🌿🌿🌻🌿
🌻🌿🌿
🌿🌻
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_هود علیه السلام
🔹عذاب قوم هود🔹
هود علیه السّلام به دعوت خود و قوم او به اعراض خود ادامه دادند. تا اینکه مخالفین هود در آسمان، ابر سیاهى را دیدند که آسمان نیلگون را تاریک ساخت، قوم چشم ها را به ابر دوختند و براى دیدار آن شتافتند زیرا مدتى بود که باران نباریده بود و گفتند:
این ابرى که در آسمان است به زودى براى ما باران مى آورد. سپس آماده بهره بردارى از باران شدند و کشتزارهاى خود را مهیاى آبیارى نمودند.
هود چون وضع قوم را چنین دید، گفت:
این سیاهى که در آسمان مى نگرید، ابر رحمت نیست، بلکه باد عذاب است. این همان عذابى است که در ارسال آن عجله مى کردید. بادى است که عذابى دردناک و کشنده به همراه دارد.
چیزى نگذشت که طوفانى هولناک شروع به وزیدن کرد و قوم دیدند که حیوانات و اموال و ابزار آنان که در بیابان بود، از زمین بلند و به مکان هاى دور دستى پرتاب مى شود.
این حادثه قوم را به وحشت انداخت و ترس و هراس آنان را فرا گرفت و با سرعت به خانه ها پناه بردند و درها را بروى خود بستند.
این قوم عذاب زده فکر مى کردند که بدین وسیله مى توانند جان خود را حفظ کنند ولى این عذاب، بلایى عمومى و همگانى بود.
بادى که مى وزید، رمل هاى بیابان را با خود مى آورد و تا هفت شب و هشت روز به طور متوالى وزش این باد ادامه داشت! و سرانجام قوم مانند تنه نخل خشکیده به خاک هلاکت افتادند، نسل آنان ناپدید و آثارشان بکلى متلاشى و از صفحه تاریخ برچیده شد.
«فراموش نکنید خداى تو هیچ قوم و اهل دیارى را در صورتى که مصلح و نیکوکار باشند به ظلم هلاک نمى کند».
اما در این طوفان عذاب، یاران و پیروان هود به وى پناه بردند و اطراف وى گرد آمدند.
باد اطراف آنان مى چرخید و رمل ها را پراکنده مى ساخت ولى آنان مطمئن و آسوده خاطر بودند، تا اینکه باد آرام شد و سرزمین آنان به وضع عادى بازگشت و هود و یارانش به حضرموت کوچ کردند و بقیه عمر را در این سرزمین بسر بردند.
#عذاب_قوم_هود
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
----------------🌱🪴🌱-------------
https://eitaa.com/hosiniya
🌱🌸🌸🌸
🌸🌱
🌸
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یعقوب علیه السلام #قسمت_یازدهم
🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹
یعقوب علیه السّلام سفارش پدر را به دایی خویش رساند و آرزوی دامادی خود را به او اطلاع داد و گفت: راحیل را دیده ام، او در قلب من جایی برای خود باز کرده است.
امید من این است که با او ازدواج کنم و رابطه شایسته خویشاوندی خود را با لابان احیاء کنم.
لابان به یعقوب گفت: به دیده منت درخواست تو را انجام می دهم و برای تحقق آرزوهای تو تلاش می کنم، اما شرط ازدواج با دختر من این است که هفت سال برای من چوپانی کنی، تا این مدت مهر دختر من باشد، تو در طول این هفت سال تحت حمایت من بسر می بری و از مهر و محبت من برخورداری.
یعقوب علیه السّلام شرط چوپانی را پذیرفت و به گوسفندچرانی مشغول شد و گذشت ایام، آرزوهای شیرین او را پرورش می داد و نور امید همواره دل او را روشن و منور می ساخت.
راحیل کوچکترین دختر لابان بود و لیا از جهت سن بزرگتر از خواهر خود راحیل بود ولی از جهت زیبایی اندام و سیمای نیکو شاید بعد از خواهرش قرار می گرفت.
(ادامه دارد...)
#ازدواج_یعقوب علیه السلام!
