eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.1هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
313 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
به لحظه لحظه ی پر نور لیله الاسرا به پرتو قدمت بین مسجد الاقصی به ماه نصف شده با اشاره دستت به واژه های رسالت میان غار حرا به میهمانی روح الامین سر خوانت به انعکاس حضورت به واژه بطحا به آیه های جنان در ملاحت رویت به سبح اسم پر اعجاز ربک الاعلی @hosenih به بازتاب تو در آیه های رحمت حق به جایگاه رفیعت به قرب او ادنی هزار آینه در آینه تلالو نور هزار شعشعه در شعشعه شکوه خدا چقدر خلوت قرآنی ات تماشایی است نشسته کوثر و انسان مقابل طه به لحظه های پر اعجاز لیله القدر و به حظ وافر تو در حضور انزلنا طنین پر شعفت لا اله الا الله غلام صف به صفت اهل عالم بالا غزل غزل بسرا نور در شب دنیا طلوع طلعت والشمس یا ابا الزهرا وقوف قافیه را با نگات معنا کن درِ عطای خودت را به شعر من وا کن ز والضحی بگشا در خیال راهی که... دوباره سائلت آمد بکن نگاهی که... دوباری کاسه خالیم پر ستاره شود ز چشم های تو کافیست تا اشاره شود که مهر بر قلمم انعکاس اندازد که واژه واژه ز تو استعاره پردازد چقدر از سوی معبود رحمت آوردی تو ابر عرش خدایی و برکت آوردی که در شعاع تو خورشید بی خبر افتاد و هرچه غیر خدا بود از نظر افتاد تو آمدی به زمین و به یمن پا قدمت تمام قدرت هر ساحر از اثر افتاد @hosenih و راه های سما بسته شد به شیطان و خیال منزلت کفر در خطر افتاد خدا نمایی و تا چشم خویش بگشودی صنم صنم همه بت خانه ها به سر افتاد درخشش تو گذشت از نگاه آفاق و شکوه کاخ مداین سر گذر افتاد و عرش غرق طرب شد سرود احمد را چو قلب مادرت آواز زد محمد را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک شهر حسینیه و منبر کوچه ناموس خدا شکسته شد در کوچه یک عمر حسن سرود در هر کابوس یک مرد غریبه...وای مادر...کوچه! دیوار شد از درد تو مضطر مادر شد کوچه هم از اشک شناور مادر من راز نگهدار تو هستم اما این بغض مرا می‌کشد آخر مادر چندیست نگاه تار دارد مادر از در دل داغدار دارد مادر از خویش میان گریه زینب پرسید با شانه‌ی من چکار دارد مادر؟ سخت است که ساکت بنشیند بابا از پیرهنت لاله بچیند بابا گفتی که تو را نیمه‌ی شب غسل دهد تا زخم تن تو را نبیند بابا عرش از جریان خانه اش می‌لرزید از روضه‌ی عاشقانه‌اش می‌لرزید دیوار و در سوخته بود و یک مرد مردی که پس از تو شانه‌اش می‌لرزید شاعر: @dobeity_robaey