در صدر بحق اسم تو ،پروردگارم مرا میبخشد اخر در شب قدر😭
ما بی علی ، بهشت خدا هم نمی رویم جایی که بوتراب نباشد چه فایده؟!
امید هر کسی به نیازی و حاجتی است امید ما به رحمت بی‌منتهای توست ...!