«ادبیات در دمای ۱۸۰ درجه»
جهانی تازه پیش رویم گشوده شد. تجربهای، با رنگ و بویی دیگر. برای منی که سالهاست با قلم، نوشتن، کتاب و برگهای دفتر اُنس گرفتهام، این تجربه نو، جان دوبارهای به معادلات زندگی و روزمرگیام بخشید.
آموختن، ریشه در نهاد هر انسانی دارد؛ غریزهای خدایی که تعلیم و تعلم را آغاز هر مسیر میداند. یادگیری زمان و مکان نمیشناسد. آدمی، در هر موقعیت و شرایطی در معرض آموختن است؛ و این فطرت اوست که گاه به سوی خیر، و گاه به سوی شر کشیده میشود.
هنر؛ در جان برخی از ما بهسرعت ریشه میدواند و رشد میکند. آنان که طعم هنر را میچشند، به آن پناه میبرند تا چراغ راهشان باشد. هنر نوشتن، هنر آشپزی، هنر قنادی... همه اینها با چاشنی عشق، میتوانند شکوفا شوند و استعدادها را بیدار کنند.
من مینویسم؛ از همه زوایای زندگی. از اتفاقات، ابهامها، دغدغهها و جرقههایی که در ذهن و دلم یکییکی روشن میشوند. حس عمیقی درونم هست که مرا، بیاعتنا به زمان و مکان، به سمت قلم و دفتر میکشاند تا در آغوش نوشتن، آرامشی ناب را تجربه کنم.
طرح و ایده که در ذهنم جرقه میزند، «بسمالله» را میگویم. دستانم؛ که به قلم خو گرفتهاند، اینبار سراغ آرد، تخممرغ، وانیل و دیگر مواد میروند و آنها را با دقت اندازه گیری و آماده میکنم. بارش کلمات آغاز میشود؛ جملهها یکییکی شکل میگیرند. درست مانند همزدن مواد کیک اسفنجی با دور تُند و کُند همزن برقی، که ترکیبی هماهنگ میسازد. آرد الکشده را آرامآرام به مایه میافزایم، همانطور که شروع به بازخوانی متن میکنم. مواد در قالب ریخته شده را در دمای ۱۸۰ درجه فر قرار میدهم. این متن نیز، باید بهدرستی پخته شود تا بالا و پایین آن تنظیم گردد، کلمات صیقل بخورند، جملهبندیها نرم و روان شوند.
کیک که خنک شد، برش میخورد؛ لایههایش با میوه، مغزیجات و خامه فرمگرفته پر میشود. متن هم، پس از چند بار بازخوانی، ویراستاری نهایی میشود. نقطه، ویرگول، نیمفاصلهها… همهچیز باید سر جای خود باشد. لایههای کیک روی هم قرار میگیرند، خامهکشی میشود، ساعتی در یخچال میماند تا آمادهی کاور نهایی و تزیین شود. همانگونه که با ظرافت کیک را با خامه فرم گرفته میپوشانم و به آن رنگ و جَلا میدهم، متن ویرایششده را برای انتشار آماده میکنم؛ متنی نرم،امیدبخش و بهدور از تیزی، تا دل مخاطب را بنوازد. پیش از آنکه در دنیای عطر و طعم وانیل و کاکائو غرق شوم، در دنیای واژهها و ادبیات غرق بودهام و هنوز، با این جادوگر خاموش، رفیقم.
روزگاری به شیرینی طعم کارامل و به خوشعطری توتفرنگی، در سایهسار ادبیات و دوستی با قلم و کتاب برایتان آرزومندم.
✍🏻سیده ناهید موسوی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
«فراتر از یک دعا»
✍ #سیده_الهام_موسوی
اهل قلم بودن یعنی داشتن تکلیفی همیشگی
از شنبه تا جمعه، هر روز باید دست به قلم شوی…
روزی از بشارت آمدنش بنویسی،
روزی از غربتش،
و روزی دیگر از امیدی که باید در دلها کاشت.
اما چرا دغدغهی ما فقط ظهور شده؟
ظهور فقط یک «اتفاق» نیست که بنشینیم و منتظرش باشیم.
ظهور، فرآیندِ آمادهسازی دلهاست.
آنگاه که دانهی امید را در دل مردم بکاریم،
و آنان باور کنند که «کسی هست» که خواهد آمد…
آنگاه ظهور نزدیک است.
امام حسین علیهالسلام کوچک و بزرگ نمیشناسد.
هرکه دلش با او باشد، در خیمهاش جا دارد.
پس چرا کار برای اهلبیت را راهی برای رسیدن به امام زمان (عج) قرار ندهیم؟
هیئتهای ما شدهاند مجلس عزاداری،
که در پایانش فقط دعای فرج میخوانیم؛
حال آنکه فرج، یک دعا نیست؛ یک مسئولیت است.
محرم نزدیک است...
بیاییم امسال، به برکت نام حسین (ع)،
هیئتهایمان را مهدوی کنیم.
اما چگونه؟
بهجای تکرار غربت،
از رفاقت با امام زمان بگوییم؛
از اینکه چطور میتوان با او دوست شد،
و چگونه میشود زندگی را با یاد او ساخت.
متأسفانه بسیاری از سخنان مهدوی،
در قابهای تکراری و بیاثر گفته شدهاند.
اما این یعنی وقت آن رسیده که
قلمهایمان را از نو بتراشیم،
و از امید بنویسیم.
نه فقط برای فرج دعا کنیم،
بلکه خود، زمینهساز آمدنش باشیم...
#مهدویت
#امام_زمان عج
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
📌یهود داخلی را بشناسیم!
🔺️ در نزاع و مبارزه با یهود ، شکست عمربن عبدودها و مرحب ها یک جهت قضیه ست...
کعب الاحبارها و شریح قاضی های درون را باید مواظب بود...!
و الّا کعب الاحبار ها علی را زمین گیر و شریح قاضی ها حسین ع را به عاشورا می کشانند...!
#جهاد_تبیین
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
سیده ناهید موسوی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه عنوان کرد:
شاید در نگاه نخست چنین به نظر برسد که بهترین موقعیت برای اعلام پیام مهمی مانند امامت و ولایت حضرت علی (ع)، در خود ایام حج و در مکه مکرمه بوده است؛ جایی که مسلمانانی از اقصی نقاط عالم اسلام در آن جمعاند. اما اگر با دقت بیشتری به تدبیر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نگاه کنیم، درمییابیم که انتخاب زمان و مکان غدیر، بهغایت حکیمانه و دقیق بوده است.
لینک کامل خبر در خبرگزاری حوزه:
https://hawzahnews.com/xdN7f
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
«امامیِ انقلابی»
این روزها صدای تلویزیون و شبکه خبر درطول روز در خانه میپیچد. به قاب تلویزیون خیره بودم که صدای تکبیر بانو امامی و همکاران پشت صحنه بلند شد، با صلابت و صدایی رسا بدون لرزش، لب به تکبیر گشود و با زبان بدن و انگشت سبابه همزمان برای دشمن حقیر، خط و نشان کشیدند تا به نوبهِ خود ایران و ایرانی را سرافراز کنند.
اگر در سنگرهای سوریه و لبنان حاضر نشویم و نجنگیم، باید در تهران با دشمن مقابله کنیم. این جمله را بسیار بسیار تکرار کردیم و جاهلان و افراد نادان فراوانی به ما خندیدند و اکنون به این نقطه رسیدیم که علاوه بر جنگیدن در سنگر کشورهای مسلمان و همسایه از خاک وطن دربرابر تجاوزات رژیم صهیونسیتی که دشمن اسلام، انسانیت و حقیقت است ایستادگی و مقاومت کنیم.
اینکه دشمن داخلی و خارجی سعی بر ضربه زدن به کشور اسلامی دارد و البته خنجر زدن دشمنان داخلی بسیار دردناکتر است زیرا، بوی وطن فروشی و خیانت به هموطنان متعفنتر و مکروهتر از خیانت و حمله دشمن خارجی است. وعده الهی بر نصرت حق و دین مبین اسلام تاکید دارد. گرچه تصاویر حملات شیرمردان جمهوری اسلامی از فضاهای مجازی همچون؛ اینستاگرام و یوتیوب با حذف و محدودیت مواجه میشود اما دنیای حقیقی شاهد ذلت و لگدمال شدن رژیم غاصب است.
در ششمین روز جنگ، از موج دهم حملات عبور کردیم. موجهایی که به یاری خداوند با جذر و مدشان روزی اسرائیل منحوس را غرق میکنند و عبرتی برای تاریخ میشوند. این جنگ، ترکیبی از حملات موشکی_سایبری و خطرناکتر از آن عملیات روانی دشمن بر مردم است که تنها راه دفع آن ایمان و تقویت روحیه معنوی میباشد.
هر یک از بانوان این سرزمین اکنون، باید یک خانم امامی و انقلابی باشیم و زینب گونه در تمام زوایای زندگی عمل کنیم. خانههایمان را به محلی پر از آرامش و همدلی تبدیل کنیم، در محل کار سختتر از قبل کار کنیم و در فضای مجازی از حق و حقیقت که مرز آن به خوبی مشخص شده است دَم بزنیم تا در پناه حق پیروز و سربلند باشیم.
نصرٌ من الله و فتح قریب
✍🏻 سیده ناهید موسوی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
«مباهله»
#سیده_الهام_موسوی
در روزی که خورشید حقیقت بر فراز افق ایمان طلوع کرد، پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) به همراه علی (ع)، فاطمه (س)، حسن (علیهالسلام) و حسین (ع) به سوی میدان مباهله گام نهادند. دلها میلرزید و آسمان شاهد بود بر عظمت این خانواده نورانی. مسیحیان نجران، که در برابر دعوت حق ایستاده بودند، با دیدن شکوه این جمع، ترسیدند و از مباهله روی گرداندند.
پیامبر (ص) با صلابت ایستاد و دستهای علی (ع) و فاطمه (س) را در دست گرفت، در حالی که حسن و حسین (ع) پیشاپیش آنان میدرخشیدند. زمین زیر پایشان میبالید و باد، عطر ایمان را به گوشهگوشه هستی میپراکند. در آن لحظه، حق و باطل رودرروی هم قرار گرفتند و باطل، در برابر نور حقیقت، فرو پاشید.
آسمان گواه بود و زمین، که در آن روز، لعنت الهی بر دروغگویان نازل شد، اما اهل بیت (ع) با دلی سرشار از ایمان، دعای خود را به سوی خداوند بلند کردند. مباهله، نه تنها پیروزی اسلام بود، بلکه نمادی از اتحاد، عشق و ایمان در خانوادهای شد که خداوند آنان را به عنوان بهترین الگو برگزیده بود. آن روز، روزی بود که حقیقت با تمام شکوه خود درخشید و دلها را تسخیر کرد.
#مباهله
#جهاد_تبیین
#جهاد_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
«در آستانه وصال»
#سیده_الهام_موسوی
اولین شب محرم است.
دلها آرام ندارند و زمین، حال و هوای دیگری گرفته است.
یکی در حرم، غرق اشک است؛ دیگری در هیئت، دل را به نوای نوحه میسپارد.
و من، ساکت و خاموش، کنج اتاق نشستهام؛ در خلوتی که شبیه صحنهای از دل خیمههاست.
با اجازه از مادر، گوشهای خلوت کردهام و بیصدا، با دلی لبریز از شوق و اندوه، نوحهای آرام زمزمه میکنم.
در این خلوت، حس عجیبی دارم...
محرم امسال، رنگی دیگر دارد. انگار چیزی درونم دگرگون شده؛ انگار صدایی میخواندم، بیآنکه با گوش شنیده شود.
عطری آشنا در هوا پیچیده؛ بویی که نه از خاک، که از آسمان میآید...
دل، غرق در حسرت است؛ و چشم، خیس از امید.
نمیدانم این محرم، آخرین محرم زندگیام خواهد بود یا آغازی برای راهی نو؛ راهی که اگر اذن داده شود، شاید به وصال یار ختم شود.
اگر امان نامهای در کار باشد، دل بیهیچ تردیدی پای آن را امضا میکند...
اما اگر هنوز فرصتی باقیست، دعایم این است:
ای خدا...
تو که ما را به خیمهی حسین رساندی،
دستمان را به دامان ولیات نیز برسان.
دلتنگیم... اما همین دلتنگی، نشانی از بودن توست.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
وطن، پارهتن؛ روایت داغهای مشترک
به نیت نوشتن برای وطنم، یک دست وضو میگیرم. نیت؛ قدم اول و لازمه انجام کارهای کوچک و بزرگ است. حقیقتاً اتفاقات و حواشی این روزها فراوان است و آغاز کردن از کدام نقطه کار را برایم سخت میکند. از شما چه پنهان، این روزها داغ از دست دادن فرماندهان و دانشمندان هستهای بسیار بزرگ است. دلم برای مادران و همسران شهدا میسوزد.
برای کودکان تهران و تبریز، لرستان و... که در آرزوی بزرگ شدن، دشمن پلید لبخند و دنیای کودکی را از آنان ربود. برای مادرانی که حالا همسر شهید شدند و باید بار یک خانواده را به تنهایی به دوش بکشند. مادران جوانی که با حس لطیف زنانگی اکنون باید نقش مادر و پدری را برای کودکان خود داشته باشند. برای جنینهایی که قبل از به دنیا آمدن، تولدشان در نطفه خاموش شد و برای داغ تازه این روزهایم، رایان؛ شهید دوماههای که در آغوش مادر زیر مشتی از خاک آسوده خفته است.
شبهای زیادی میان خندهها و آسودگیهایم، جنگ نابرابر غزه خاطرم را مکدر میکرد و تصاویر به خاک و خون کشیده مردمان بیدفاع، خواب را از چشمانم گرفته بود. فکر و خیال، بغض و غصههایم برای غزه را روی کاغذ میآوردم و بدون وقفه از غم غزه مینوشتم و در هر طلوع و غروب آفتاب برای پیروزی و شکست دشمن دعا میکردم.
اما این روزها، غم به خانهی خودمان برگشته است. تشییع پیکر خانوادههایی که با هم شهید شدند، روایت تازهای از غربت و مظلومیت این خاک دارد. آنجایی که تابوتی کوچک کنار تابوت پدر قرار میگیرد، آنجایی که چادر مشکی یک مادر، هم لباس عزا و هم پرچم شرافت است. آنجایی که دخترکی با چشمان متعجب، به جای جشن تولد، میان دریای اشک و پرچم و سرود، بدرقهی پیکر بیجان مادرش را نظاره میکند. این تشییعها، فقط بدرقهی پیکرها نیستند، سندی زندهاند از دشمنی کور و بیمرز با نور و دانش و خانواده.
در خیابانهای کشورمان، نه فقط یک دانشمند، بلکه قلب تپندهی یک خانه به خاک سپرده میشود. خانهای که دیگر چراغهایش بیفروغاند. زن و شوهری که با هم شهید شدند، کودکانی که کنار هم سوختند، فقط عدد نیستند. هرکدام قصهای دارند، لبخندی دارند، صدایی که دیگر شنیده نمیشود. تشییع این پیکرها، راه رفتن بر زخمهاییست که هنوز تازهاند، هنوز گرماند.
وطن، پارهی تن ماست و امروز این پارهها خونینتر از همیشهاند. ما عزادار نه فقط قهرمانان بزرگ، بلکه خانوادههایی هستیم که با هم به معراج رفتند؛ در یک نگاه، در یک لحظه، در یک انفجار. آیا این دشمنی با مادر بودن است؟ با کودک بودن؟ با خانه داشتن؟ با آرامش؟ ما با هر تشییع، عهد تازهای میبندیم. عهد به ایستادگی، به تکرار حقیقت در جهان، به افشاگری در برابر جنایت. پیکرهای خانواده شهدا به ما یادآور میشوند که وطن، اگرچه میگرید، اما هرگز تنها نمیماند.
نصرٌ من الله و فتح قریب
✍🏻سیده ناهید موسوی
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
«أنا علی العهد»
✍ #سیده_الهام_موسوی
عبارت «علیالعهد» را از سال گذشته زیاد شنیدیم؛ بارها تکرار کردیم. اما برخی تکرارها بیدلیل نیستند؛ ساده و سطحی نیستند. پشت این کلمات، پیامی نهفته است، هدفی، نشانهای.
