eitaa logo
‌🇵🇸‌ حسینیهٔ دل‌‌
3.1هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
40 فایل
امام صادق علیه السّلام: هیچ چشمى نیست که براى ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمتِ نگاه به کوثر مى شود و از آن سیرابش مى کنند. [جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 554] 💠کانال اشعار مدح و مرثیه اهلبیت علیهم السلام ارتباط: @Raihanatoll_Nabii
مشاهده در ایتا
دانلود
☘ 🌸🍃رمضان الکریم افطارها به کام دلم زهر می‌شود آقای ما گرسنه و تشنه شهید شد #جائعاً_و_عطشانا #یا_مظلوم #یا_اباعبدالله #میلاد_حسنی @hoseiniye_ye_del
نوشته سردر کرسی و سردر لاهوت دعا برای فرج کن سحرزمان قنوت بدون لذت همسایگیِ حضرت دوست چه فرق میکند اصلاً بهشت با برهوت سپید گشت دو چشمش ز گریه چون یعقوب جوان منتظری که ز هجر شد فرتوت برای شستن روحت به دوست عرضه بدار تبرکاً برسان قطره ای ز آب وضوت میان روضه ی عباس، چشم مان به در است که گفته است می‌آید بدون شرط و شروط همیشه یاد ابالفضل کن در این دنیا چه در زمان صعود و چه در زمان سقوط چه قدر نیزه به تشییع پیکرش آمد به عزت و شرفِ ؟ نه ! به خنده و کف و سوت امان گریه برید از غم امان نامه نداشت شمر حیا پیش صاحب جبروت به ساحتی که ندارد در او تحیر راه چه شد که شد ز تماشای جسم او مبهوت برای خاطره اش، زنده کرد چوبه ی تیر دوباره یاد تنی را که دوخت برتابوت شعر از گروه 🏴 @hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میبرد دل گنبد تو، بیشتر با پرچمت هرتکانش میتکاند غم ز دلها پرچمت در فراز و در نشیب این جهان دریافتم هر چه بالا رفت پائین آمد الّا پرچمت هر کسی یک مَحرمی دارد برای خویش و من حرف هایم را همیشه گفته ام با پرچمت ریشه اش حبل المتین وقت تلقین من است با تکانش زنده کرده مرده ها را پرچمت آسمان، سقف حسینیه است و منبر کوه ها رعد ناله ، سینه زن امواج و دریا پرچمت ارمنی ها هم ارادتمند درگاه توأند دیده ام ماه محرم در کلیسا پرچمت من یقین دارم ، بساط روضه حاجت می دهد پس مدد یا فرش روضه، پس مدد یا پرچمت دست بر پرچم کشیدم ، دست از جرمم کشید وقت توبه هم کشیده جورِ من را پرچمت خادمان روضه را با سایه ی طوبی چه کار سایه اش روی سر ما هست آقا پرچمت پهلوان هر سپاهی را علمدارش کنند نیست بیخود که رسیده دست سقا پرچمت اولین پرچم همان پیراهن خونی توست بوی مقتل می دهد نصب است هر جا پرچمت چادر بی بی نشد، ای کاش می‌شد لااقل ای بزرگ قوم می پوشاندنت با پرچمت شعر از گروه 🏴 @hoseiniye_ye_del
همراه خود نیاور ای شاه زیور آلات اینها به خانواده دادند قول سوغات شب تا سحرنشستم زانو بغل گرفتم اى واى از این خیالات، اى واى از این خیالات ...کوفه میا حسین جان... کوفه وفا ندارد میسوخت نامه ی من از سوز این عبارات ...هجده هزار نامه... هجده هزار نیزه تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط نامسلمین کوفه با مسلمت چه کردند خوب است تازه اینجا... وای از بلاد شامات ای وای از زنی که در ازدحام باشد من رد شدم خلاصه از کوچه با مکافات با عفت رباب و حجب و حیای زینب دارند کوچه ها و بازارها منافات با دست بسته وقتی افتادم از بلندی گفتم عزیز زهرا، قربان قد و بالات برعکس از قناره... ، عکس مرا کشیدند طفلان شهر کوفه در دفتر مجازات باشد قرار بعدی دروازه ی همین شهر آنجا که رأس ما با هم می‌کند ملاقات شعر از گروه 🏴 @hoseiniye_ye_del
🏴 مبهم شده مانند تصویرتو تصویرم توکشته ی اشکی و من اشک است تقصیرم آسان گرفتی امتحان عشق را از من آغوش خود را باز کن، من سخت میگیرم جز گیسوان سوخته شاهد نیاوردم من شمع دنیا آمدم پروانه میمیرم من با تو آخرسر، سریک سفره مهمانم تو بوی نان داری و من از زندگی سیرم شانه به مویم میزنم اما گره خورده با گیسوان سوخته هرروز درگیرم مثل غروب کنج ویرانه پدرجان از دست بزرگ و کوچک این شهر دلگیرم دیشب کسی خرما و نان آورد، رد کردم گفتم به او خیلی کتک خوردم دگر سیرم طی شد تمام کودکی هایم کنار شمر حالا سراغم آمدی حالا که من پیرم؟! من گریه کردم جای من عمه کتک خورده خسته شدم از بس که اینجا دست و پا گیرم هر جا سراغت را گرفتم زجر من را زد خوب است اینجایی سراغت را نمی‌گیرم من که گرفته گیسویم دست عوالم را موی مرا پیچیده دستش محض تأخیرم تا آمدم پیش خودت راحت شدم بابا اما رباب آشفته شد هنگام تطهیرم شعر از گروه 🏴 @hoseiniye_ye_del
