eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
340 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ پدر تا شام رفتن با تو حیران کردنش با من پریشان کردنش با تو پشیمان کردنش با من اگر این شهر تاریک است من از آلِ خورشیدم اگر شب پُر شده اینجا چراغان کردنش با من @hosenih به نیزه آیه خواندن با تو و تفسیر با زینب به محمل خطبه‌ها با عمه طوفان کردنش با من همین‌ که پایِ من وا شد به کاخش با عمو گفتم خیالت تخت از این کاخ ویران کردنش با من به جانت کم نیاوردم به اَبرو خَم نیاوردم اگر می‌خندد آن نامرد‌ گریان کردنش با من من از این شهر و این ویران زیارتگاه می‌سازم مزارم گنجِ شام است و نمایان کردنش با من پدر در این سفر خیلی به عمه زحمتم اُفتاد به جایِ من بگو با او که جبران کردنش با من @hosenih شنیدم که سراغت را رباب از عمه می‌گیرد به گوشِ مادرم گفتم که مهمان کردنش با من نمی‌آید به لب جانم سَرَم را تا نگیری تو عزیزم دامنش با تو فقط جان کندنش با من ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ نهالی بودم و بی تو به جانِ من تبر اُفتاد من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر اُفتاد کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر اُفتاد @hosenih مرا بازی نمی‌دادند حرفی نیست می‌خندند چه زود این دخترِ شیرین زبانت از نظر اُفتاد پدر در شانه‌هایم درد دارد می‌کُشد من را لباسم راه راه است آه رَدِّ چوبِ تر اُفتاد شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت شبیه مادرت هستم پس از روزی که در اُفتاد ندیدی شاخه‌ی نخلی که می‌سوزد چه می‌پیچد ولی رویِ سرِ ما چندتایی شعله ور اُفتاد اگر در راه می‌ماندم جوابش بود با عمه خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر اُفتاد تو را آورد از قصر و به این ویرانه پَرتَت کرد دوید عمه ولی قبلش طبق اُفتاد سر اُفتاد @hosenih میانِ طشت بودی و فقط می‌زد فقط می‌زد به انگشتم نشان دادم ببین عمه پدر اُفتاد ببین زوری نمی‌خواهند دندانهایِ شیری‌ام گمانم چوب ، بد می‌زد تو دندانت اگر اُفتاد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ امشب خدا دعای مرا مستجاب کرد بابا مرا برای خودش انتخاب کرد منکه توان پا شدن ازجا نداشتم خیرش قبول عمه دوباره ثواب کرد @hosenih با اینکه من خودم پر درد وجراحتم زخم لب تو زخم لبم را کباب کرد دروازه ی پراز غم ساعات یکطرف مارا یزید وارد بزم شراب کرد درشام شام دختر تو تازیانه بود عمه تمام خرج سفر را حساب کرد زجری که من کشیده ام از دستهای زجر عکسی کبود از رخ دردانه قاب کرد @hosenih گفتم نزن که بال و پرم درد میکند اما چه سود خواهش منرا جواب کرد من نذر کرده ام که ببوسم لب تورا حالا خدا دعای مرا مستجاب کرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌‌الله الرحمن الرحیم ▶️ مست آن است که از باده سبو بر دارد چشم اميد ز هرکس به جز او بر دارد يار عيسى نفسم زنده کند عالم را گر لب از لب به دم قدسى هو بردارد در قنوت سحرى نامه به آب اندازيم يار وقت گذرش نامه ز جو بردارد @hosenih اى که يک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد گو به غم پنجه ی خود را ز گلو بردارد آنقدر پيرُهن عصمتِ من پاره شده سخت با سوزن خياط رفو بردارد عاشق آن است که تطهير کند دل با اشک سحر از ديده ی تر آب وضو بر دارد @hosenih حُسن ظن داشتنِ عاشق از آنجا پيداست که رسد هر چه ز معشوق نکو بر دارد پير ويرانه غيورانه اراده فرمود سنت سَبِ على را ز عدو بردارد داد زد در وسط بزم شراب اى عمه چوب تر را ز لب خشک بگو بردارد @hosenih بعدِ زينب چه کسى جز من اجازه دارد بوسه اى با لب خونين ز گلو بردارد سينه گر ضربه خورَد زود نفس ميگيرد واى اگر دنده ی دختر کمى مو بر دارد معجرم را به سر نيزه چو پرچم ديدم نرسد چون قد من، بايد عمو بردارد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ زیباترین مسافر دنیا خوش آمدی درآمدی به دیدنم اما خوش آمدی این شهر بارقیه ی تو قهر کرده است هم صحبت سه ساله ی تنها خوش آمدی @hosenih سرمای این خرابه فراموشمان شده دلگرمی خرابه نشینها خوش آمدی ای کشتی شکسته ی زخمی و سوخته با این طبق به دامن دریا خوش آمدی خیلی شدم شبیه به مادربزرگ خویش حالا برای دیدن زهرا خوش آمدی @hosenih رگهای گردنت چقدر نامرتبند با تو چه کرده اند چرا ناخوش آمدی لکنت زبان گرفته ام از ترس حرمله با بابا ب بابا با بابا ب با خوش آمدی ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌‌الله الرحمن الرحیم ▶️ سحر که ناله ی پر درد در گلوی من است زجا بلند شوم وقت گفتگوی من است مرور می کنم ایام عمر می بینم هزار راه نرفته است رو بروی من است همین یکی دو سه قطره ز اشک هم دارم قسم به چشم تو ته مانده سبوی من است @hosenih تو ناز می کنی و من پی تو سرگردان چه بی اثر همه اوقات جستجوی من است چه گویم از غم هجران همین بس ای اقا برای نافله با خون دل وضوی من است به خاک چادر زهرا قسم که اشک حسین تمام ثروت عمر است و آبروی من است @hosenih میان روضه خدا شاهد است می فهمم نگاه مرحمت مادرت به سوی من است به این دو دیده ی گریان خویش می نازم نَمی ز چشمه ی کوثر میان جوی من است به هر چه عشق قسم می خورم شب جمعه زیارت حرم جدت آرزوی من است غروب سرخ حریم حسین دیدنی است صدای روضه ز لبهای تو شنیدنی است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ می کُشد بابا مرا چشم ترت از یک طرف دیدنِ مویِ پر از خاکسترت از یک طرف خشکیِ لبهات از یک سو مرا بیچاره کرد نا مرتب بودنِ موی سرت از یک طرف @hosenih بودنِ سر با چنین وضعی ز یک سو می کُشد قصۀ تلخ نبودِ پیکرت از یک طرف بابت رنجِ دو مطلب عمه خیلی گریه کرد پیرهن از یک طرف انگشترت از یک طرف دوریت از یک طرف بابا مرا می داد عذاب خجلت و شرمندگی از خواهرت از یک طرف گیسوان درهمت از یک طرف جانم گرفت حالت رگهای سرخ حنجرت از یک طرف @hosenih از روی نیزه دوتایی سایبانم بوده اید تو خودت از یک طرف آب آورت از یک طرف هر کجا از قافله جا مانده بودم ، ناجی ام- خواهرت از یک طرف شد مادرت از یک طرف ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ تاب و تبم، ذکر لبم هر دم رقیه است زیباترین نامِ در این عالم رقیه است از فتنه های این زمانه در امانم تا آن زمان که محور دینم رقیه است @hosenih مثل علی و فاطمه، مانند زینب بر رازهای آسمان محرم رقیه است آب دهانش برکت آب است و نور است نور فرات و کوثر و زمزم رقیه است در عین وحدت کثرت از توحید دارد هم فاطمه هم زینب است و هم رقیه است هرجا که پرسیدند بنده صاحبت کیست؟ گفتم همان که دوستش دارم، رقیه است اصلا نپرس این اطعمه از جانب کیست روزی رسان حضرت مریم رقیه است در وادی عشق و جنون تحقیق کردم گشتم جهان را مرجع اعلم رقیه است عمری است در قلبم نشاندم رایةِ عشق عمری است ذکر روی این پرچم رقیه است مدیون او هستم اگر که گریه کردم بانی اشک و رازق ماتم رقیه است از این طرف بر زخم او مرهم حسین است از آن طرف بهر پدر مرهم رقیه است @hosenih درهم شده مویش ولی خیلی کریمه است آن کس که ما را می خرد درهم رقیه است یک جمله می گویم برای روضه کافی است تنها سه ساله پیرِ قامت خم رقیه است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ غمهای ما امشب تکثیر شد بابا تو آمدی خوابم تعبیر شد بابا من بی رمق بودم تو بی رمق بودی من روی خاک و سنگ تو در طبق بودی @hosenih امشب سرت بابا مهمان ویران است مانند حال من مویت پریشان است دُردانه ات با تو غم مشترک دارد مثل لبم لبهات کُلّی تَرَک دارد تنها سفر رفتی ؟ من دخترت بودم منزل به منزل را پشت سرت بودم سمتِ سرت از دور تا بوسه می دادم چشمم به تو بود از ناقه می افتادم @hosenih سخت است درکَش که من قامتم خم شد خیمه گرفت آتش موی سرم کم شد بر روی پای خود صد آبله دارم از دست شامیها خیلی گله دارم پیشانی ات زخم و روی سرت زخم است هم پلک تو مجروح هم حنجرت زخم است @hosenih یک روز در گودال حالا در این ویران لبهات خشکیده هستی هنوز عطشان این حرمله من را می زد به قصد کُشت بر صورتم مانده جای چهار انگشت چشمان من تار و چشمان تو خواب است من را ببَر با خود دُردانه بی تاب است چشمان من سرخ و رخساره ام نیلی روزم نمی شد شب بی خوردن سیلی دیدم که روی نِی مویت پریشان بود لبهای مجروحت قاریِ قرآن بود @hosenih دیدی چطوری زجر ما را لگد می زد هر روز یا سیلی یا حرف بد می زد انگشترت بابا سهم حرامی شد بر خواهرت خیلی بی احترامی شد روزی هزاران بار صبرش محک می خورد جایِ تمام ما عمه کتک می خورد @hosenih عمه کمک کرده گر زنده ام بابا از خواهرت خیلی شرمنده ام بابا بابا همان بهتر دستم اجل گیرد حالا که دستت نیست من را بغل گیرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ خاطرات زيارتي هرچند از نظر غالباً نخواهد رفت آخرين بار كه حرم رفتم هرگز از ياد من نخواهد رفت ياد دارم در آخرين ديدار در حرم ازدحام زائر بود در نگاهم دويد دختركي به گمانم كه از عشائر بود @hosenih دست در دست مادرش آرام دخترك رفت روبروي ضريح دست خود را گذاشت بر سينه دست خود را كشيد روي ضريح با همان لحن كودكانۀ خود گفت آرام:"دوستت دالم" دو سه شب پيش كه سه سالم شد مادرم گفت با تو همسالم @hosenih مادرم گفته مي شناسيدم ايلياتي ام،اهل ايرانم تا زبان باز كرده ام،اول زير لب گفته ام"حسين جانم" مادرم گفته از تو بايد خواست آرزوي بزرگ و كوچك را تاكه هم بازي ات شوم امروز هديه آوردم اين عروسك را @hosenih مادرم گفته در كنار ضريح حرف سوغاتي حرم نزنم تشنه ام شد اگر،نگويم آب حرف از گوشواره هم نزنم مادرم گفته است بابايت مثل باباي من شهيد شده راستي گيسوان من مشكيست تو چرا گيسويت سپيد شده @hosenih مادرم گفته پاي تو زخميست همه همراه مرهم آوردند نيست باباي ما ولي ما را تا حرم چند مَحرم آوردند باصداي بلند هم نشده هيچ مردي مرا صدا بزند بعد بابا چه بر سرت آمد كي دلش آمده تو را بزند @hosenih به تن زخمي ات قسم هرگز خال بر اين حرم نمي افتد قول دادم به مادرم چون تو چادرم از سرم نمي افتد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ دردِ غروب، گریه‌ی ما را بلند کرد این گریه، آهِ طشتِ طلا را بلند کرد در خواب ناز بودم و من را صدا نزد در بین خواب بودم و پا را بلند کرد @hosenih در راه کار زجر فقط این دو کار بود یا پشت دست یا که صدا را بلند کرد همسایه‌ی یهودی ما صبح تا غروب هنگام پخت بویِ غذا را بلند کرد او را شناخت عمه به گودال دیده بود وقتی که پیرمرد عصا را بلند کرد این خون تازه رنگِ حنای مرا که بُرد عمه گریست تا کفِ پا را بلند کرد دیدی میان مجلس نامحرمان شام طفلت نشست و دست دعا را بلند کرد از من گرسنه‌تر که رباب است عمه جان آنجا کباب بعد کباب است عمه جان شانه نکش به موی سرم می‌خورد گره با خارهای دور و برم می‌خورد گره "خیلی یواش"لاله‌ی خود را بغل بگیر آرامتر سه ساله‌ی خود را بغل بگیر گلبرگ‌های لاله کبودی ندیده بود این دخترِ سه ساله یهودی ندیده بود پا را گذاشت روی پرِ من پرم شکست نوشید آب و کاسه‌ی آنهم سرم شکست زنجیر را که بست النگوی من کشید زنجیر را گشود به پهلوی من کشید از لابه لای گیسوی من خار را بکِش من خورده‌ام به در نوکِ مسمار را بکِش خوردم زمین و دختر شامی نگاه کرد بال و پرم که سوخت حرامی نگاه کرد حتی به یک سلام محلم نمی‌دهند این دختران شام محلم نمی‌دهند اصلا صدا کنند مرا هم ، نمی‌روم من جز به روی دوش عمویم نمی‌روم عمه به گریه گفت که راضی نمی‌شود با زخمهای آبله بازی نمی‌شود دیدم که باز هدیه‌ای از خود گرفته بود عمه برام جشن تولد گرفته بود باید کشید پارچه از روی این طبق بوی تنور می‌رسد از بوی این طبق @hosenih بابا رسیده پاره گلو روی دامنم عمه چقدر ریخته مو روی دامنم این هدیه خوب گریه‌ی ما را بلند کرد این زخم چوب گریه‌ی ما را بلند کرد ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم‌الله الرحمن الرحیم حجت‌الاسلام ▶️ دوباره روضه ی با آب و تاب می گیرم من از مراثی ام آخر جواب میگیرم سه روز کرده کفن چون تن تو را خورشید عزا برای تو با آفتاب میگیرم پر است چهره ام از روضه های مکشوفه ولی ز چشم تو بابا حجاب میگیرم @hosenih نشسته ام که برای سر تو گریه کنم عزا برای سرت با رباب میگیرم خدا کند که سرت را سوی نجف ببرند برای تو کمک از بوتراب میگیرم برای شستن زلفت که دست شمر افتاد نشسته ام ز سرشکم گلاب میگیرم @hosenih من انتقام تو را از تنور و خاکستر من انتقام تو را از شراب میگیرم من از شنیدن لفظ ، کنیز بیزارم من از شنیدن آن اضطراب میگیرم شبیه آینه ام،که هزار تکه شدم شکسته ام سوی مرگم شتاب میگیرم ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih