eitaa logo
نویسندگان حوزوی
3.3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
459 ویدیو
172 فایل
✍️یک نویسنده، بی‌تردید نخبه است 🌤نوشتن، هوای تازه است و نویسندگی، نان شب. 🍃#مجله_ی_نویسندگان_حوزوی معبری برای نشر دیدگاه نخبگان و اندیشوران #حوزویانِ_کنشگرِ_رسانه_ای 👇 ارتباط @Jahaderevayat
مشاهده در ایتا
دانلود
🖊خاطرات نوه مستر همفر 🔸مقدس مآبی های من ✍️ محسن عبدالله زاده خاطره امروزم مربوط به مقدس مابی هایی است که در ایران داشتم. برای اینکه کسی شک نکند و در دل همه جا باز کنم می بایست کارهایی می کردم که نشان از معنویت، زهد و تقوای من باشد مثلا یک روز در اتاق تنها صوت مداحی و روضه گذاشتم و خودم را به حالت گریه زدم و منتظر بودم کسی در را باز کند و من را به این حال ببیند آن روز حدود 2ساعت معطل شدم و بالاخره یکی آمد و من را دید و من هم مثلا سریع خودم را جمع و جور کردم که ریا نشود. خیلی جالب بود از فردا نگاه و رفتارش به من عوض شده بود. بار دیگر ساعت 2 شب، نیم ساعت در دستشویی فرچه به دست ایستادم تا اگر کسی از خواب بیدار شد بیاید و ببیند من دارم متواضعانه و مخفیانه توالت ها را تمیز می کنم و یا بعضی شب ها کنار جاکفشی می نشستم و کفش بچه ها را واکس می زدم و بعد کاری می کردم که متوجه کارم شوند و به اخلاص و معنویتم غبطه بخورند. خیلی شبها ساعت زنگ گذاشته بودم و دو ساعت قبل از اذان صبح بیدار می شدم و حالت خوابیدنم را به حالت سجده تنظیم می کردم ومی خوابیدم بیچاره هم اتاقی هایم فکر می کردند من دو ساعت سجده می روم و ذکر و ورد می گویم هفته ای 2 تا 3 شب قبل نماز صبح بیدار می شدم و غذا گرم می کردم و به عنوان سحری می خوردم تا اطرافیان فکر کنند روزه می گیرم، در طول روز هم به طور مخفیانه غذا می خوردم و موقع غروب با هیجان و نشاط خاصی چای و غذا درست می کردم که مثلا می خواهم روزه ام را افطار کنم. به قول یکی از اعضای اتاق فکرم، که خیلی در کتابهای عرفانی تحقیق کرده بود می گفت اگر دستورات اسلام را برای قیافه و فیگور گرفتن انجام دهی خیلی آسان و موثر است اما اگر بخواهی تنها برای خدا باشد مشکل می شود. از اینرو احادیث مربوط به آداب ظاهری را خیلی خوب خواندم و اجرا می کردم، مثلا همیشه شب ها جلوی جمع نشسته آب می خوردم با هر قلپ آبی که میخوردم ذکر می گفتم. حتما قبل غذا نمک می خوردم و در نمازم خیلی چهره متواضعانه می گرفتم به نحوی که وقتی در تشهد خودم را روی یک پایم می انداختم و گردنم را کج می کردم و به کمرم انحنا می دادم تا ساعتها درد کمر و گردن داشتم اما این کار خیلی موثر بود و به چشم می آمد. همیشه لبانم را می جنباندم و پِس پِس می کردم که مثلا دارم ذکر می گویم. همیشه لبخند می زدم و تیپ شهدایی می گرفتم. صدها کتاب عرفانی و اخلاقی خریدم و آنها را در قفسه کتابهایم به صورت برعکس گذاشتم که مثلا ریا نباشد و کسی نفهمد من اهل عرفان و سیر و سلوک هستم و البته خیلی ها از سر فضولی می رفتند می دیدند و به همین ترتیب نظرشان به من جلب می شد. با پولهایی که از سازمان می آمد در کارهای خیری که توسط آشنایان و افرادی که قرار بود دیدشان نسبت به من مثبت شود شرکت می کردم. اکثر عیوب اطرافیانم را ثبت کرده بودم و برای هرکدام حدیث و آیه ای آماده کردم تا در جمع یا خلوت وقتی آن رفتار را داشت با آن آیه تذکر دهم. آنهایی را که پر رو و پر ادعا بودند در جمع ضایعشان می کردم مثلا تا غیبت می کرد با حالت عصبانیت احادیث غیبت را می خواندم و آنهایی را که لازم بود سوارشان شوم را در خلوت نصیحت دلسوزانه و برادرانه می کردم و از آن به بعد در دلش یک حس ضعف و تواضعی نسبت به من پیدا می کرد در طول اقامتم هیچگاه لباس آستین کوتاه نپوشیدم هیچگاه وقت های نماز نخوابیدم هیچگاه شهوت شکمم را نشان ندادم و اکثرا به بهانه صمت و کنترل زبان سکوت می کردم. با این کارها خیلی و خیلی ها را فریفتم و خیلی از برنامه هایم روبه راه شد اما این وسط ها، بودند افراد زیرکی که انگار از تمام نیّاتم باخبرند ، انگار تمام فکر وذهنم را می بینند، از نگاههای عاقل اندر سفیهشان می شد فهمید، از بی تفاوتی نسبت به رفتارهایم، از متلک های سنگینی که بعضا می انداختند. به قول یکی از دوستان مستشرقم، این افراد نگاهشان فکرشان زبانشان خداییست و هیچ جوره فریب نمیخورند. @HOWZAVIAN