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
----------------🌱🪴🌱-------------
با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن کریم شریک شوید... 👇👇👇
═✧❁🌸❁✧═
کانال حسینیه اباعبدالله الحسین ع
https://eitaa.com/hosiniya
🌿🌼🌿🌼
🌼
🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یعقوب علیه السلام #قسمت_سیزدهم
🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«3» 🔹
یعقوب علیه السّلام که پیغمبر شایسته خدا بود، نتوانست خواهش دایی خود را رد کند و لطف و احسان او را فراموش کند، زیرا لابان بود که قدوم یعقوب را گرامی داشت و او را در احسان و انعام خود غرق ساخت و برای دامادی خویش برگزید، لذا شرط لابان را پذیرفت و ابتدا با لیا ازدواج کرد و به کار خود مشغول شد تا هفت سال دیگر به پایان رسید و سپس با راحیل نیز ازدواج نمود.
لابان به هریک از دختران خویش کنیزی داد که مشغول خدمت دختران خود و حفظ زندگی آنان گردند ولی این دو خواهر کنیزان خویش را از روی مهربانی و جلب عواطف یعقوب به او بخشیدند. خدا از لیا و راحیل و آن دو کنیز، دوازده پسر به یعقوب عطا نمود که اسباط بنی اسرائیل نامیده شدند.
#ازدواج_یعقوب علیه السلام!
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
----------------🌱🪴🌱-------------
با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن کریم شریک شوید...
👇👇👇
═✧❁🌸❁✧═
https://eitaa.com/hosiniya
═✧❁🌸❁✧═
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_موسی علیه السلام #قسمت_اول
🔹 حضرت موسی علیه السلام 🔹
حضرت موسی(ع) در مصر و در خانه مردى از بنی اسرائيل به دنيا آمد و در روزهايى به دنيا آمد که فرعونيان به دستور فرعون پسر بچه هاى بنى اسرائيل را سر مى بريدند. موسى علیه السلام چند ماهى پس از ولادت، در دامان مادر زندگى کرد، و آنگاه که مادرش بيمناک شد مبادا راز او فاش شود، خداوند به او الهام فرمود تا موسی را در صندوقى نهاده به رود نیل بيفکند و خداى سبحان قلب او را آرامش بخشيد و به وى مژده داد که موسى را به سوى او باز خواهد گرداند و او را به پيامبرى برمی گزيند.
#حضرت_موسی علیه السلام
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
----------------🌱🪴🌱-------------
با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن شریک شوید... 👇👇👇
═✧❁🌸❁✧═
https://eitaa.com/hosiniya
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_موسی علیه السلام #قسمت_سیزدهم
🔹مشورت ساحران🔹
ساحران مصری مشغول بکار شدند و ریسمانها و عصاهایی که در دست داشتند به زمین افکندند. موسی تصور کرد که اینها مارهایی هستند که روی زمین می خزند، این یک توهم بیش نبود، اما در روح موسی ترس و خوفی ایجاد کرد، مبادا مردم گول ظاهر فریبنده آنها را بخورند و رخ از دعوت موسی برگردانند. در این حال خدا موسی را حمایت و هدایت کرد و گفت: نترس که تو پیروزی، از تعداد و حجم وسایل و ابزار ساحران بیمناک نباش، عصای کوچکی که در دست تو است از آنها مهمتر است و اثری بزرگتر دارد، این عصای کوچک را بینداز، به قدرت قاهره من آنچه را که آنها به قدرت تزویر و نیرنگ ساخته اند، می بلعد و سیاهی گمراهی و جهالت تاب مقاومت در برابر نور حق را ندارد و حیله ساحران در مقابل تدبیر خداوند حکیم محکوم به شکست است.
ندای وحی، فکر موسی را از اضطراب درآورد و عصای خویش را افکند، ناگهان عصای موسی چون اژدهایی همه مارهای دروغی و ابزار و آلات سحر ساحران را بلعید و جادوگران مصری چنان حقیقت آشکار و راه صحیح را از گمراهی باز شناختند که ناگهان بر روی خاک افتادند، تا از کرده خویش توبه و در پیشگاه حق سجده کنند و بر این اعجاز بزرگ احترام گذارند.
آتش کینه و حسادت در سینه فرعون شعله ور شد و این اتفاق ناگهانی و غیر منتظره مانند یک صاعقه بر پیکر او فرود آمد و فریاد خشم و غضب فرعون به آسمان برخاست. چون او امیدوار بود، این مسابقه موجب تقویت حکومت و گشایش کار او می شود، ولی اکنون میدان مسابقه چون طوفانی هولناک تاج و تخت او را که بر ظلم و ستم بنا شده بود، تهدید به نابودی می کرد.
اکنون راه دیگری برای فرعون نمانده که... (ادامه دارد)
#مشورت_ساحران
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
----------------🌱🪴🌱-------------
https://eitaa.com/hosiniya
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_موسی علیه السلام #قسمت_شانزدهم
🔹جوانمردی و شجاعت مردی از آل فرعون🔹
در حالی که فرعونیان به فکر قتل موسی بودند و عقاید خود را به بحث و رد و ایراد گذاشته بودند و برای حصول بهترین رأی می کوشیدند، مردی از آل فرعون که پنهانی به موسی ایمان آورده بود، با جوانمردی و شجاعت به مخالفت با آنان و دفاع از موسی پرداخت و پستی کار و سوءعاقبت پیشنهاد فرعونیان را برای آنان بیان داشت و استدلال آنان را باطل ساخت و به شرح دلایل روشن و حجت های آشکار خود پرداخت.
مؤمن آل فرعون گفت: «چرا قصد کشتن کسی را دارید که می گوید: پروردگار من خدای یکتا است، در صورتی که دلایل روشنی از جانب پروردگار برای شما آورده است، اگر دروغگو باشد دروغش گریبان او را می گیرد و اگر راستگو باشد، عذابی که به شما وعده داده به شما می رسد، زیرا خدا کسی را که اهل افراط و دروغگویی باشد دوست ندارد».
مؤمن آل فرعون آنان را از عذاب و انتقام الهی بیم داد و گفت: «من از ابتلا به سرنوشت اقوام دیگر بر شما می ترسم. از تکرار سرگذشت قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام بعد از آن بر شما بیم دارم، خدا برای بندگان خود ستم روا نمی دارد، ای قوم من! براستی، من از قیامت شما بیم دارم، روزی که نزد او بازمی گردید و راه نجاتی ندارید. هرکه را خدا ارشاد نکند، راهنمایی ندارد.
یوسف هم قبلا با دلایل روشنی به سوی شما آمد و شما در آنچه او می گفت همواره شک و تردید داشتید، تا اینکه او از دنیا رفت، آنگاه گفتید، خدا پس از او هرگز پیغمبری نمی فرستد و بدین طریق خدا افراد افراطکار و شکاک را بدست گمراهی می سپارد.فرعونیان برخلاف پند و اندرز مرد مؤمن، در مقابل او مقاومت و او را تکذیب کردند، تا شاید او را ناگزیر سازند که در جبهه و رأی آنان درآید، ولی مرد مؤمن گفت:
«ای قوم من! درحالی که من شما را به سوی نجات می خوانم، چرا شما مرا به سوی آتش دعوت می کنید؟! مرا دعوت می کنید که به خدای یکتا کافر شوم و آنچه را که به آن علم ندارم شریک خدا قرار دهم، من شما را به سوی خدای مقتدر و آمرزنده دعوت می کنم ولی آنچه شما مرا به سوی آن می خوانید، در دنیا و آخرت سودی ندارد و بازگشت همه ما به سوی خدای یکتا است، و افراطکاران، همان اصحاب آتشند، آنچه من برای شما گفتم بزودی به یاد می آورید و من کار شما را به خدا واگذار می کنم، زیرا او به عمل بندگان خویش بیناست». پند و اندرز این مرد مؤمن، فرعونیان را در تنگنا قرار داد. سخنان او مانند صاعقه بر جان و دل آنها نشست و رعب و وحشت در وجود آنها ایجاد کرد و افکار آنان را سفیهانه دانست، فرعونیان که خود را در مضیقه دیدند به مخالفت با او برخاستند و او را تحقیر کردند و تصمیم به قتل او گرفتند، ولی خدا او را از مکر و حیله ایشان نجات داد.
#جوانمردی و شجاعت مردی از آل فرعون
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
----------------🌱🪴🌱-------------
با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن شریک شوید... 👇👇👇
═✧❁🌸❁✧═
🌱 https://eitaa.com/hosiniya
═✧❁🌸❁✧═