از نیازمندی هام میشه به اون موقع هایی اشاره کرد ، که کفشامو دستم میگرفتم و
تو بین الحرمین با رفیقم قدم میزدیم !'
آقای اباعبدالله💔.
#مرورخاطرات
حُسینیهدل
--
دلم پر میزنه واسه اون لحظه که
بارفیقم رسیدیم جلو باب القبلة ، زانو زدیم..
گفتیم :
رسیدیم کربلا الحمدالله :))))💔
آره آقا ؛ الحمدالله قربونت برم .
#مرورخاطرات
حُسینیهدل
پیرهنمشکیموتنمکنم ،
عطرگلمحمدی ، عقیقممدست کنم
چفیهایهمکههمسفرکربلامبودبردارم ،
بویاسفندجلویدر ، پیکسلیکهروشنوشته
مسئولنظم ، سینهزنی ،
چشایورم کرده ، آخرشبمقیمهامامحسین بدن دستم !
#مرورخاطرات
یادشبخیر . .
شب آخری که کربلا بودم رفیقم بهم گفت
بی تاب نباش ؛ برمیگردی دوباره انقد
نوکری میکنی و اشکمیریزی تا امامحسین
دوبارهبطلبت💔
منم رو به گنبد بابغضِ صدامو اشک چشام
گفتم آره ؛ میرم انقدسینه میزنم و گریهمیکنم
توهیئتت که دوباره دعوتمکنی! . .
#مرورخاطرات
#آشفتهحالی.
حُسینیهدل
+🚶🏻♂
اولینباروآخرینباریکهاینتابلورودیدم
کربلابود
ارهخبقبلشهمتوعکسا ..
امشبمکهتوهیئتاصنحالمعجیبشد
یهوهمچیاومدجلوچشام :)))💔
ومنیکهزلزدهبودمبهخاطراتم ..
اره ؛ هیئتتبویِکربلامیدهد !
پ.ن :حقیقتادلممیخواستاینوبکنمو
بیارمشتواتاقمبراخودم .
#مرورخاطرات
حُسینیهدل
ولیمناینونبایدمیدیدم💔 :)
- حسینمنوبرگردون . .
#مرورخاطرات
#بهوقتِ1400/11/15.
حُسینیهدل
خاطراتاربعینداردمرادقمیدهد
کردهدرگیرِبلایایمفراقکربلا . . .
#مرورخاطرات .
حُسینیهدل
ولی این دقیقا همون زاویه ای بود که هرچی بهش خیره میشدم از خستگی چشم خبری نبود .
دیدم
آغوشت
بازشد ،
پریدم !♥️
#مرورخاطرات
ازلحاظروحینیازمندمبرگردم
بهاونشباییکه :
توبینالحرمینروبروگنبد
نشستهبودیموسرموگذاشتهبودم
روشونهرفیقمآروماروماشکمیریختم
واونزیارتعاشورامیخوند ( : 🚶🏻♂. .
#مرورخاطرات
حُسینیهدل
ولی این دقیقا همون زاویه ای بود که هرچی بهش خیره میشدم از خستگی چشم خبری نبود .
منوبرگردونبهزمانیکهکنج ِضریحت
بیقرارشانهخالیمیکردمازدردهایروزگار . .
#مرورخاطرات
حُسینیهدل
نمیدانم کجایی هستم
اما خوب میدانم ، هوایی هستم
آواره ای در مرز مهرانم !
هلبیکم یازوار هلبیکم:) . . .
#مرورخاطرات💔
حُسینیهدل
ـ
حتی شب ُ تنهایی منو یاد تو میندازه
اون زیارتهای ِ شبانه که خودمو خودت
بودیم و تنهایی میومدم تو بغل ِضریحت . .
#مرورخاطرات
حُسینیهدل
بزرگ ترین صلهای که ازامامحسین گرفتم اون دسته از رفیقام بودن که توهیئت باهاشون آشناشدم
حالا که فکر میکنم
همه عمرم بیهودهاس
به غیر از اون لحظاتی که
تو هیئتت اشک میریزم و به سینه میکوبم
یا یه گوشهای ، توحرمت ، رو کاشیهای
سرد بین الحرمین ، زانو زدم و نگاهت
کردم :) . .
- منو برگردون آقای اباعبدالله -
#مرورخاطرات
#هیئتینوشت
حُسینیهدل
مرا دوباره بهآن روزهای ِخوب ببر
سپس رهاکن و برگرد ، من نمیآیم 💔
#مرورخاطرات .