eitaa logo
‌🇵🇸‌ حسینیهٔ دل‌‌
3.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
امام صادق علیه السّلام: هیچ چشمى نیست که براى ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمتِ نگاه به کوثر مى شود و از آن سیرابش مى کنند. [جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 554] 💠کانال اشعار مدح و مرثیه اهلبیت علیهم السلام ارتباط: @Raihanatoll_Nabii
مشاهده در ایتا
دانلود
با سری بر نی، دلی پرخون، سفر آغاز شد این سفر با کوله باری مختصر آغاز شد کربلا اما برای زینب از این پیش تر از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد خیمه ای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت کربلا از شعله های پشت در آغاز شد کربلا را دیده ای از چشم زینب؟ معجزه ست! وه! چه اعجازی که با شق القمر آغاز شد اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد کربلا با داغ هفتاد و دو تن پایان گرفت کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد هر که می گوید سرآغاز و سرانجامش چه شد ساده می گویم که سر انجام و سر آغاز شد
نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم؟ که باد از دل صحرا می‌آورد بویش کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می‌گرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیده‌ام زخود او کیست که این غریب نهاده‌ست سر به زانویش؟ کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است کجای حادثه افتاده است بازویش کسی که با لب خشک و ترک‌ترک شده‌اش نشسته تیر به زیر کمان ابرویش کسی‌ست وارث این دردها که چون کوه است عجب که کوه، زِ ماتم سپید شد مویش عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
در چشم ما جاماندگان دنیا خرابه ست تا دختر جامانده ویرانه نشین است ما با رقیه عالمی داریم امسال در سینه ی ما آرزوی اربعین است
کریم اهلبیت آن ماه که در دامن زهرا بنشیند باید که چنین در دل دنیا بنشیند ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها این است که بر شانه‌ی طاها بنشیند حالا که تویی آیه‌ای از سوره‌ی کوثر، باید که به تفسیر تو مولا بنشیند شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل، آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی: از ماست، بگویید که بالا بنشیند آقای جوانان بهشت است، جماعت! دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند، جای پسر امّ ابیها بنشیند شاید پسر فاطمه از پای بیفتد، اما که شنیده است که از پا بنشیند؟ صلح تو چنان تیر که در چله نشسته ست گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد، آن زهر، به کام تو دل‌آرا بنشیند؟ این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت فرداست که بر دیده سقا بنشیند لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند شیرین دهن کرببلا، گل‌پسر توست از توست که اینگونه به دلها بنشیند می‌گفت: عمو! نامه‌ی باباست به دستم برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟ با اذن برادر، پسر تو، شب آخر برخاست که خیمه به تماشا بنشیند جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند
آوازه ات دهان به دهان می رود چو عشق بی آنکه کهنگی بپذیرد مقال تو
اگر به دامن وصل تو دست ما نرسد کشیده‌ایم در آغوش، آرزوی تو را
ماحصل پنج شنبه،۱۰ مهر ،شب زیارتی حضرت سیدالشهدا(ع)_گروه نقدینه: یا حسین(ع) عمری اگر از عشق پی کار تو باشم در داد و ستد باز بدهکار تو باشم دل شاد ترینم چو غم عشق تو باشد آزادترینم چو گرفتار تو باشم از کل خوشی ها که خدا داده به عالم ای عشق همین بس که هوادار تو باشم میخواستم ای نقطه ی وحدت، همه عمرم پرگار صفت ثابت و سیار تو باشم ثابت شده بسیار که ارباب وفایی ای کاش که من عبد وفادار تو باشم در روز قیامت که گریزند ز هم خلق با شوق فقط در پی دیدار تو باشم محتاج غمت هستم وآواره ی اندوه رویای بزرگی ست که غمخوار تو باشم از زخم زبان ها نبود هیچ هراسی ترسم همه این است که سر بار تو باشم با عز تو و روی سیاهم عجبی نیست تو مایه ی فخر من و من عار تو باشم ای کاش شبی گوشه ی صحن تو بمیرم بگذار که من عاشق و دلدار تو باشم عشق است اگر وقف محبان تو باشم عشق است اگر خادم زوار تو باشم ای فرش عزاخانه ی تو بال ملائک ای کاش که جاروکش دربار تو باشم دیدیم خریدار تو بسیار زیاد است من نیز خریدار خریدار تو باشم خوب است که یک روز پریشان تو باشم یک روز پریشان علمدار تو باشم آزاد کن از غیر خودت بند دلم را تا در دو جهان عبد گرفتار تو باشم بداهه سرایان: مسعود ساداتی،مجتبی دوستدار،خدیجه خداکرمی،محبوبه سادات حسینی،رخساره خضری،زینب عدالتیان،سمیه زارع،مرتضی سراوانی،حیدر محمدنژاد t.me/shokofeha_ye_kheal
نمی پرسم ای شاه تاج سرت کو؟ چه آمد بگو برسرت؟لشگرت کو؟ چرا دست روی کمر می روی راه؟ دلاور! علمدار نام آورت کو؟ نمک روی زخمت نمی پاشم اما علی اکبرت را چه شد؟ اصغرت کو؟ چرا باد یک عمر باید به طعنه بگوید که ای سرو برگ و برت کو؟ از انگشت چون باید اول بپرسم؟ پس اصلا نمی پرسم انگشترت کو؟ چرا روی نیزه نمی پُرسی از خود که ای ماه هفتادو یک اخترت کو؟ چرا آسمان خالی از توست شهباز؟ شکوه دل انگیز بال و پرت کو؟ خبر داری از ماجرای اسارت؟ نگفتی به خود معجر خواهرت کو؟ تنِ بی سرت مست کرده جهان را عجب شیشه عطری...آخر دَرَت کو؟
صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع) نرفته است دل از روضه اش پی غم دیگر چگونه اشک بریزم به پای ماتم دیگر؟ نخورده گندم ری، حُر شدم به طالعِ سعدم حسین ساخت از این روسیاه، آدم دیگر بهشت مال همینجاست، کربلای حسین است بگو خدا ندهد وعده ام به عالم دیگر به غیر پرچم مشکی روضه، فطرسِ چشمم نرفته ثانیه ای زیر هیچ پرچم دیگر هنوز زنده ام، ای ننگ بر تو دل، دلِ از سنگ به روضه خوان بسپارید، یک محرّم دیگر...😭
منزل وصل پس از رد شدن از خویشتن است وصل اگر می‌طلبی، روی خودت پا بگذار..
عجب نباشد اگر تشنه‌ی جمال حرم ز آبِ دیده لبالب کند بیابان را ... 😭
به حضرت مجتبی علیه السلام: کیست او؟ آن که بین خانه ی خود مکر دشمن مجاورش بوده ست او که انگار در تمام قرون هرچه غربت معاصرش بوده ست او که از روزهای کودکی اش شعله در خانه دلش افتاد دم به دم داغ ظهر عاشورا در نفس های آخرش بوده ست نه فقط شد مدینه مدیونش، کربلا میوه داد از خونش آن شهیدی که سیدالشهدا هر شب جمعه زائرش بوده ست صلح او تیغ در نیام علی است، کربلا جلوه ی قیام علی است باطن تیغ مرتضی است یکی، فرق قصه به ظاهرش بوده ست آن زمان که مسافری خسته لب گشوده به طعنه و توهین میزبان در عوض فقط فکر آب و نان مسافرش بوده ست دوستان را کجا کند محروم او که با دشمنان نظر دارد دشمنش میهمان سفره ی اوست چه رسد آن که شاعرش بوده ست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با اینکه روسیاهم با اینهمه گناهم مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی ‏🎤
