🌼 بانو امین
✍️ فاطمه میری
-علویه خانم
- جانم بفرمایید
- به بازار برو و این ترمه را بفروش
- بانو این.. این خیلی ارزش دارد این یادگار جهیزیه شماست.
- میدانم بفروش برایم با پولش قاطری کرایه کن باید به نجف آباد برود....
ترمه خیلی زیباست قبول دارم یادگار جهیزیه هم باشد که جای خود را دارد. اما علم آموختن و فرا گرفتن دانش برای بانو امین از همه چیز گواراتر بود زیبایی دانش، از زیبایی ترمهی قدیمی بیشتر چشمش را نوازش می داد. درست است که همسرش متمول بود و خودش نیز .ولی این حتی دلیل کوچکی برای یادگیری و علم آموزی ایشان نبود.
شاید اولین دلیل اراده بود که این بانو در رسیدن به هدفش داشت و هدفی که مقدس بود و با توکلی که با روحش عجین شده. پس مال فرع ماجرا هم نمیشد
بسیار متمولان که در آن عصر زندگی میکردند ولی درگیر مال بودند و چه بسیار زنانی که میتوانستند در آن ایام تحصیل کند، ولی نخواستند. اما ایشان حتی به اندازه دل بستگی به یک ترمهی قدیمی و یادگاری وقت نداشت. دلبستگیها از او دور می شوند او دلبسته یک عشق واقعی میشود.شاید مرگ فرزند پایان کار یک زن باشد ولی او به حبل محکم الهی چنگ میزند و از این امتحان سخت هم سرفراز بیرون میآید.
حالا او مجتهدی شده که بسیاری از مردان آرزوی رسیدن به این مقام را دارند و کتابهایی که یادگاری ارزنده از ایشان است که بیشتر به معجزه میمانند. و تفسیرقرآنی که زلال است و نورانی.
اجازه اجتهاد خیلی از علما را امضا کرده و حالا او یک بانوی تمام عیار ایرانی است که فخر ایران است و فخر دین. و من از پس سالها صدایم را صاف کنم و میگویم از استادانی درس گرفتم که شاگرد شاگرد بانو امین بودهاند و خود همین بار سنگینی روی شانه هایم میگذارد. که حالا من چه وظیفهای دارم در مقابل دینم در مقابل امکاناتی که در اختیارم قرار داده شده و در مقابل زمانهای که زندگی میکنم؟!.زمانهای بسیار فراهمتر و فراختر از زمان بانو امین. زمانی که درس خواندن زن با افتخار همراه است.
بیانم ناقص است از بیان مقام علمی و عملی ایشان. نام ایشان را از ذهن میگذرانم و میگویم من میتوانم؛ میشود...
#بانو_امین
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN