فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼✨امـــروزتـــون عـــالـــی
🍃🌼✨از خــدا بــرایـتـان
🍃🌼✨یـــک روز زیـبــا و
🍃🌼✨سرشاراز سلامتی و لبخند
🍃🌼✨همراه با دنیا دنیا آرامش
🍃🌼✨سبد سبد خیر و برکت
🍃🌼✨بـغـل بـغـل خوشـبـخـتـی
🍃🌼✨و یک دنیا عاقبت بخیری
🍃🌼✨و یک عمر سرافرازی خواهانم
🍃🌼✨روزتون زیبـا و در پنـاه خـدا
🍃🌼✨تقدیم با احترام فراوان
🍃🌼✨بــــه شـــمــــا خـــوبـــان
✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾
🐣 https://eitaa.com/hosiniya🐣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتظاراتی که خانوما از آقایون دارن وقتی زنگ میزنن🤦♂😂
🐣 https://eitaa.com/hosiniya
1401.8.29-Panahian-MahfeleHaftegeeHayaatDaneshjueeTehran-TarikhTahliliEslam-05-32k.mp3
9.45M
🔉 تاریخ تحلیلی اسلام
📌 محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران
🕌 https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کشف کارگاه تولید نارنجک دستی، کوکتل مولوتف و... در پوشش پایگاه بسیج در استان قم توسط سافا قم...
🗣 https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپی دیگر و کامل از لحظه برخورد و انفجار قدرتمند و مخرب و با صدایی دلنواز مربوط به پهپاد انتحاری شاهد-۱۳۶ سپاه علیه مواضع گروهکهای تروریستی و تجزیهطلب در شمال عراق
- (این کلیپ مربوط به حملات قبل و موجهای اولیه حملات هست اما این کلیپ، کامل و با صدای اصلی بود، برای همین گذاشتیم تا شما هم ببینید و لذت ببرید و همچنین این کلیپ برای دوستانی هست که میگفتند در رزمایشات به دلیل اینکه پهپادهای انتحاری ایران قدرت انفجار کمی دارن، در اهداف فوگاز، بنزین و... جاسازی میکنند!! که پاسخ مناسبی برای این دسته از عزیزان هم هست)
🔴 https://eitaa.com/hosiniya
7.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا، در سطح وسیع برای همه و در همه گروه ها و برای تک تک دوستان ارسال کنید . کوتاهی نفرمایید..
https://eitaa.com/hosiniya
4_6015043750349242582.mp3
3.57M
🔴 آثار_گناه در قرآن
با صدای ماندگار شهید کافی تقدیم حضورتون
https://eitaa.com/hosiniya
انسان موحد حرص و جوش نمیخوره!
شخصی به ماشینتون میزنه و خساراتی وارد میکنه. اگه این شخص رو مستقل بدونیم، کما اینکه غالب آدما اینطوری هستن، مؤدبانهترین الفاضی که براش بهکار میبریم ایناست: مگه کوری؛ کی به تو گواهینامه داده؛ اه از این شانس ما و... اما #انسان_موحد، این شخص رو تجلی و ظهوری از #حضرت_پروردگار میبینه که در کسری از ثانیه، میلیاردها معادله و حرکت رو در این عالم تغییر میده تا یه رفتار شکل بگیره. وقتی اون شخص رو تجلی خدا دید، دیگه حرص نمیخوره و با خودش اینطور محاسبه میکنه: من امروز کاری کردم که خدا از درِ #جلال خودش با من مواجهه کرد و این مرد که به ماشین من ضربه زده، تجلی جلال خداست؛ و او هم یه کاری کرده که خدا اینجور راه رو براش بسته و من تجلی جلال خدا برای اون هستم، وقتی اینجوری محاسبه کرد، هرگز حرص و جوش نمیخوره و طغیان و ستم نمیکنه بلکه با حال #استغفار متوجه درگاه الهی میشه که خدایا چه جرمی مرتکب شدم که تو امروز اینجوری راه رو بر من بستی. بنابراین در قدم اول رفتار خودش رو مرور میکنه که کجا دل شکسته یا حق چه کسی رو ضایع کرده تا اشتباهاتش رو جبران کنه.
📚 از کتاب در جستوجوی ثریا
https://eitaa.com/hosiniya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞#کلیپ_تصویری
سخنرانی استاد عالی
موضوع: خوشی در حسن ظن به خداست
https://eitaa.com/hosiniya
4_6044029419478068392.mp3
2.23M
🔴#آتش_درون
🎙با صدای شهید حاج شيخ احمد كافے
https://eitaa.com/hosiniya
🍂 خاطرات برادر آزاده
مسعود سفیدگر
از کربلای ۴
🔹قسمت دوم
مسعود سفیدگر هستم و در فروردینماه سال ۱۳۴۶ در اهواز متولد شدهام.
پس از حدود ۳۰ سال این نخستین گفتوگوی بنده در رابطه با خودم و دوران هشت سال دفاع مقدس است.
پدرم جزو انقلابیون اهواز بود. او همیشه کت و شلوار به تن میکرد و کراوات میزد. یک خودرو «شورلت» داشت که به قول ما شبیه کِشتی بود.
به دلیل ظاهری که برای خودش درست میکرد مأموران دوران ستمشاهی به او شک نمیکردند و همین باعث میشد تا صندوق عقب بزرگ خودرو شورلت را پر از اعلامیههای امام (ره) بکند و در میان عناصر انقلابی اهواز توزیع کند.
این پلیکپیها معمولا از سوی شهید «علمالهدی» تهیه میشد. من هم گاهی با پدرم همراه میشدم. آن زمان تقریبا ۱۱ یا ۱۲ ساله بودم.
در همین سن به مسجد میرفتم و به دلیل صوت خوبی که داشتم مؤذن بودم. جنگ که آغاز شد مادرم و خانواده را به قم آوردیم و خودمان به اهواز برگشتیم. سن کم و جثه کوچکی داشتم که در جبهه حضور یافتم.
آن زمان یادم میآید شخصی بود که ما به او «ریش قرمز» میگفتیم. برای ما رزمندگان کم سن و سال دیدن این مرد بسیار ناراحتکننده بود چرا که مأمور بود تا رزمندگان کم سن و سال را به خانههایش برگرداند.
اما خوشبختانه به دلیل صوت خوبی که داشتم شهید «اسماعیل فرجوانی» كه فرمانده یکی از تیپ های لشکر ۷ ولیعصر خوزستان بود، وساطت میکرد و مرا در جبهه نگه داشتند.
حضورم در جبهه به همین منوال گذشت تا اینکه به پیشنهاد یکی از بچههای قرارگاه سِری نصرت در بین سالهای ۶۱ یا ۶۲ دورههای دیدبانی را گذراندم. حدود یک سال و نیم دیدبان بودم. اما بعد از این مدت درخواست کردم که به واحد شناسایی بروم که هر یک از مأموریتهایم برای خودش روایت مفصلی دارد چون بارها به خاک دشمن نفوذ کردم و با دستانم سنگرهایشان را لمس کردم.
معمولا شبها پنهانی به خانه میرفتم، یادم میآید یک شب که به خانه رفتم مادرم از من خواست که در جبهه حواسم به خودم باشد تا مبادا اتفاقی برایم بیفتد.
مادرم توصیه میکرد که جاهای خطرناک نروم و تا جایی که ممکن است عقبتر از خطر باشم. به هر حال مادر است و همواره حس مادرانهاش باعث میشود که نگران حال فرزندش باشد. برای همین من هم به او چشم میگفتم تا خیالش آسوده باشد.
ادامه دارد
کانال حماسه جنوب، خاطرات
https://eitaa.com/hosiniya
🍂 خاطرات برادر آزاده
مسعود سفیدگر
از کربلای ۴
🔹قسمت سوم
حضور در عملیات کربلای ۴
در یکی از آن روزها که به خانه آمده بودم قرار شد که به قرارگاه نصرت بروم اما در راه رفتن به قرارگاه به من پیشنهاد کردند که قرار است عملیاتی بشود و هر کسی که میخواهد و خُبره است میتواند در این عملیات حضور یابد. من یکی از داوطلبان این عملیات شدم.
قرار گذاشته بودیم که برای حوالی ساعت ۱۲ در چهارراه آبادان جمع بشویم. از صبح تا ساعت ۱۲ مقداری زمان خالی داشتم. به جای آنکه به منزل بروم به سینما «ساحل» رفتم تا مادرم شک نکند. ساعت ۱۲ سر قرار رسیدم و با اتوبوس به سمت «خورعبدالله» رفتیم.
در آنجا برای عملیات توجیه شدیم. قرار شد دو اکیپ باشیم. یک طرف برای انجام تاتکیکهای جنگ زمینی و خاکی و طرف دیگر نیز غواص و خط شکن.
از آنجایی که من رزمیکار بودم و شناگر ماهری هم به حساب میآمدم به اکیپ غواصی پیوستم و از همین رو یکی از خط شکنان این عملیات بودم که سه روز بعد یعنی چهارم دی ماه سال ۱۳۶۵ متوجه شدم که عملیات، کربلای ۴ نام دارد.
از آنجا به کلیسای آبادان منتقل شدیم تا اینکه شب عملیات آغاز شد. هوا بسیار سرد بود. شام مقداری گردو و عسل خوردیم و سپس به لب آب رفتیم. با دستم آب را حس کردم، بسیار بسیار سرد بود. در دلم گفتم که رفتن درون این آب مرد میخواهد.
با خودم کلنجار رفتم که هر طور شده باید با سر هم که شده به درون آب بپرم تا بدنم به دمای آب عادت کند. برای همین یک باره به آب پریدم.
من در این عملیات جزو رزمندگان گردان کربلا از «لشکر ۷ ولیعصر» استان خوزستان بودم و از «جزیره مینو» عملیات خود را آغاز کردیم.
مقداری در آب شنا کردیم و به سمت عراقیها پیش روی داشتیم تا اینکه حدود ۵۰ متری سیلبند عراقیها که در خط شماره یکشان قرار داشت رسیدیم. از آنجا به بعد شلیک آنها به سمت ما آغاز شد. در آنجا عراقیها به سمت ما با تیرهای «رسام» شلیک میکردند. صدای عبور گلوله را از کنار گوشهایمان حس میکردیم و مرگ را در مقابل خود میدیدیم.
اما هدفی بالاتر از این داشتیم و با ایمانی که به عمل خود داشتیم این ۵۰ متر را گذراندیم. البته طی این مسافت برای ما بسیار طول کشید. وضعیت هر لحظه بسیار خطرناک و دشوار میشد. عراقیها حتی با «توپ ۱۰۶ میلیمتری» هم ما را هدف میگرفتند.
تعدادی از دوستان و همرزمانم شهید شدند. گاهی موج انفجار موجب میشد پیکرهای آنها از درون آب به سمت دیگری پرتاب شود. در یکی از این انفجارها که پیکر یکی از دوستانم جابجا شد سریع جای او رفتم تا به واسطه گودالی که موج انفجار ایجاد کرده بود جان پناه بگیرم.
ادامه دارد
کانال حماسه جنوب، خاطرات
https://eitaa.com/hosiniya