💢 از«گل» تا پوچ فرهنگ
✍سعید احمدی
سر سفرهی سیندار هزاروچهارصدوسه نگاهم افتاد به زمان تحویل سال. برایم جالب بود که مثل ۶۶۶ سه تا شش داشت. ساعت «شش» و سی و «شش» دقیقه و بیست و «شش» ثانیه شاخ گاو جابهجا شد و توپ تحویل سال قرمبی صدا کرد. این مرا یاد همان سرگرمیهای کودکانهمان انداخت. همان شعرومعرهای کوچهبازاری و بندتنبانی که همه چیز را به هم سوزنسنجاق میکرد که بگوید: ششصدوشصتوشیش سهتا شیش داره؛ بقالی سر کوچه کیشمیش داره؛ بچه که از خواب پا میشه جیش داره؛ حاجی که از مکه مییاد ریش داره. خوش بودیم با همینها و با یک انبار و خروار چیزهای دیگر. بچه بودیم. مالک و صاحب هیچ چیز حتی خودمان هم نبودیم. با کموزیاد جیب بابا و کموکیف پختوپز مادر و یک سرپناه، سر هر سالتحویل، خودتحویلبگیر درجهیک هم بودیم. دلار و سکه و ریال و دینار و بورس امروز، به اندازهی یک بوس تفدار آن روز عمو و عمه و خاله و دایی و غریبه و آشنا روی لپهایمان ارزش نداشت؛ نبودند که بهحساب هم بیایند. ما اما امسال و هر سال دیگر را داریم با آمار و ارقام تحویل میگیریم و پس میدهیم. گاهی عددهایی از جیب کت یا زیر قبای یکی بیرون میزند که کاش فقط سهتا شش داشت. چرتکه و ماشینحساب هم سرگیجه و مالیخولیا میگیرد وقتی سه ضرب در دوهای آنها را بالا و پایین میکشاند. دم غروب سال صفر_دو شاخ گاو جابهجا شد. کجا؟ زیر یک قطعه زمین فرهنگی در ازگل تهران. چگونه؟ با همدستی و همسویی رسانهها. کی؟ موسم معنویت و بهار قرآن. کاری با صادق و صدیق و کاذب و تکذیب این ماجرا ندارم. زگیل چرک و چیلی این داستان فقط برای ازگل نیست؛ تنها برای حوزه هم نیست. منحصر به جناح فلان یا حزب بهمان هم نیست. چشم بینا میخواهد و گوش شنوا. فرهنگ و تفکر فرهنگی در این مملکت به اندازه پشم زیر بغل سیاستمردان، سیاستپیشگان، سیاستزدگان و غیر اینها ارج و قرب ندارد. قربانی همیشگی این نسقکشیهای سیاسی چیزی نبوده و نیست جز فرهنگ و فرهنگمداران و فرهنگدوستان. از بقالی سر کوچه تا حاجی از خدا برگشته شلنگ مثانهی منافع را گرفتهاند روی مقولهای مهم و حیاتی و بسیار آبرومند و محترم به نام فرهنگ. فرقی هم نمیکند فرهنگ ملی باشد یا دینی. هستند حوزههای علمی، دانشگاههای ریز و درشت و مؤسسات ازکبزک کردهای که بر همین زمینهای هزارمیلیاردی قد کشیدهاند و در و دکان آنها خاصیتی به اندازهی یک دکهی دخانیات، کیفیت و کارایی ندارد. بله! یکجا هنر و اثر دارند: ایجاد «گسل اجتماعی»؛ چون هر کدامشان به بند ناف یک آقایی یا کوتولهی همان آقا با دارودستهی مریدان و نامریدانشان آویزان است. بادمجاندورقابچینها و مگسهای روی نجاست هم برای تطهیر یا تنجیس و دیانت یا تکفیر آن قبلهی عالم به جان هم میپرند و یکدیگر را از بناگوش تا پاچه، تکهپاره میکنند. اینجایش هم به امثال ما نه اینکه هیچ ربطی ندارد، میگذاریمش تنگ بقیهی چیزها که زبانبسته بهتر که گویا، به خیر و شر جماعتی که شرشان برای دیگران است و خیرشان برای خودشان. مرادم از دیگران هم اشخاص و افراد نیست؛ بلکه فرهنگ مظلوم مغلوب و بیدفاعی است که به نام آن و به کام بندبازان سیاستپیشه، چه صدمهها و لطمهها و گزندهایی که ندیده است. اینها بیش و پیش از آنکه فرهنگمدار باشند کاسب زمین و بازارند. خیر فرهنگ برای اینان سرریز و شر اینان برای آن سرشار. اینجا و آنجا، نه فقط حوزه که صدها دانشگاه هم هست که بودجههای ملی و میلی صرف زمین و ساختمان آن کردهاند؛ بدون اینکه ضرورت و اثربخشی آن را بر جامعه بهویژه غنای فرهنگی آن سنجیده باشند. شکلگیری هایپرفرهنگها، سیتیفرهنگها و فرهنگمالها محصول دستدرازیهای عوامل قدرت و شوکت به چیزی است که بعدها و دربزنگاهها پاشنهی آشیل تسویهحساب جناحی و حزبی قرار خواهد گرفت. فراموش نکنیم که «فرهنگبانان» واقعی و سنتی «مردم»اند. هنگامی که اهالی سیاست و دارندگان امضاهای زرین جای آنان را بگیرند، فرهنگ در هر دو ساحت سختافزار و نرمافزار آسیب میبیند. وقت آن است به پیوست رهنمود رهبر معظم انقلاب در سال نو، برای «جهش تولید با مشارکت مردم» نظام اسلامی به حال ویژهخواریهای صاحبمنصبان، با نام و عنوان فرهنگ فکری بکند. مشارکت مردمی در امر فرهنگ کم و کمتر از شرکت جدی آنان در اقتصاد و بازار نیست. آن هنگام کی میرسد که ما در سپردن سال قبل به تاریخ و تحویل سال نو به زندگی، دستکم در این ساحت بسیار محترم، فقط با آمار و ارقامی در حد ۶۶۶ روبرو شویم؟ تا هم چون روزگار بچگیمان شعر بخوانیم و خوش باشیم و سر از ناامیدی، افسردگی و فرسودگی درنیاوریم. آیا میشود به آن سهتا شش تحویلسال صفر_سه دل و امید بست؟
#قلمدار
#سیاستگذاری_فرهنگ
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN