بسم الله الرحمن الرحيم
#حماسه_ی_نهم_دی_ماه
#حماسه_ی_حسینی_ع
#بصیرت
#احسان_جاودان
▶️
ای يار و همدمم به خزان و بهارها
ای يار قدشكسته ميان غبارها
ای محرم هميشگی استعارهها
ای شاهد نگاه من و چشمهسارها
فرصت بده قلم! كه دوباره بخوانمت
رخصت بده برای يكی از هزارها
بگذر ز من كه كام تو را تلخ میكنم
ای باوفاترینِ همه غمگسارها
تاریک و تار گشته دگر قاب دیدهام
از انعکاس فتنهی آن نابکارها
سالی اگر چه رفت، نرفت از نگاه خون
تصوير رقص و هلهلهی روزهخوارها
گويم چو قامتت به تو كوتاه و مختصر
«من گنگ خوابديده و عالم تمام كر»
@hosenih
شبسيرتان به دشنه نقاب قلم زدند
با سوت و كف شبانه به طبل ستم زدند
شب تا سحر به كوی و خيابان به افتخار
بر روی خون پاک شهيدان قدم زدند
در محفل بهاری دنيا از اوج كين
سنگی بر آبگينهی اسرار جم زدند
آنان که بود، باور مردم امیدشان
چندي ز نام روح خدا جمله دم زدند
بهجت گرفت چهرهيشان را به روز درد
بر لوح دين به مفسده مهر عدم زدند
اينگونه شد كه لشگری از جادهی نفاق
عريانترين فساد زمان را رقم ردند
خرداد اگر دوباره مهی پر عذاب بود
تنها رهِ گشایش يک انقلاب بود
@hosenih
زان ساعتی كه آتش فتنه زبان گرفت
گويی دوباره پيكر ابليس جان گرفت
موجی پليد در سحری سخت پر غبار
بال نفاق از پر اهریمنان گرفت
در حلقهی زمان، پس از اين اتفاق شوم
دستی سیَه دوباره به كف ريسمان گرفت
آذر كه بود، كينه كه بود، انتقام بود
از فتنه باز راه نفس استخوان گرفت
از بعد قرنها دگر آن شانههای ظلم
از دست مردمان مدينه نشان گرفت
در ظهر جمعهای به بلندای عشق و صبر
بغضی گلوی پاک همه آسمان گرفت
از آن نماز با همهی بار رنجها
لختی دل شكستهی گردون امان گرفت
فردا شد و منارهی گيتی سياه شد
حتی كلام حق به زمين فرش راه شد
@hosenih
صبحی رسيد و هرزهعلفها در آمدند
فريادهای كاغذی از گِل برآمدند
صبحی دمید و بیخردان در پی نزاع
با روح حق به غائله يک لشگر آمدند
در ازدحام بیكسی آن امير عشق
نامردمان به شاكلهای ديگر آمدند
با هجمههای مردم عاری ز عاطفه
دستان طفل غمزدهای بر سر آمدند
همراه چكمه و قدم دشمنان قدس
جمعی به جنگ كودک بیمادر آمدند
در سردی نگاه پر از حيرت زمين
گويی برای توطئهی آخر آمدند
ابلیس اگر نبود، به زنجیر حق اسیر
میگفتی اين همه، ز سپاه شر آمدند
با روزه بر لب همگان ذكر میرسيد
از كام عدهای به زمين آب میچكيد
@hosenih
با آنكه نيست آنكه ز هستش نشانههاست
نامش هنوز، صدر همه جاودانههاست
از ياد او به خاطر گردون هنوز هم
ديباچهای ز سادهترين عاشقانههاست
رفت و نديد او كه چه سان بعد رفتنش
بر قلب ياورش ز شراره زبانههاست
زان بوتهها که همره او بارور شدند
بر دامن زمانه عجب نوبرانههاست!
دستان عشق بسته و دست فراق باز
یادش به سان تجربهی تازیانههاست
اين بيت اگر كه خسته و بیوزن و قافيه است
تصوير بیتفاوت بيت ترانههاست
تصویر قدسیاش به کفِ دستِ باد بود
گویی که نیم روی چو ماهش زیاد بود!
@hosenih
ای آنكه هست عشق تو گيرا تر از همه
وی آنكه بود روز تو والا تر از همه
شرمندهام نشد که شهید غمت شوم
ای شام دردهای تو یلدا تر از همه
بيرق كه سوخت، خيمه كه سوخت، جان عشق سوخت
دشمن تمام كور و تو بيناتر از همه
شد سرفراز، آتش و سنگ و عدوی پست
روزی كه بود نام تو بالاتر از همه
آقا بسوخت بيرق ساقيی تشنهلب
با مشك خشک و ديدهی درياتر از همه
اینبار اگر چه خارجیان موج میزدند
کِی شد دگر خیام تو تنهاتر از همه؟
آنجا اگر نبود کسی یار و یاورت
اینجا سپاه اشک، مهیاتر از همه
باران وزید يكسره در جادههای نور
بر یاری نگاه تو يا زينب الصبور
@hosenih
طی شد شب غم و قدمی در فنا گذاشت
رسوا شد آنكه پايی كين را بنا گذاشت
ملت به جوشش از همه سو جلوهگر شدند
فريادشان نشان نهم را به جا گذاشت
غربت چكيد از سر ديوار ديدهها
آخر چرا عدو به دل شيعه پا گذاشت؟
خورشيد پر كشيد ز شوق حضورشان
بر رنگ شب طليعهی بیانتها گذاشت
از بعد آن غروب، دگر اين موج حقطلب
اين فتنه را به عهدهی اهل قضا گذاشت
بهمن رسید و سز ترین موج فتنه هم
بر دوش خود ز زردی دنیا قبا گذاشت
طوفان عشق ساحل خون را كنار زد
ننگين بتان خار و زبون را كنار زد
@hosenih
از سوز نالهای كه دگر بیاثر شده
هر عابری ز كوی دلم با خبر شده
آقا بيا كه جان به لب عاشقان رسيد
سيد علی به راه شما ديده تر شده
دشمن نشان نمود و منافق نشانه رفت
بر قلب سيدی كه دگر خونجگر شده
آقا بيا كه خسته از اين داغ غربتيم
جانا بگو كه موسم ختم سفر شده
ما مردمان كوفه نبوديم و نيستيم
اين سينهها برای تو مولا سپر شده
باز آ دگر پناه دل خسته العجل
حالا كه پای ثانيهها خستهتر شده
ماه منير فاطمه، ای حجت خدا
آمد زمان بانگ انا المهدیت بیا
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih