4_5942815684764370541.mp3
زمان:
حجم:
20.21M
🎙#داستان_صوتی
از عاشورا تا اربعین به روایت تاریخ
کوچهها و خیابانها آب و جارو شده بود. هر کس به طریقی خود را آماده کرده بود. چشمها به ورودیهای شهر دوخته شده بود و همه منتظرِ جشن و پایکوبی بودند.
و این چنین کوفه مهیای ورودِ کاروانِ اسرا شده بود...
#قسمت_سوم
➥ https://eitaa.com/hosiniya
4_5935891213935707780.mp3
زمان:
حجم:
18.98M
🎙#داستان_صوتی
از عاشورا تا اربعین به روایت تاریخ
چشمهاتو ببند. خوب گوش کن! صدای ناله و شیونِ اهلِ حرم رو میشنوی؟ اینجا کربلاست. غروبِ عاشورای سال ۶۱ ه.ق. بعد از حسین (علیه السلام)، شرایط سختتر از قبل شد...
#قسمت_اول
https://eitaa.com/hosiniya
4_5940356876116953259.mp3
زمان:
حجم:
19.28M
🎙 #داستان_صوتی
از عاشورا تا اربعین به روایت تاریخ
داغ از جایی شروع شد که عباس بن علی، به میدان رفت و هیچگاه برنگشت...
حالا زینب مانده بود و یک کاروان زن و کودک و آغازِ سفرِ اسارت...
#قسمت دوم
https://eitaa.com/hosiniya
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_صوتی☝️
تنها بازمانده يك كشتی شكسته توسط جريان آب به يك جزيره دورافتاده برده شد، با بيقراری به درگاه خداونددعا میكرد تا او را نجات بخشد،ساعتها به اقيانوس چشم میدوخت، تا شايد نشانی از كمك بيابد اما هيچ چيز به چشم نمیآمد.
سر انجام نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچك خارج از کشتی بسازد تا از خود و وسايل اندكش محافظت نمايد، روزی پس از آنكه ازجستجوی غذابازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی بامن چنين كنی؟»
صبح روز بعد او با صدای يك كشتی كه به جزيره نزديك میشد از خواب برخاست، آن میآمدتا او را نجات دهد.
مرد از نجات دهندگانش پرسيد: «چطور متوجه شديدكه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»
آسان میتوان دلسرد شد هنگامی كه بنظر میرسد كارها به خوبی پيش نمیروند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم زيرا خدا در كار زندگی ماست،حتی درميان درد و رنج.