#معرفی_کتاب| تو شهید نمیشوی؛ زندگی #شهید_مدافع_حرم_محمود_رضا_بیضایی به قلم برادر شهید احمدرضا بیضایی
◇محمودرضا که به آرمان جهانی امام خمینی(ره)، حکومت جهانی اسلام میاندیشید، مطالعات دینی و سیاسیداشت و زبان عربی و لهجههای عراقی و سوری می دانست. از سال ۱۳۹۰ برای یاری جبهه مقاومت و دفاع از حرم عازم سوریه شد. در آخرین اعزامش که دی ۱۳۹۲ بود، به یکی از نزدیکانش گفته بود این سفرش بیبازگشت است.
◇در ۲۹ دی ۱۳۹۲ در سالروز میلاد پیامبر و امام صادق(ع) در منطقه «قاسمیه» دمشق در مقابله تکفیری ها به شهادت رسید.
بخشی از کتاب تو شهید نمیشوی
◇آن روز که با بچههای بسیج محلشان رفتیم پادگان، اسلحه «ام ۱۶» و «کلاشینکف» را تدریس کرد. بعد از کلاس از من پرسید: «تدریسم چطور بود؟» گفتم: «خیلی تپق زدی. روان صحبت نمیکنی.» گفت: «باورت میشود من تا حالا فارسی تدریس نکرده بودم؟ فارسی این چیزهایی که همیشه به عربی میگویم پیدا نمیکردم بگویم.» گفتم: «مگر به عربی تدریس میکنی؟» گفت: «حاج قاسم [سلیمانی] گفته هر کس مترجم با خودش میبرد سر کلاس، اصلاً کلاس نرود.»
◇با نیروهای مقاومت کار کرده بود و عربی را کمی از آنها و کمی هم از یکی از دوستان خوزستانیاش که عربی تدریس میکرد، یاد گرفته بود. عربی محاورهای را خوب صحبت میکرد و میفهمید...
◇آن روزها محاوره عربی را تازه شروع کرده بودم و لهجههای شامی، عراقی، خلیجی و مصری را با هم مقایسه میکردم. یک بار به او گفتم لهجه عراقی را خیلی دوست دارم و کم و بیش میفهمم، ولی عربی لبنانیها را نمیفهمم و علاقهای هم به یادگیریاش ندارم. گفت: «اتفاقا عربی لبنانیها و سوریها خیلی شیرین است.» و بعد تعریف کرد که یک بار با تقلید لهجه آنها از ایست بازرسیشان در یکی از مناطق سوریه به راحتی گذشته است. کتابی بود به نام «قصةالانشاء للاطفال» مخصوص آموزش عربی در مدارس سوریه. من کپی این کتاب را از کلاس یکی از اساتید زبان عربی در تهران که در آن شرکت میکردم به دست آورده بودم. محمودرضا نسخه اصلیاش را از سوریه آورد و داد به من. من هم در قبالش یکی از کتابهای خودم را به او دادم.
#حسینیه_مجازی_شهدا
🆔@hoseinyehmajazy