eitaa logo
‌🇵🇸‌ حسینیهٔ دل‌‌
3.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
امام صادق علیه السّلام: هیچ چشمى نیست که براى ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمتِ نگاه به کوثر مى شود و از آن سیرابش مى کنند. [جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 554] 💠کانال اشعار مدح و مرثیه اهلبیت علیهم السلام ارتباط: @Raihanatoll_Nabii
مشاهده در ایتا
دانلود
قلم به دست گرفته رساله بنویسد به نام حضرت جل جلاله بنویسد مقید است به تحلیل کربلای حسین کنار این همه مقتل ، مقاله بنویسد مقید است که تاریخ را ورق بزند دوباره از غم تلخ قباله بنویسد روایت سفرش سوی کربلا کم نیست تمام روز و شب اش را به ناله بنویسد میان روضه ی بازار شام میطلبد که از نجابت طفل سه ساله بنویسد تمام مرثیه هایش میان لفافه ست به اشک چشم تر از "باغ لاله " بنویسد برای اینکه محرم به کربلا برسم نشسته ام که برایم حواله بنویسد کنار این همه ابر بهار گریه کنم میان روضه ی او زار زار گریه کنم @hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 عمریست گرچه پای علم گریه کرده ایم ما را ببخش بهر تو کم گریه کرده ایم آقا چراغ روضه به لطف تو روشن است از لطف توست گر همه دم گریه کرده ایم ما پا به پات کرب و بلا را گریستیم ما با تو یاد آن همه غم گریه کرده ایم چشمت به آب خورد جوان دید گریه کرد ما نیز یاد قامت خم گریه کرده ایم یاد تنی که موقع تشییع سر نداشت با اشک های اهل حرم گریه کرده ایم از آب هم مضایقه کردند کوفیان از ظلم و جور اهل ستم گریه کرده ایم فکر توایم فکر بقیع و غریبی ات باب الرضا قدم به قدم گریه کرده ایم @hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ای بقیع غم تو کرببلایی دیگر کربلا بود برای تو منایی دیکر کوفه تا شام ، تو را سعی صفایی دیگر در غریبان ، تو غریب الغربایی دیگر غربتت را نسرودم من شاعر آری راستی تو چقدر شاعر و ذاکر داری؟! شده آزرده تو را از عمل ما ، خاطر بی سبب نیست اگر شد حرمت بی زائر از حدیث تو نگفتیم ولو در ظاهر گرچه محتاج ترینیم به قال الباقر همه ی سال پی یک شب تقویم توایم ما فقط مرثیه خوان شب ترحیم توایم دست بر دامن مهرت نرساندیم چرا گاهگاهی که رسیدیم ، نماندیم چرا پایمان را به بقیعت نکشاندیم چرا باقرالعلم ! ز علم تو نخواندیم چرا بگذر از ما که برای تو موثر نشدیم نه که بی صحن و رواقی تو ، مسافر نشدیم کودکی های تو در اوج مصیبت طی شد کودکی های تو همراه شهادت طی شد پای آن خیمه که می رفت به غارت طی شد زیر شلاق ستم وقت اسارت طی شد طی شده کودکیت گوشه بین الحرمین گه در آغوش پدر گاه در آغوش حسین کربلا جلوه غم بود برایت مادام کربلا کشت تو را ، کشت تو را بدتر شام کربلا بود و حسین و تو و سجاد ، تمام کربلا بود و امام بن امام بن امام من تو را یک تنه یک کرببلا می بینم من تو را در همه مرثیه ها می بینم داغ بی آبی و فقدان عمو را تو بگو روضه‌خوان باش خودت ، روضه او را تو بگو پرده بردار ، بیا راز مگو را تو بگو بوسه ی تیغ به رگهای گلو را تو بگو تو بنا بود بمانی به امامت برسی روضه خوان باشی و هر شب به شهادت برسی @hoseiniye_ye_del
کودکی باغی از ریاحین است آسمانش ستاره آذین است کودکی فصل خوب خاطره هاست و پر از روزهای شیرین است روزهایی شبیه یک رویا مملو از خوابهای رنگین است ولی انگار خاطرات شما راوی زخم‌های دیرین است توی تصویر چار سالگی ات کودکی بغض کرده غمگین است با سوالی که ذبح شش ماهه راه و رسم کدام آیین است؟ یا سوالی شبیه اینکه چرا عمه پیشانی‌اش پر از چین است چه بگویم خودت که می‌دانی روضه‌ی قتلگاه سنگین است دستهایی که می‌رود بالا دستهایی که رو به پایین است @hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 تو را غرق محن کردند اما.. غریبت در وطن کردند اما... غریبانه تو جان دادی، ولیکن تو را غسل و کفن کردند اما... @hoseiniye_ye_del
از «ندانستن»، از این خسران خجالت میکشند عالمان عمریست از علم تو منّت میکشند حرفهایت درّ ناب و سیرهٔ تو معتبر در احادیث تو سبک بندگی شد جلوه گر ارث بردی از پدر فقه و اصولِ در کلام با صحیفه میشدی مأنوس روز و شب مدام تا قیامت در مدار توست! محتاجِ کرَم دور تو با احترامی خاص میگردد قلم باقرالعلم النّبی(ع) قدری گشایش لطف کن از وجودم جهل را بردار و دانش لطف کن جهل تاریک است و من با نور، خوبم بیشتر میدهد آزار قلبم را عیوبم بیشتر آمدم با توبه، تا با حالِ ناب و روبراه دست بردارم به عشقت از گناه و اشتباه ای امیدِ پنجمینم؛ ای امام بی حرم سایه ات را برندار ای عشق از روی سرم بی حرم گفتم دلم شد زائر خاکِ بقیع میکُشد آخر مرا اوضاعِ غمناکِ بقیع کاش صحنی مثل سلطان خراسان داشتی یک نگهبان لااقل از اهلِ ایران داشتی هست اطراف تو اما فرقه ای از کافران عده ای إبلیس-زاده در لباسِ پاسبان داده ظلم و کینه و خشم و تشر را یادشان غصب کردن هست سبک و سیرهٔ اجدادشان سخت نفرت دارم از آن برده هایِ لعنتی جمع میشد کاشکی آن نرده های لعنتی میزند آتش به جانم این همه غربت مدام اشک میریزم! نداری خادمی با این مقام دیده ای دور خودت در غربت و ماتم دچار هم عمو را، هم پدر را، هم پسر را بی مزار روضه میخوانَد زمین و میکشد قبرِ تو آه روزها شد زائرت خورشید و شبها نور ماه باز هم شد سوت و کور و نیست زائر باز هم حاجیان رفتند مکه! کاش من می آمدم... کاش من می آمدم تا روضه خوانَت میشدم روضه خوانِ سوختن های نهانت میشدم تار میدیدی و نور از دیدگانت رفته بود زهرِ سوزانی به خوردِ استخوانت رفته بود زهر؛ آن زهری که پایت را سراسر زخم کرد ذره ذره شعله ور کرد و مکرر زخم کرد ذهن تو یادآوری میکرد داغی کهنه را گریه میکردی به یاد روضه هایِ کربلا خیمه ها میسوخت در آتش؛ «علیکُم بالفرار» بار اول پایَت آنجا زخم شد با سنگ و خار چشمهایت شد دمادم با بلایا روبرو دستهای بسته و رنج اسارت پیش ِ رو در میان خاک و خون با آه و واویلا گذشت کودکی های تو در اوج مصیبتها گذشت!
🏴 من امام هدایتم مردم من مسیر سعادتم مردم من دلیلم به کل این خلقت من امام به پاکی و عصمت دورم از زشتی و پلیدی ها دورم از هر چه رجسِ این دنیا حق به ما داده اینچنین عزت رزق عالم ز ما رسیده فقط کار و بار جهان به شانه ی ماست در و دیوار آن نشانه ی ماست نه خدائیم و با خدا مائیم ذات آیات انّما مائیم منم از نسل حیدر و زهرا از تبار خدیجه ی کبری منم آن ابنِ زمزمَ و صَفا منم آن ابنِ مکهَ(تَ) و مِنا گرچه ما اهل بیت زهرائیم آه امّا غریب و تنهائیم زیر این چرخ و گنبد مینا نیست از ما غریب تر ابدا من غریب مدینه ام، باقر داغ سختی به سینه ام، حاضر گرچه از داغ زهر تب دارم روضه ی دیگری به لب دارم گرچه از دل غمم جدا نشود هیچ جا مثل کربلا نشود کربلا بودم و ستم دیدم من هزاران هزار غم دیدم به زمین خوردن علم دیدم دست هایی که شد قلم دیدم مشک خالی ز آب را دیدم گریه های رباب را دیدم بدن پاره پاره را دیدم گوش بی گوشواره را دیدم لحظه های غروب یادم هست نیزه و سنگ و چوب یادم هست لشکر نیزه دارها بودند ده نفرها ، سوارها بودند جد ما را غریب کشتندش آه مردم ، عجیب کشتندش روضه های نگفته را دیدم سر بر نیزه رفته را دیدم دست بسته من و رقیه و زجر عمه و التماس و گریه و زجر روزها گرم بود و قحطی آب نیمه شب سرد بود و مثل عذاب مستی نیزه دارها هم بود کف و رقص سوارها هم بود دم دروازه ها چه ها دیدیم ما چهل شهر، کربلا دیدیم از سر ناقه ها زمین خوردیم وسط دست و پا زمین خوردیم شام و بازار شام ما را کشت آه، بزم حرام ما را کشت از حسادت، لعینِ بی ادبی چوب می زد چنان به روی لبی آن چنان زد که لب پریشان شد خواهری با نسب، پریشان شد ماجرای رقیه یادم هست وضع پای رقیه یادم هست نه توانی به پا و دستانش نه رمق مانده بود در جانش نیمه شب بود عمه ام جان داد در کنارِ سر پدر افتاد ... @hoseiniye_ye_del
🏴 اي خيمۀ عشق از تو بر پا مانده اي از تو دهان علم هم وا مانده از آتش اشكهايتان معلوم است در كرب و بلا كودكي ات جا مانده @hoseiniye_ye_del
🏴 هم ریختن خون خدا را دیدی هم آتشِ بین خیمه ها را دیدی یک عمر به هر سو که نگاهت افتاد یک گوشه ی داغ ماجرا را دیدی @hoseiniye_ye_del
🏴 هر چه شنیده اید غریبانه دیده ام باور نمی کنید چه رنجی کشیده ام کوفه به شام را در ایام کودکی همپای عمه های اسیرم دویده ام @hoseiniye_ye_del
ای شیعه ی ثانی عشر حضرت باقر دین زنده شده از هنر حضرت باقر بخشید به اسلام مبین گرمی و رونق گنجینه ی غرقِ گهرِ حضرت باقر تا روز قیامت همه چون آینه ماتند از دانش و علم و هنر حضرت باقر زینت ده توحید پرستان جهان است گلزار گل و بارور حضرت باقر قدسی نفسان حرم قدس ندیدند جز نور خدا در نظر حضرت باقر مرغان دعا تا حرم دوست رسیدند درسجده ی شام وسحر حضرت باقر جابر چه صمیمانه ز درگاه پیمبر آورده سلامی به بر حضرت باقر از فتنه بپرهیز که این بارگران است باری که کند خم کمر حضرت باقر عمری ز غم کرب و بلا خون جگر خورد قربان دل و چشم تر حضرت باقر پیوسته غم فاطمه و غربت حیدر آتش زده بر بال و پر حضرت باقر زهر ستم و کینه ی بیداد چه کرده است با جان و دل و با جگر حضرت باقر افسوس که در سوک نشسته است مدینه زین داغ گران با پسر حضرت باقر دادند مرا کوثر توفیق «وفائی» تا آن که شوم نوحه گر حضرت باقر @hoseiniye_ye_del
آن‌دمی‌که‌‌ خیمه‌ها آتش گرفت وآب شد تازیانه بر یتیمان حرم هم باب شد دست در دست رقیه گوشه ی دشت بلا باقر آل عبا گریان ِ بر ارباب شد @hoseiniye_ye_del
داغِ تو روشـــن می کنـــد شمـــعِ محرم را در شـعـلـــه ی غم می کشاند جـانِ عالم را مــثــــلِ پــدر مــیـــــــراث دارِ کربلایی تو چــون از مسـیـــرِ کربلا آوردی این غــم را قلبـی شکـسـتــــه داری و لبـــریــزِ از آهـی بر گونــه ات داری هنوز این اشک نم نم را درد است طفــلِ چار سـاله از ســرِ بغضـی در قلبِ کوچک جا دهـد این حزنِ اعظم را @hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم به یُمن گریه ی شب تا به صبح بیدارم به آب مینگرم روضه میشود تکرار به یاد العطش روزهای دشوارم هنوز لحظه ی گودال خاطرم مانده هنوز فکر حسینم ، هنوز می بارم هنوز قابل لمس است جای دست سنان به تازیانه ی خود داده بسکه آزارم تمام کودکی ام با رقیه یکجا سوخت هنوز هم که هنوز است من عزادارم اگر که زنده ام امروز ، جان خود را من به عمه جان کتک خورده ام بدهکارم نرفته از نظرم عمه ام زمین میخورد نرفته از نظرم گریه های بسیارم هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا من این سیاهه ی غم را چگونه بشمارم تنم میانه ی بازار برده ها لرزید بلا کشیده ی شام سیاه بازارم @hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مبارزه با اشعار جعلی
📍بسم الله الرحمن الرحیم جهت مقابله با اشعاری که به غلط به اسم شاعران بزرگ، در فضاهای مجازی منتشر میشود، یا به هر نحوی با اسمی غیر از اسم شاعر اصلی اثر، نشر پیدا میکند، بر آن شدیم تا با تأسیس این کانال، و معرفی این اشعار جعلی، به کاربران فضای مجازی این امکان را بدهیم تا این اشعار را شناخته و از نشر آن اجتناب کنند. نیازمند یاری همه اعضای کانال هستیم.🤝 با تشکر🌱 🆔 @jaaliyat
یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان در شب حجره به روی شکمش افتاده آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی است که مرد دیده از دست ابالفضل علمش افتاده دیده که دست و سر و چشم عمو عباسش تا دم علقمه در هر قدمش افتاده نفسش را رمقی نیست و در خاطر مرد زخم‌ های تن آقا ، رقمش افتاده بعد این قدر مصیبت که سرش آوردند تازه تیغ آمده بر قدّ خمش افتاده آخرین لحظه به یاد فقط این جمله ی شمر که : ” خودم می‌ کِشم و می‌ کُشمش ” ، افتاده دمش از بس که حسینی است چو پایین رفته باز در پای دمش بازدمش افتاده مثل بین الحرمین است مدینه ، اما سر پا نیست … دراین سو حرمش افتاده @hoseiniye_ye_del
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا