eitaa logo
نویسندگان حوزوی البرز
422 دنبال‌کننده
319 عکس
36 ویدیو
55 فایل
✍️یک نویسنده، بی تردید نخبه است. 🌤نوشتن، اکسیژن است و نویسندگی، نان شب. 🍃اینجا فضایی برای نشر دیدگاه نخبگان حوزوی استان البرز است. ارسال یادداشت 👇 @Revolutionson2 #حوزویانِ_کنشگرِ_رسانه_ای #جهاد_روایت
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰عامل اصلی حیات انسانیاصغر آقائی يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ: ای اهل ایمان، چون خدا و رسول شما را به آنچه مایه شماست دعوت کنند، اجابت کنید و بدانید که خدا در میان شخص و قلب او حایل می‌شود (و از اسرار درونی همه آگاه است) و همه به سوی او محشور خواهید شد. (انفال/۲۴) 🔺آیه کریمه مؤمنین را به "آنچه حیات انسان" در آن است فرامی‌خواند. اما آن چه چیزی است که خداوند مؤمنین نه انسان‌ها را بدان فراخوانده است؟ یعنی چه چیزی است که تنها مؤمنین شایستگی دعوت به آن را دارند؟ بر اساس احادیث گوناگون مواردی چون "امربه‌معروف و نهی از منکر"، "نماز"، "بهشت" و "ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام" به عنوان مصداق آیه ذکر شده‌اند؛ هرچند محدود در این موارد نیست اما آنچه خداوند به عنوان احیا کننده مؤمنین معرفی کرده است باید شأن بسیار بلندی داشته باشد. به نظر می‌رسد برای فهمِ آن عاملِ حیات، ابتدا باید مقصود حیات در قرآن را درک کنیم. بر اساس آیه "مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ" (نحل/ ۹۷) مقصود از حیات، است، حیاتی که از هر ناراستی دور است. زندگی این‌چنینی بر اساس همین آیه با عمل مؤمنانه حاصل می‌شود. 🔺در کنار این آیه، در سوره فاطر آیه ۲۲ خداوند می‌فرماید: "وَمَا يَسْتَوِي الْأَحْيَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚإِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ". در این آیه پس از آنکه خداوند مردگان و زندگان را یکسان نمی‌داند، به ناگاه ابتدا رساندن‌سخن به گوش دیگران را به خود نسبت می‌دهد و در انتها به نبی اکرم صلی الله علیه وآله گوشزد می‌کند که وی نمی‌تواند سخن خویش را به گوش مردگان در قبرها برساند. 🔅در تأویلی زیبا می‌توان گفت همچنانکه مردگان اسیر قبور، نمی‌توانند سخنی درک کنند؛ همچنین است کسانی که در قبور سنت‌های نادرست، تقلید باطل و مانند آن خود را محبوس کرده‌اند نیز نمی‌توانند سخن حیات‌بخش را بشنوند و از زنجیر تقلیدها و باورهای کورکورانه جدا شوند. بنابراین برای حیات‌طیبه حداقل دومرتبه وجود دارد: ۱. جداشدن از زنجیرهایی که افراد بر اثر تبعیت از سنت‌ها و باورهای غلط القاءشده از خانواده و ... بر خویش زده‌اند؛ ۲. وقتی با وارد عرصه ایمان شدند، گویی در مسیری بی‌انتها قرارگرفته‌اند که هر ایستگاه پیش‌روی آن زیباتر از قبلی است و زندگی آن پررونق‌تر است. هرچند این بحث بسیار دامنه‌دار است اما بر اساس همین مقدمه کوتاه عرض می‌کنم: افراد بشری با شروع در بهره‌گیری از در مسیر ایمانی که به حیات طیب و پاک می‌انجامد قرارگرفته‌اند و هر میزان به احکام صریح عقل مانند قبیح بودن ظلم پایبند باشند نشانه‌های آن حیات طیب در آنها آشکار می‌شود و با ورود در ساحت ایمان و گسترش‌یافتن عقلانیت او با طراوت ولایت و ایمان در سایه عمل صالح وارد بوستان‌های بس گسترده‌تر از آن حیات طیب می‌شوند. @howzavian_alborz
🔰 گام‌به‌گام با انسان کامل (۳)اصغر آقائی 🌀 گام اول (با آدم ع): ... افتاد مشکل‌ها 🔻 که پا بگیرد تازه خواهی دانست که راه آنچنان که می‌نماید هموار نیست؛ و حسادت‌ها، کژه‌فهمی‌ها، قضاوت‌ها و ده‌ها مانع از درون بیرون در مسیر پرواز خواهد بود. 🔻 (ع) بر دو پای خویش ایستاده است. فرشتگانی، نه همه آنها، او را برانداز می‌کنند. فهم و علم ناقص همیشه دردسرساز است و شکوه شروع می‌شود و آن هم شکوه‌ای دوسر: ۱) از یک سو موجود جدید را می‌کوبند "يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ" و ۲) از سویی دیگر خود را بر قلّه عبادت می‌نشانند "وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ" 🔻 شاید همیشه کار حسادت، فضل دیگری را ندیدن، و مانند آن همین بلا را سر فرد می‌آورد: دیگری را بکوب؛ و خود را از نقص بروب. یک‌نوع تفرعن خفته. خدا نصیبمان نکند مگر آنکه قدمی در راه باشد. 🔻 مهم این نیست که ناقص داری یا کامل؛ مهم‌تر آن است که در برابر کامل‌تر، وقتی می‌فهمی حق را کنی و این کار است و فرشتگان چنین بودند؛ لذا آن اعتراض از روی عشق، به فرمان‌پذیری از رو عقل انجامید: "قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا" 🔻 آدم که از دست فرشتگانِ دوست کم‌بصیر نیازمندِ آگاهی رها می‌شود؛ خرامان با حوّایش در بهشتی در گردشند "وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا" که ناگاه پای دیگر می‌رسد. مانعی کاربلد، آگاه، و چون آتش پر جنب و جوش و خستگی ناپذیر. 🔻 نه مانند فرشتگان دردِ عبودیت و حق‌نمک‌شناختن را داشت و نگران جایگاه حق تعالی بود؛ بلکه حسادتی آمیخته به کینه در او موج میزد؛ اما خوب می‌دانست اگر عشق را از عقل جدا کند کارش پیش می‌رود. 🔻 و عشقِ ابدیت‌خواهی آدم وقتی از پرتو عقل جدا می‌شود و کار خودش را می‌کند و شیطان از این عشق لحظه‌ای جامانده از دامان عقل بهره می‌گیرد "هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ'" و آدم و حوّا از بهشت اخراج می‌شوند. ... ادامه دارد @howzavian_alborz
🔰 گام به گام با انسان کامل (۲۱) ✍ اصغر آقائی 🌀 گام سوم: با ادریس ع 🔻همراهیِ نوح با تمام فراز و فرودش به پایان رسید. گاه با خود می‌پرسم این سفر طولانی، چرا؟ مگر این نیست که خداوند انسان را عاقل آفریده است؛ پس چرا باید رنج این سفر را تحمّل کنم؟ 🔻این پرسش درونی من را یاد خاطره‌ای در شهر انداخت. در آن شهر در پی دوخت لباسی نو برای ادامه سفر بودم و این بهانه خوبی بود تا کمی با ، جدّ نوح ع، همراه شوم. سلام کردم و پاسخی گرم، شنیدم. می‌دانستم او فردی است که صبر صفت ممتاز رهروان مسیر حق تعالی است؛ چه رسد که باشی «وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ ۖ كُلٌّ مِنَ الصَّابِرِينَ» 🔻و من با پرسش‌هایی مقابلش نشستم. 🔻ادریس پارچه را به تنم قواره کرد و مشغول دوخت شد. برش پشت برش، کوک پشت کوک. چنان با دقت کار خویش را انجام می‌داد که گویی در دنیا تنها و تنها همین یک کار را دارد، دوختن لباسی برای من. تلاش و کوشش او به من آموخت که مؤمن بی‌کار و تنبل نمی‌شود و هر کاری انجام دهد، دقیق انجام می‌دهد. «رحم الله امرا عمل عملا فاتقنه» 🔻این اثنا ناگهان سوزن سرانگشت پرمهارت او را خراشید و من یک لحظه از جا بلند شدم. با بلند شدنم ذهنم نیز گویی تکانی خورده، به عصر ما، قرن بیستم، برگشت. 🔻در حالی که بر انگشت او ضماد می‌نهادم، در ذهنم از خود می‌پرسیدم: این قرن ما کجا و زحمت سوزن پشت سوزن کجا؟ اگر این مردی که روبه‌روی من است برتر دارد، چرا چون انسان‌های عصر ما فراوان نمی‌کند؟ گویی محسور تکنولوژی شده و یک‌سو به قصه می‌نگریستم. 🔻وقتی کارم تمام شد و انگشت زخم‌خورده ادریس را ضماد نهادم، او به دیوار تکیه کرد و نگاهی عمیق به چشمانم کرد. گیرایی چشمانش تا عمق وجودم نفوذ کرد و ناگاه سر به زیر افکندم. نمی‌دانم این چه سرّی است که نگاه در چشم انسان کامل، همیشه در طول سفر برایم سخت بود؛ آری نگریستن به خورشید چشمان ولیّ خدا، تاب خود را می‌طلبد. 🔻با نگاه او ذهنم گویی به جای خود بازگشت و من پرسش‌هایم را در سینه حبس کردم؛ که پرسش همیشه نشانه عقل نیست، که گاه فریب است. 🔻ادریس شروع به سخن می‌کند و من گوش می‌دهم که و بررسی به گوش شنوا نیاز دارد. پاسخ او خیره‌کننده بود و چه صادقانه و دلسوزانه سخن گفت؛ گویی پدری مهربان با فرزندش سخن می‌گوید «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا» 🔻من آموختم که هرچند برای زندگی لازم است، اما مهم‌تر از آن استفاده از آن است. از او آموختم که اگر قرار بود تمامِ آنچه در طول تاریخ بشر، خود انسان به راهنمایی و انسان کامل یافته و ساخته‌ است را، تنها خود انبیا، می‌ساختند، آیا اختیار و امتحان و ... معنا داشت؟ 🔻تمام تلاش انبیا، ساخت انسان است که انسان بدون ابزار هم انسان است؛ اما با ابزار ولی بدون هویّت، نه انسان است و نه از ابزار در مسیر حق استفاده خواهد کرد. 🔻انسان کامل در جامعه بشری محوری است که باید افراد بشر به خود سوی او روند و او را با عقل خویش بفهمند و سخنانش را دریابند و به کار بندند. 🔻اینجا بود که قلب و ذهنم آرام‌ گرفتند. با راهنمایی او آنچه در عمق وجودم بود گویی جوشش کرده است و من با خود گفتم: راستی اگر همه ابزارها را در طول تاریخ فقط انسان کامل با می‌ساخت و در اختیار دیگران قرار می‌داد، این روش مورد اعتراض انسان‌ها واقع نمی‌شد و آنها در وجود خود احساس پوچی نمی‌کردند؟ و آیا چنین جایی تنها یک تنبل‌خانه‌‌ نمی‌شد؟ 🔻انسان کامل نه دنبال‌ تن‌پروری و نه دنبال تن‌پرورآفریدن، که در پیِ ارتقای فهم و افراد بشر است تا آنان خود در کنار انسان کامل، به قسط و و بهبود زندگی بشر قیام کنند «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» 🔻و این قیام هزینه دارد، و تلاش مستمر و مبارزه با بدی‌ها و کژفهمی‌ها و نیرنگ‌ها نیاز دارد «وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ» 🔻در حالی که لباس دوخته‌شده‌ی ادریس را به تن می‌کردم، زبان شاکر او مرا به واداشت و بر هنر بی‌بدیل دستان ولیّ خدا آفرین گفتم و شکر کردم و دانستم که هرچند انسان کامل در میان مردم و چون مردم می‌دوزد و می‌پوشد، تا مردم در مسیر حرکت انسانی خویش او را خیلی تاخته جدابافته ندانند، اما جایگاه رفیع آنان همیشه یگانه است، 🔻و آموختم ارتقای انسان در همراهی عشق و عقل است. 🔻و ادریسِ عاقل و عاشق بر جایگاه بلندی نظاره‌گر تاریخ شد. «وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا» ... و سفر ادامه دارد. @howzavian_alborz