گل همیشه بهار علی، قرار علی
تمام بود و نبود علی، نگار علی
یگانه محرم راز علی، نماز علی
نیاز و ناز علی، روز و روزگار علی
گلی جوانتر و خوشبوتر از نسیم بهشت
دلی به سرخی و یکرنگی انار علی
علی به کوچه شد امّا دلش کنار شماست
شما به خانهای امّا دلت کنار علی
#مهدی_جهاندار
#حضرت_زهراوعلی
@hoseiniye_ye_del
#ازدواجحضرتزهراوامیرالمومنین
تبریک وصالشان ز دادار رسید
از سفره ی شان به خلق بسیار رسید
بر عالمیان ملک علی می باشد
امروز ملیکه اش به دربار رسید
حق فاطمه هست و مرتضی حق دار است
ای شکر خدا که حق به حق دار رسید
دلدار علی نداشت دلدار آمد
غمخوار علی نداشت غمخوار رسید
در شام زفاف خود چه انفاقی کرد
با رخت عروسی به گرفتار رسید
صد حیف که این وصل دوامش کم بود
صد حیف خلافت به جفاکار رسید
از گوشه ی چشم شعر خون می ریزد
ای وای که قافیه به مسمار رسید
#محمدحسین_مهدی_پناه
@hoseiniye_ye_del
از عهده اوصافتان حق بر بیاید
مدح شما از دست پیغمبر بیاید
ای اولین و آخرین سر الهی
هفت آسمان در محضرت با سر بیاید
صد بار اگر عالم شود خلق مجدد
بالله قسم که مثل تو دیگر بیاید
تو با بسم اللهی و پشت سر تو
زهرا به شکل سوره کوثر بیاید
یک قطره از دریای فضل بیکرانت
در قالب صد مجلس و منبر بیاید
تو ذوالفقارت را اگر در دست گیری
از هیبتت جان بر لب لشگر بیاید
غرق عبادت میشود لحظه به لحظه
نام علی از هر دهانی در بیاید
مولا فقط بر قد و بالای شما و
نوکر به قد و قامت قنبر بیاید
بعد از هزار و چارصد سال از نبردت
فریاد حیدر حیدر از خیبر بیاید
عشق علی در سینه ما جا گرفته
مثل عقیقی که به انگشتر بیاید
روز قیامت در کنار حوض کوثر
شیعه به همراه تو در محشر بیاید
بر غاصب حق علی گویید تنها
رخت خلافت بر تن حیدر بیاید
ما با صد و ده الفتی دیرینه داریم
از غاصبان حق مولاکینه داریم
#ابراهیم_میرزائی
@hoseiniye_ye_del
#امیرالمومنین_ع_مدح
حرفْ بسیار ، وقت امّا ضیق
ما کجا و کجا تو بحرِ عمیق؟!
جز تحیّر نصیب او نشود
هر که در ذاتِ تو کند تحقیق
من چگونه تصوّرت بکنم
که نگردد خدایی ات تصدیق؟!
پیشِ خال و خطِ تو شرمنده
کوفی و ثلث و نسخ و نستعلیق
همه در بند تو اسیر شده
عارف و شیخ و زاهد و زندیق
دشمنان تو جُملگی کذّاب
نیست جز تو کسی دگر صدّیق
هیچ شاهی نبوده غیر از تو
با غلامش چنین رفیقِ شفیق
بی تو حتی بهشت هم نرویم
ما به حکم رفیق ثُمّ طریق
لایق وصلِ تو نیَم امّا
مکن از جمعِ خود مرا تفریق
#عاصی_خراسانی
@hoseiniye_ye_del
بی وقفه و بی مُعطّلی می پرسند
در هاله ای از نور جلي می پرسند
بر روی پل صراط، در روز جزا
از اصلِ ولایت علی(ع) می پرسند!
#مرضیه_عاطفی
@hoseiniye_ye_del
#مولاناامیرالمومنین🌸🍃
به ذلت بر زمینش سر نهادیم و ثنا گفتیم
به روز حشر با عزَّت برون آرد زمین ما را
#محمد_سهرابی
@hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشنوید و لذت ببرید ...🌸🍃🌸🍃
شعرخوانی شاعر اهل بیت #محمدرضا_طهماسبی
#مدح_اميرالمؤمنينعليهالسّلام
@hoseiniye_ye_del
#مولاناامیرالمومنینعلیعلیهالسلام
#مبلغ_غدیر_باشیم 🌸🍃
«رومی»! نشد از ذات علی کس آگاه
زآن سان که نشد کس آگه از سرّ اله
یک ممکن و این همه صفات واجب؟
لا حول و لا قوّة الا بالله!