درد دل باز هم مثل هر سال با پایان ماه صفر در فضاهای مجازی شاهد این صحنه ی تکراری هستیم:(یکی حلول ماه ربیع رو تبریک میگه همون لحظه کاربری دیگه میگه آقا تبریک نگو) بحث از اینجا شروع میشه و اخرش هم به تندی و پرخاش و تفرقه ختم میشه. معلوم هم نیست این ماجرا تا کی ادامه خواهد داشت. دین شناسان،مراجع تقلید و مورخان همه ساکت و آرامند، اما عوام دوره افتاده اند که نه آقا دهه ی محسنیه باید گرفته بشه. اگه قرار باشه با نظر خودمون پیش بریم پس چرا مرجع تقلید انتخاب کردیم برای خودمون ؟ مرجع تقلید عاقل و فهیم هست و میدونه شهادت حضرت محسن و واقعه ی کوچه چقدر دردناکه ،ولی بانیان و مؤسسان این دهه سازی ها رو هم میشناسه و به تاریخ وقایع کوچه و اختلافات تاریخی درمورد زمان این حادثه واقفه و اثرات دهه سازی ها و اهداف پشت پرده ی اون رو میدونه و اعلام میکنه که این دهه سازی ها درست نیست. اونقدر در تاریخ حمله به خانه ی حضرت زهرا (س) اختلاف هست که از اوایل ربیع اومده تا اواخر ربیع و حتی ماه بعد از اون.این حادثه از مسلمات هست ولی تاریخش مشخص نیست.آیا باید تمام ربیع الاول و ماه بعدش رو محسنیه بنامیم؟؟ کااااش خودمونو از مراجع تقلید و رهبرمون جلوتر نندازیم که این شروع انحرافه. هر کسی برای حضرت محسن (ع)و شهادتش روضه بخونه برای هییت و محفل خودش اما یک جامعه ی وسیع رو با دهه سازی و عزاداری بیشتر روبرو نکنه که تبعاتش یقینا به گردن کسانیست که اون رو اشاعه میدن. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
همیشه دامن من رشک آسمان بوده است پر از ستاره ، چو دامان کهکشان بوده است شبی نبوده که بی غم دلم به روز آرد همیشه خانه ی دل پر ز میهمان بوده است از آتشی که به جا مانده در قفس، پیداست که برق حادثه با ما هم آشیان بوده است در آستانه ی پیری جنون دل گل کرد شکوفه باری ما بین که در خزان بوده است شبی که ماه من آمد به جلوه، جلوه نداشت سرشک من که عروس ستارگان بوده است به شام هجر تو دیدم که ماند از رفتار سوار عمر که با برق همعنان بوده است خراب عشق تو را از بلاهراسی نیست خرابه از خطر سيل در امان بوده است به هر کجا که روم صحبت از پریشانی است مگر حکایت زلف تو در میان بوده است؟! دو چشم منتظر من به کوچه کوچه ی شوق مدام در طلب صاحب الزمان بوده است
هدایت شده از  ♡دلانه♡
آقا قسم به نون و قلم دوست دارمت هر چند با بضاعت کم دوست دارمت ای آخرین سلاله ی دامان فاطمه زیبا نشسته ای به دلم دوست دارمت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسجد یکی، مناره یکی و اذان یکی‌ست قبله یکی، کتاب یکی، آرمان یکی‌ست ما را به گرد کعبه طوافی‌ست مشترک یعنی قرار و مقصد این کاروان یکی‌ست فرموده است: «واعتصموا…، لا تفرّقوا» راه نجات خواهی اگر ریسمان یکی‌ست توحید حرف اول دین محمد ست اسلام ناب در همه جای جهان یکی ست مکر یهود عامل جنگ و جدایی ست پس دشمن مقابلمان بی‌گمان یکی ست سنی و شیعه فرق ندارد برایشان وقت بریدن سرمان تیغشان یکی ست سادات، پیش اهل تسنن گرامی‌اند اکرام و احترام به این خاندان یکی ست دشمن! دسیسه تو به جایی نمی‌رسد تا آن زمان که رهبر بیدارمان یکی ست
هدایت شده از علی مقدم
به بزرگوارانی که هر اشتباهی رو این روزها به اسم شادی دل حضرت زهرا سلام الله علیها انجام می دهند و دل هزاران نفر در دنیا را نسبت به تشیّع بدبین و پر از نفرت میکنند باید این بیت رو خواند : یک ‌دم نگاه کن که چه بر باد میدهی چندین هزار امیدِ بنی آدم است این
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی استاد شهریار در وصف امیرالمومنین علی علیه السلام
"براي ولادت حضرت رسول و امام صادق صلوات الله عليهما" در گرگ و میش صبح پر از ظلمتی که باز افکند پرده روی سر مردم حجاز نور حقیقت از طرف عرش سر زد و لرزید روی فرش تن هر چه که مجاز شیطان دوباره رانده تر از قبل خویش شد بت ها به سجده آمده با نیت نماز آری محمد؛ آنکه رسولان قبل از او محض نیاز آمده تا او رسد به ناز او می رسد که بیرق عشقی عمیق را بر بام روزگار درآرد به اهتزاز او می رسد که باز خدا منجلی شود او آمده منادی عشق علی شود ای آخرین طلوع نبی ها پیام ها وی اولین شروع وصی ها امام ها دریا رسیده ای به مصاف سراب ها دریا رسیده ای به لب تشنه کام ها افتاده پای معجزه ی آسمانیت تیغ بیان صاحب علم و کلام ها باید فقط ز وصف تو و اهل بیت گفت تا آن زمان که هست زبانی به کام ها سلمان محمدی شده چون عاشق علی ست مولاست کیل سنجش تو در مقام ها نابرده رنج، گنج، میسر نمی شود هر ثروتی محبت حیدر نمی شود آوردی از بهشت، به دنیا نسیم را با خود نسیم مهر خدای رحیم را آورده ای برای همه سائلان دهر پشت سر خود ایل و تباری کریم را آه ای یتیم مکه! تو بابای امتی زیر پرت امان بده مشتی یتیم را پر می کشد به گنبد سبزت دلی سیاه در حائرت مکان بده این یاکریم را برگرد در غدیر و بگو که صراط کیست گم می کنیم گاه ره مستقیم را زخم مرا رهین مداوای خویش کن من را گدای خانه ی زهرای خویش کن آرام از کنار پیمبر قدم بزن شاعر! برو بقیع و در آنجا قلم بزن حالا برای حضرت صادق غزل بگو اما کمی به شادی خود رنگ غم بزن آن قبرهای خاکی غمبار را ببین این وضع را درون خیالت به هم بزن بر روی هر مزار، ضریحی درست کن بر آن ضریح های خیالی حرم بزن خود را کنار پنجره فولاد فرض کن و سرنوشت عاشقی ات را رقم بزن قدری ببار و گریه کن و سلسبیل شو بر آن مزارهای خیالی دخیل شو شاعر! دوباره مست شو از فیض ساغری به به چه ساغری چه شرابی چه کوثری مردی که شیعیان ز عنایات مکتبش معروف می شوند پس از این به جعفری جان ای امام عشق! که می روید از لبت گل های تازه با نفحات پیمبری صدها چون ابن حیان یا چون زراره را باید که پای مکتب علمت بپروری یا قال باقر است و یا قال صادق است هر عالمی که خوانده حدیثی به منبری سرسختی مرا به نگاهی ملیح کن من را در عشق ایل و تبارت فقیه کن حالا منم که با دل بی تاب و عاشقم سرمست بزم عشق تو و این دقایقم مشتاق حرف های توام آیه ای بخوان محتاج حرف های تو و قال صادقم بین حدیث های تو تا حرف کربلاست من جزو بیقرارترین خلایقم حرف از حسین می زنی و گریه می کنم کافی ست که نگاه کنی به سوابقم این بنده را روانه کن امشب به کربلا در حائری که زائر آنجاست خالقم ما را بیا و مثل خودت روضه دار کن در کشتی سعادت جدت سوار کن
جان پدر کجاستی؟ نوسروده‌ی علیرضا قزوه درباره حمله تروریستی به دانشگاه کابل: جرم تو چیست نازنین؟ صدق و صفا و راستی ای که تو از خدای خود غیر خدا نخواستی ای به فدای خنده‌ی زخمی و دلشکسته ات شکر خدا که همچنان سرخوشی و به پاستی کابل زخم خورده‌ام! وقت برای گریه نیست گریه‌ی با تبسمی، گم شده در خداستی کابل جان خسته‌ام! شانه‌ی ما پناه تو چشم و زبان پارسی! نور دو چشم ماستی کابل جان چه می‌کشی؟ از دست حرامیان کابل بی پناه من! قبله ی عشق و راستی! دختر شعر فارسی! کابل من! چه می کنی؟ حرف بزن! عزیز من! «جان پدر! کجاستی؟!»
فتنه نوازنده‌اش یکی است جماعت مطرب و خواننده‌اش یکی است جماعت حرمله یا شمر؟ یا سَنان؟ چه تفاوت نیزۀ درّنده‌اش یکی است جماعت ناو مسافرکُش و مسلسل داعش شرکت سازنده‌اش یکی است جماعت متن سخنرانی شغال و سگ زرد هردو نویسنده‌اش یکی است جماعت خندۀ روباه عین گریۀ تمساح گریه‌اش و خنده‌اش یکی است جماعت هرکه در این عرصه ظلم دید و نجنگید مرده‌اش و زنده‌اش یکی است جماعت شعر اگر زینبی نبود، یزیدی است کفر، سُراینده‌اش یکی است جماعت صیحۀ واحد* شنیده ای؟ دَم مولاست نعرۀ کوبنده‌اش یکی است جماعت ماه زیاد است، آن که کرب‌و‌بلایی است ماه درخشنده‌اش یکی است، جماعت * "ما یَنظُرونَ الّا صَیحةً واحدةً تأخُذهُم وَ هُم یَخِصّمون" (یس-29)
می میرم و ز وصل تو حرفى نمی زنم حرف وصال را که سیه رو نمی زند
قلم را، دفترم را دوست دارم واین طبع ترم را دوست دارم چقدر اینکه برایت، در زیارت غزل می آورم را دوست دارم یکی از این سحرها شاعرم کرد سحرهای حرم را دوست دارم سحرها در شبستان گوهرشاد نماز مادرم را دوست دارم نگینش را همین مشهد خریدم اگر انگشترم را دوست دارم میان عاشقان دل شکسته غم دور و برم را دوست دارم کنیز خواهرت هستم که گفتی کنیز خواهرم را دوست دارم به لطف  آن سه باری که می آیی جهان دیگرم را دوست دارم  شفا می خواستم اما کنارت همین که بهترم را دوست دارم وداعی نیست در رسم کریمان  سلام آخرم را دوست دارم
به یمن عاشقی‌ام با دلم تفاهم کن برای سوختنم حکم کن ؛ تحکّم کن ز طفل گمشده بسیار ناز را بخرند حرم شلوغ که شد لطف کن مرا گم کن بیا و جنس خراب مرا ندیده بخر بیا به دستفروش حرم ترحّم کن دلت برای من گریه دار میسوزد فقط دو لحظه مرا پشت در تجسّم کن عزیز فاطمه مردم همه گرفتارند عزیز فاطمه فکری به حال مردم کن کبوتران حرم گر گرسنه می خوابند برنج سفره ی ما را بگیر گندم کن تکلم فقرا جز زبان درازی نیست کلام حقّ کلیم است ، پس تکلّم کن نخست ضامن من شو ؛ سپس شکارم کن به دست و پا زدنم هم فقط تبسّم کن کلید قفل خراسان به دست خواهر توست مرا زیادتر از قبل زائر قم کن