بسمالله الرحمن الرحیم
به مناسبت سالروز #آزادسازی_خرمشهر
حجت الاسلام #جواد_محمد_زمانی
▶️
ای چشمه ای که نبض هر دریا و رودی
از دامن خورشید ما تهمت زدودی
یعنی که گفتند ابتر است اما نچنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بی نگین نیست
@hosenih
اکنون خدا را شکر بی کوثر نماندیم
این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم
امروز در بیروت نسلی تازه داریم
در غزه از روح جهاد آوازه داریم
تا بیست سال دیگر از الطاف زهرا(س)
نامی نمی ماند ز اسرائیل برجا
لب تر کنی در معرکه جان می سپارند
ای هاجر! اسماعیل هایت بیقرارند
همراه با اهل یمن خصم یهودند
ویرانگر برنامه آل سعودند
با عزم خود روح خدا را شاد کردیم
وقتی که خرمشهر را آزاد کردیم
فکه ، شلمچه با هزاران گنج از ماست
هنگامه های کربلای پنج از ماست
همت ، صلابت، شوق وشور ، آقایی از ماست
چمران ، مفتح ، باکری ، بابایی از ماست
امروز در میدان هزار لشگرستیم
هنگامه ساز فتح بدر و خیبرستیم
امروز آن دوران غم غالب گذشته
آن سختی شعب ابیطالب گذشنه
@hosenih
با این همه برخی ز دشمن بیم دارند
در مشکلات خود سر تعظیم دارند
تا آنکه گفتا رهبر محبوب ایران
مردم گله مندند از ضعف مدیران
هر کس که دلبسته است بر لبخند دشمن
غافل شده از حیله و ترفند دشمن
حتما به ذلت عاقببت جان می سپارد
با گرگ ها هر کس تفاهم نامه دارد
ما را به شرق و غرب عالم اعتنا نیست
وقتی خدا با ماست دیگر کد خدا کیست؟
همزاد ما شمشیر تیز ماست آری
صد ها گزینه روز میز ماست آری
عمری است با دشمن سر پیکار داریم
در دل اشداء علی الکفار داریم
یا فاطمه عالم سپاه دختر توست
جان ها فدای بارگاه دختر توست
@hosenih
این گنبد و گلدسته بی پرچم نگردد
یک آجر از دیوار صحنش کم نگردد
گر نه دفاعیم از حرم با صد رشادت
در جان ما هرگز نمی میرد شهادت
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
#ورود_کاروان_به_کربلا
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
همه در حالت سفر از خود
همه بیتاب چون نسیم سحر
همه دلباخته چو پروانه
همه بر پای شمع، خاکستر
پدران از تبار ابراهیم
مادران از قبیلهٔ هاجر
عارفانِ قبیلهٔ عرفات
شاعران عشیرهٔ مشعر...
سروهایی به قامت طوبی
چشمههایی به پاکی کوثر
همرکاب حماسههای عظیم
در گذر از هزار و یک معبر
در دل و جانِ كاروان اکنون
میتپد این نهیب، این باور:
نكند شوكران شود معروف!
نكند نردبان شود منكر!
مرحبا بر سلالهٔ زهرا
هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر»
میسزد حُسن مَطلعی دیگر
وقت وصف عقیله شد آخر
در نزولش ز منبر ناقه
خطبهخوانِ حماسه، آن خواهر
شد عصا، شانهٔ علیاكبر
پای عباس، پلهٔ منبر
سرزمین، سرزمین گلها بود
پهنهٔ عشق! وه چه پهناور!
شد پدیدار صحنهای دیگر
کشتی نوح بود و موج خطر
ناگهان در هجوم باد خزان
كنده شد برگههایی از دفتر!
کاش دستان باد میشد خشک
کاش میشد گلوی گلها تر!
كیست مردی كه میرود میدان
كه ندارد به جز خودش لشکر؟!
ترسم این داغ شعلهور گردد
مثل آتش که زیر خاکستر...
آه! از زین، روی زمین افتاد
پارهٔ جان احمد و حیدر
و زنی روی تل برای نبی
صحنه را میشود گزارشگر
كه ببین جای بوسههای شما
شده سرشار بوسهٔ خنجر!
میبَرَند از تن عزیز تو جان
میبُرَند از تن حسین تو سر
آن طرف صحنهٔ شگفتی هست
نه! بسی صحنه هست شرمآور
رفته از پای دختران خلخال!
رفته از دست مادران زیور!
كاروان میرود به كوفه و شام
کاروان میرود به مرز خطر
كاروان میرود ولی خالیست
جای عباس و قاسم و اكبر
کاروان جاری است در تاریخ
کاروان باقی است تا محشر...
✍ #جواد_محمد_زمانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e