17.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
± العجل مولا…🌱!
کربلاییحسین#طاهری🎙
#اللهمعجللولیکالفرج
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
± حبیبی حسین💔_
#طولانیترینشبسالباذکرارباب🕌
هدایت شده از نوحه آنلاین
تمنّای حسین_۲۰۲۳_۱۲_۲۱_۱۷_۰۰_۲۷_۸۹۸.mp3
9.09M
تمنای حسین…♥️ _
#ویژهطولانیترینشبِسال؛
کتاب حافظم را باز،واکردم چه فالی شد "الا یا ایهاالساقی،ادرکاساً ..." شب یلدا
تمامآرزوهایم
گرهخوردهبهششگوشه
شبیلداحرمبودن،
حرمبودنشبیلدا🕌
#امام_حسین | حاجمحمود#کریمی
آرامشدلهاتون : nohe_onlin
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آوارهایم در شب یلدای غیبتت
#مولا_جان
هدایت شده از نوحه آنلاین
1_2466906135.mp3
12.95M
شب یلدا 🍉
حجتالاسلام#امینی_خواه
آرامشدلهاتون : nohe_onlin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ رسانه زرد چیست؟
🔻#رسانه_های_مزدبگیری که اشکهای مثلا احساسی و دور از شان یک #رئیسجمهور را برجسته میکند و آنرا بزک میکند، اما حرکت زشت و دور از شان همان شخص را #سانسور میکند...
#اصلاحات_خائن_دروغگو
#دولت_دلقک
6.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برگردیم بہ شب یلدای سال گذشتہ🥲💔:))))
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یهشبیلدابطلب❤️🩹
#اباعبدالله | #شب_یلدا
دیشب حالم خوب نبود و ساعت ۲۲ رفتم درمانگاه؛ موقع رفتن پیش خودم فکر میکردم الان دیگه خلوته و دکتر رفتنم زیاد طول نمیکشه ولی وقتی وارد درمانگاه شدم خیلی تعجب کردم، اینهمه بیمار تو این ساعت شب اینجا چیکار میکنند؟!!
القصه؛ ایستاده بودم تا نوبتم بشه. صدای یه دختر کوچولوی خوش زبونِ سه ساله نظرمو جلب کرد. بشدت سرماخورده بود و تب شدید داشت و دکتر براش آمپول نوشته بود و تو نوبت تزریق آمپول بودند.
دختر کنار مادرش روی صندلی نشسته بود و با حالت التماسی به مادرش میگفت؛ مامان خواهش میکنم نذار منو آمپول بزنند. باشه؟!
مامان من میترسم.
مامان قول بده که منو برای آمپول زدن نمیبری
مامان خواهش میکنم
مامان بیابریم خونه
مامان بیا از اینجا بریم و...
وقتی هم که نوبتشون شد؛ پدرش اومد بغلش کرد و برد روی تخت تزریقات و اومد بیرون و تو راهرو ایستاد و از قرار معلوم مادرش کنارش بود.
از اینجا ببعد دیگه گریهٔ التماسی نبود بلکه فقط جیغ و شیون بود.
میگفت باباجون من میترسم
بابایی بیا منو از اینجا ببر
و دیگه صدای حرف زدن بچه قطع شد و انگاری کسی خرخره بچه رو گرفته باشه و فقط صدای خرخره میاومد.
اکثر افراد حاضر ناراحت شده بودند به حالت اعتراض، رفتند پشت در اتاق تزریقات و میگفتند؛ کشتی بچه رو ؛ الان سوزن میشکنه و...
بالاخره بعد ۱۵دقیقه؛ دختر سه ساله که نفسش بند اومده بود؛ در آغوش مادر از اتاق تزریقات اومدند بیرون و حاضرین در صحنه؛ یه نفس راحتی کشیدند.
حالا نوبت من شده بود.
خداجون من از جهنم میترسم؛ قول بده منو جهنم نمیبری؟!
خدا جون خواهش میکنم از سر تقصیراتم بگذر
خداجون من خیلی میترسم
خداجون خواهش میکنم منو ببخش
خدایا، من از جهنم سوزانت میترسم.😭
#الهیالعفۆ
-
تک و تنها میریم پیش خــدا
فقط خودمون و اعمـــــالمون
#بهش_فکرکردیم؟