#حضرت_مسلم_بن_عقیل🏴
بلی، محرم شدن حال و هوای دیگری دارد
ولی حاجی ما سعیش صفای دیگری دارد
به قربانش که قبل عید، قربانی قربان شد
به روی دار این حاجی منای دیگری دارد
پشیمان ها همه در دل دعاگوی نجات او
ولی مسلم به روی لب دعای دیگری دارد
دلیل اشک هایش نیست قطعا جان ناقابل
سفیر انگار در دل غصه های دیگری دارد
تو شاهد باش ای دارالاماره داستانش را
بگو در کوفه مسلم کربلای دیگری دارد
سرش را داد تن هم بر زمین افتاد، لب تشنه
هلا این مقتدا خود مقتدای دیگری دارد
سرانجام حدیث عاشقی وصلی ست جاویدان
به پای عشق جان دادن بهای دیگری دارد
یقینا اولین پروانه ای که سوخت میداند
در اغوش نجیب شمع جای دیگری دارد
علاج عاشقی چیزی بغیر از جان سپردن نیست
طبیبا درد دلتنگی دوای دیگری دارد
#محمود_یوسفی
@hoseiniye_ye_del
#حضرت_مسلم_بن_عقیل🏴
از چشمِ شورِ شهر كوفه آخرش افتاد
در كوچه اوّل پيكرش بعدش سرش افتاد
بالَش به عشق مادر ارباب در آتش
اوّل حسابي سوخت و بعدش پرش افتاد
دندان ارباب دو عالم ريخت بين طشت
دندان مسلم چون ز رويِ منبرش افتاد
با اينكه مي لرزيد از فرداي زينب ها
لرزه به كوفه از دمِ "ياحيدرش"افتاد
"روز نُهُم"مسلم اسير خدعه هاشان شد*
"روز دهم"هم زير سُم ها دخترش افتاد*
شكر خدا او زودتر از بچّه هايش رفت
ارباب ما كه پيش جسم اكبرش افتاد
كوفه مياي مسلمش را بيشتر حس كرد
چشمش كه بر حلق عليّ اصغرش افتاد
از اسب خود افتاد وقتي در دل گودال
در خيمه با صورت گمانم خواهرش افتاد
#محمد_قاسمی
@hoseiniye_ye_del
#حضرت_مسلم_بن_عقیل🏴
کوفه نیا؛ از آمدن صرف نظر کن
از این سفر آقای من صرف نظر کن
از دست خود انگشترت را دربیاور
از خیرِ کهنه پیرهن صرف نظر کن
دربارۂ سرنیزه های زهرآلود
با خواهرت حرفی نزن،صرف نظر کن...
از کربلا از نینوا از قاضریه
از هر کجا غیر از وطن صرف نظر کن
این تن بمیرد دخترانت را نیاور
دارند دستان بزن...صرف نظر کن-
-از نامۂ بی غیرتِ خنجر فروشان
از مردم پیمان شکن صرف نظر کن
از پیکرت چیزی نمی ماند! بیا از-
آوردنِ حتی کفن صرف نظر کن
دیدم خریده حرمله(لع) تیر سه شعبه
جان رباب(س)از آمدن صرف نظر کن!
#مرضیه_عاطفی
@hoseiniye_ye_del
#حضرت_مسلم_بن_عقیل🏴
جز درد و غم و بلا ندید از کوفه
غیر از ستم و جفا ندید از کوفه
ای کاش به چاه راز دل را میگفت
مانند علی وفا ندید از کوفه
#محسن_غلامحسینی
@hoseiniye_ye_del
#حضرت_مسلم_بن_عقیل
همراه خود نیاور ای شاه زیور آلات
اینها به خانواده دادند قول سوغات
شب تا سحرنشستم زانو بغل گرفتم
اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات
...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد
میسوخت نامه ی من از سوز این عبارات
...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط
نامسلمین کوفه با مسلمت چه کردند
خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات
ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات
با عفت رباب و حجب و حیای زینب
دارند کوچه ها و بازارها منافات
با دست بسته وقتی افتادم از بلندی
گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات
برعکس از قناره... ، عکس مرا کشیدند
طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات
باشد قرار بعدی دروازه ی همین شهر
آنجا که رأس ما با هم میکند ملاقات
شعر از گروه #یا_مظلوم
#محرم 🏴
@hoseiniye_ye_del