یک بار هر که را ببری بارگاه خویش یک عمر حفظ می کنی اش در پناه خویش از راه و رسم تو چه قدر دور می شویم هربار می رویم پی رسم و راه خویش یوسف به چاه رفت، قبول، آخرش چه شد؟ کنعانیان شدند گرفتار چاه خویش من آخر از فراق تو ای ناز بی نیاز جان میدهم شبی وسط آه آه خویش من خویش را به جرم نمردن برای تو محکوم میکنم وسط دادگاه خویش عشقت اگر گناهِ منِ لااُبالی است توبه نمی کنم به خدا از گناه خویش یک لحظه خورده بود به پرچم نگاه من یک لحظه برنداشتی از من نگاه خویش تا اینکه رو سفید شوم پیش فاطمه من را بخر، بده به غلام سیاه خویش ما هردو در محاصره ای گیر کرده ایم من در گناه خویش و تو در قتلگاه خویش با یک هزار و نهصد و پنجاه جای زخم بودی تو زخم خورده ترین در سپاه خویش شعر از گروه 🏴 @hoseiniye_ye_del
لبهات را تا که نبینم خیزران بسته چشم مرا با دست هایش عمه جان بسته بهتر که وضع ما به چشمان تو واضح نیست دیدن ندارد باغِ گلهای خزان بسته زخم لبت را دیده، ورنه حرف ها دارد بابا اگرزخم لبم امشب دهان بسته خورشید من تا آمدی بارید چشمانم اینگونه شد که گونه ام رنگین کمان بسته من جای گریه بغض کردم دائماً از ترس راه گلویم را نگاه ساربان بسته آنکه کمربند تو را گودال غارت کرد حالا کمر برقتل کل کاروان بسته یک وقت بابایی نگویی به عمو عباس دست برادرزاده هایش را سنان بسته ما را سربازار که میبرد میگفتم ای کاش باشد چشم های شامیان بسته خرمافروشی که شده خنجرفروش شهر از بعد قتل و غارتت دیگر دکان بسته از آن شبی که گم شدم حرصش گرفته زجر سرتا ته صف را بهم با ریسمان بسته از لحظه ای که باعث لکنت زبانم شد با خنده میگوید به من «طفل زبان بسته» شعر از گروه 🖤 🏴 @hoseiniye_ye_del
تحت عنایت تو، هستیم خوب و بد جمع این روضه های خلوت، بهتر بُوَد ز صدجمع قربانِ ماتم تو، گشتیم از غم تو در زیر پرچم تو، با یا علی مدد جمع سیرو سلوک عاشق ، از جاده ی جنون است جایی که حرف عشق است ، باید شود خِرد جمع روزی به کوچه ی ما، افتد اگر مسیرت پشت سرقدومت، باید کنم جسد جمع وقتی که مُرده باشم، پیشم اگربیایی کم کم شود به اعجاز، از روی من لحد جمع تا چشم بست ابالفضل، با نیزه ها رسیدند دورت عزیززهرا، گشتند بی عدد جمع اینگونه که تن تو، از ضربه ها شده کم شمشیرهای تیزو برنده میشود جمع شستند دستشان را، بعد از بریدن سر با این خیال شاید، که میشود سند جمع ...فریاد آسمان را ... بیتابی زنان را باید یکی سنان را، از آن وسط کند جمع لعنت به قاتل تو که نازدانه ها را از روی پیکرتو کرده است با لگد جمع زینب میان مقتل، مانده ست با سوالی این جسم می شود جمع، یا که نمی شود جمع؟ ممنون بوریائیم، اما تن شما شد با همت زنانِ، قوم بنی اسد جمع شعر از گروه 🖤 🏴 @hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خون تو را پاشید تا به آسمانش آه از زمین درآمد و درندگانش یک بار امروز این عبا ما را کمک کرد حالا برایت کرده بابا سایبانش آسان در آغوش پدر جان دادی اما چه سخت شد بابای مظلوم امتحانش تا گفت:"ان لم ترحمونی..."خنده کردند نفرین من به کوفه و زخم زبانش این اولین بار است که شاه دو عالم دارد خجالت می کشد از خاندانش مهریه ی مادر بزرگ توست این آب سهم لبت حتی نشد یک استکانش حتی به من گهواره ات را هم ندادند دادم ولی بین خیالاتم تکانش ناباورانه خیره ماندم به مزارت جای تو را ناخواسته دادم نشانش ای نانجیبان نیزه در قبرش نکوبید ...ای وای برمن استخوانش... استخوانش شعر از گروه 🏴 @hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزِ محشر دست‌هايش دستگيری می‌كند دستِ‌خود را داد،دستِ‌دوستانش‌را گرفت سروده گروه 🏴 @hoseiniye_ye_del