بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_باقر_ع_مدح_و_ولادت
مرحوم #حسین_منزوی
▶️
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم
وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم
چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش
ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم
@hosenih
آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر
فخر است با چراغ قبولت به انجمم
از آفتاب بیشترم با ولای تو
آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم
*
حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز
باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم
آری سلام بر تو اماما! که می پرد
از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم
طفل چهارساله و طوفان کربلا؟
حیران این تداعی ام و آن تالمم
از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو
هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم
@hosenih
گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس
الا تویی که مدح تو را در تکلمم
هرچند لب به خنده گشایم برابرت
ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم
*
ای علم را شکافته و رفته تا به عمق
حیران آنچه یافتی از این تعلمم
آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم
بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_باقر_ع_مدح_و_ولادت
مرحوم #حسین_منزوی
▶️
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم
وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم
چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش
ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم
@hosenih
آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر
فخر است با چراغ قبولت به انجمم
از آفتاب بیشترم با ولای تو
آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم
*
حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز
باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم
آری سلام بر تو اماما! که می پرد
از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم
طفل چهارساله و طوفان کربلا؟
حیران این تداعی ام و آن تالمم
از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو
هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم
@hosenih
گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس
الا تویی که مدح تو را در تکلمم
هرچند لب به خنده گشایم برابرت
ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم
*
ای علم را شکافته و رفته تا به عمق
حیران آنچه یافتی از این تعلمم
آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم
بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم
⏹
© کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
#امام_جواد_ع_مدح
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهی یاد تو باد را
افراشته ولای تو در هشت سالگی
بر بام آسمان عَلَم دین و داد را
خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر
بوسیده آستان امامِ جواد را
خورشیدِ بی غروب امامت که جود او
آراسته است کوکبهی بامداد را
جود و سخا جواز تداوم از او ستاند
تقوا از او گرفت ره امتداد را
آن سرخط سخا که به جود و کرم زده
بر لوح آسمان رقم اعتماد را
بیرنگ کرده بددلیِ دشمنان او
افسانهی سیاهدلیهای «عاد» را
تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر
بوییم از امام نُهم عطر یاد را
وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم
عطر بهارِ وحدت و باغِ وداد را؟
جز آستان جود و سخایت کجا برم
این نامه ی سیاهِ گناه، این سواد را؟
بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش
بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟
خط امان خویش به ما ده که بشکنیم
دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را
ای آنکه هرگز از درِ جودت نراندهای
دلدادگان خستهدلِ نامُراد را
بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود
جدت امام ساجد زین العباد را
تا روز حشر یار غریبی شوی که بست
از توشهی ولای تو زادالمعاد را
✍ مرحوم #حسین_منزوی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e