#مولوی
#امیرالمومنین_ع_مدح 🌸🍃
شود آباد با نام علی هر خانه ی ویران
رسولان اولوالعزم اند بر خوان علی مهمان
امام المتقین تنها امیرالمومنین باشد
«علیٌّ حُبّه تَقوی علیٌّ حُبُّه إیمان»
#مهدی_علی_قاسمی
@hoseiniye_ye_del
#مولاناامیرالمومنینعلیعلیهالسلام
#مبلغغدیرباشیم🌸🍃
تن من فدای جانت، سر بنده وآستانت
چه مرا به از گدایی، چو تو پادشاه دارم...؟
#سعدی
@hoseiniye_ye_del
#امیرالمومنین🌸🍃
تصوّر می کنم در ذهنِ خود ایوان زرّین را
برای درد ها پیدا نمودم راه تسکین را
پرستیدند آتش را اگر آبا و اجدادم
خدا را شکر از چشمان تو آموختم دین را
اگر فرهاد قبل از کوه، اوصاف تو را می خواند
رها می کرد از اول غرورِ تلخِ شیرین را
دمی پیش فقیرانی و گاهی بر فراز عرش
طراز عشق تو تعیین کُند بالا و پایین را
رکوعت حلقه ی انفاق را در گوش عالم کرد
کدامین شاه اینگونه کرامت کرده مسکین را؟؟
عصا را اژدها کردی شما… امّا نمی دانم
چرا؟! موسی گرفته در میان خلق تحسین را
مرا با جنتِ آب و درخت و حور، کاری نیست
نمی خواهم بدون تو دمی این دام رنگین را
برای زاهدان بی علی قرآن چنین فرمود:
فقط پر کرده از مصحف الاغی بار خورجین را
«علیٌ حُبه جُنه قسیم نّار والجنه»
برایت می سرایم باز هم این بیتِ تضمین را
شکوه رد شمست را درِ خیبر تداعی کرد
شنیدم در پس پرده تو داری بر تر از این را
وقارت داده درسی قنبرت را که یقین دارم
کُند تدریس بر هارون مَکی نیز تمکین را
محبت بر تو کار هر کس و ناکس نمی باشد
نهادی بی هوا بر دوش ما این بار سنگین را
#علی_اصغر_یزدی
@hoseiniye_ye_del
#امیرالمومنین🌸🍃
چه بنویسم؟ که شعرم باب میلم در نمیآید
دلم میخواهد اما آه... از من برنمیآید
مرا بگذار و بگذر ای غزل! دیوانۀ سرکش!
از او گفتن، به این از هرچه کم کمتر نمیآید
شنیدم با صدای او خدای او سخن میگفت
در این ساحت سکوتم من، صدایم در نمیآید
چه بنویسم؟ که خرما بر نخیل و دست ما کوتاه
که نام او بلند است و به این دفتر نمیآید
«امیرالمؤمنین» واژهست؟ نه، پیراهنی زیباست
ببین! بر قامتی جز قامت حیدر نمیآید
به شوق روی پیغمبر سه روز آذین شده یثرب
ولی بیرون دروازهست پیغمبر، نمیآید
علی باید بیاید تا محمد گام بردارد
که پیغمبر به همراه یکی دیگر نمیآید
علی باید بیاید تا کنار مصطفی باشد
علی باید بیاید تا محمد، مرتضی باشد
که دنیا بیعلی شهریست بیقانون، خبر داری؟
محمد بیعلی، موساست بیهارون، خبر داری؟
بدون او در این طوفان چگونه زنده میمانی؟
محمد بی علی، نوح است بیکشتی، نمیدانی!
بلاگردان او در بدر و در احزاب و خیبر بود
علی جان محمد یا محمد جان حیدر بود؟
محمد با علی وقتی میآید، وقت طوفان است
فرار از دستشان کار مسیحیهای نجران است...
علی آری علی... مردی که در افلاک، نامی بود
شنیدم بارها همسفرۀ مردی جذامی بود...
چه بنویسم؟ که دیگر کاری از من بر نمیآید
از او گفتن به این از هرچه کم کمتر نمیآید
همین ابیات درهم را تو میبینی خبر دارم
همین کم را همین کم را تو میبینی خبر دارم
#محمد_میرزایی_بازرگانی
@hoseiniye_ye_del
تب و تابی که در حیرت فروشم، «مُفت مژگانش!»
گرانسنگ است هر زخمی که دید آئینه، ارزانش
من از «شرم غلاف» و «لاف شرم»، آشفته می مانم
که پشت و روی تیغش را ببوسم جای دستانش!
ضریحش گر نگیرد دستِ نومیدم، نمیدانم
کدام امّید خواهد داد دستم را به دامانش...!؟
مزارش را شریف آیا به ظنِّ خود نمیخوانند!؟
ببین که تا کجاها پر کشیدند اهلِ افغانش
به قیل و قالی از پائین به بالا میرود نرخی...
شود فرّاش قبر حضرت سلمان، سُلیمانش!
تعارف گر کند چشمش به دمنوشِ غزل، ای دل!
سرم را بشکن و چون توبه نشکن نرخ فنجانش
به «ارث» و «مالکیّت» شبهه میشد گر نمیچرخید
کلید خانهی الله در دستِ نیاکانش!
موذنزاده در فردوس از قلبِ سلیم خود
کند تعلیمِ موسیقی به لالان و بلالانش
عمویی شیرکُش دارد... اُحُد گردد فدای او!
برادرزادهای دارد... که اهل کوفه، قربانش!
کمی از رحمتش بیرون زده از چاکِ عقلِ ما
و گرنه در تبِ محشر، پناهندهست شیطانش
گدای سرچراغیهای بازار نجف گشتم
کشیدم منّت سود از ترازوهای میزانش
به پابوسِ نجف، خورشید اگر هر روز میآید
سرِ صبحی، اجازه گیرد از «شاهِ خراسانش»
«علی» فرقی ندارد با «علی»! «آئینه»، «آئینه» ست!
نجف، مشهد شود در حیرتِ آئینه گردانش
به هنگام ورودش، آمده با اشک، باورکن!
هر آن زائر که دیدی ساعت برگشت، خندانش
سپرده کولهبار حاجتش را دستِ شاه و بعد
سبکبارانه بر میگردد امشب سمتِ اُستانش...
چقدر ایرانیان مانوس با سلطان خود هستند...!
خدا از ما نگیرد...! چون که ایران است و سلطانش...!
#احمد_بابایی
@hoseiniye_ye_del