همانگونه که «سلام فرمانده» برای مدتی ورد زبانها شد و در دلها ریشه دواند، حالا نوبت «أنا علی العهد» است؛ جملهای که از لبنان برخاست و این روزها در ایران هم طنینانداز شده. آیا این، آغازیست بر یک حرکت تازه؟ یا پایانیست بر یک انتظار طولانی؟
اکنون که در برههی آخرالزمان ایستادهایم، چقدر با نایب امام زمانت بر سر عهدی؟ چقدر برای ظهور آماده شدهای؟ و چقدر در برابر خواستههای نفست، تسلیم امر ولایت بودهای؟
مدتیست با شهید حزبالله، ابراهیم عقیل، آشنا شدهام. کلامش را که میخوانم یا میشنوم، حس میکنم از جنس زمین نیست؛ حرفهایش بوی آسمان میدهند...
و امروز، وقتی به شهدای دانشمند و سردارانمان مینگرم، میبینم اگرچه از خاک بودند، اما نگاهشان، دغدغهشان، جهادشان همه از جنس آسمان بود.
این، ویژگی مشترک همهی شهداست؛ آنان که به وعدهی «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون» رسیدند، غریبه نمیمانند؛ آشنا میشوند؛ نه فقط برای خانوادهشان، بلکه برای دلهایی که شاید هیچگاه دیدار زمینی نداشتهاند.
آنان بیعهد نبودند؛ در مسیر حق ایستادند، با نفس خود جهاد کردند، با دشمن جنگیدند؛ با سلاح، با قلم، با علم، و از همه مهمتر، با مکتبی که صدای حق بود.
اکنون که وقت تنگ است و نشانهها یکییکی از نزدیکی ظهور میگویند، سؤال اینجاست: تو کجای این مسیر ایستادهای؟ اهل تکرار شعارها بودهای؟ یا مردِ میدان عمل هم بودهای؟
#شهادت
#علی_العهدِ
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
خوشا به حال چشمهایم...
✍🏻سیده ناهید موسوی
خوشا به حال چشمهایی که برای عزیز زهرا (سلاماللهعلیها) اشک میریزند. این اشکها، نه فقط قطراتی بیهدف، که تجلی عشقیست که از قلب برمیخیزد و به آسمان گره میخورد. جنس این اشکها، نه از آب، که از جنس ایمان، دلدادگی و معرفت است؛ اشکی که سینه را آرام میکند، جان را جلا میدهد و دل را به دامان امن اهلبیت پیوند میزند.
عشق به اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) غمی شیرین است؛ غمی که انسان را میسوزاند اما خاکستر نمیکند. بلکه چون آتش درونی کربلا، شعلهور میکند و در مسیر رشد و بیداری قرار میدهد. در این غم، زندگیست... در این اشک، نور است... در این دلدادگی، راهیست برای رسیدن به حقیقت.
سپاس خدای را که حسین را آفرید؛ آفرید تا معنا ببخشد به آزادگی، به فداکاری، به بیداری. او را آفرید تا دلها با نامش بتپد، تاریخ با یادش زنده بماند، و انسان، در پرتوی راهش به کمال برسد. چه نعمتی بالاتر از اینکه در عصر بیقراری، نام حسین، تکیهگاه جان انسانها باشد؟
خوشا به حال ذاکرین و مادحان ارباب که ذکرشان بوی روضه دارد، و خوشا به حال خادمان آستان حسینی که عمرشان وقف خدمت به علمدار حقیقت شده است. چه افتخاری بالاتر از اینکه دست آدمی، در مسیر عشق به حسین، خادمانه بجنبد و زبانش روضهخوان باشد؟
و طوبیٰ لمن أحبّ الحسین و نادیٰ أبد ولله ماننسی حُسیناه..."
خوشا آنانکه دلشان را به روضه سپردهاند، و چشمشان را وقف اشکی کردهاند که مسیرش کربلاست...
نصرٌ من الله و فتح قریب
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
«خاکریز بیصدا»
✍ #سیده_الهام_موسوی
ما آن روزها نبودیم، اما این سالها هستیم...
شاید ما در آن هشت سال دفاع مقدس حضور نداشتیم،
اما در سالهای اخیر، در دل جنگهای بیصدا و بیامان بودهایم:
در خاکریز فتنهها،
در میدانهای جنگ نرم،
در معرکهی کلمات و هجمهی رسانهها،
در تریبونهای پرهیاهوی صفحات مجازی.
ما، شاهدان خاموش این نبردهای نوظهوریم.
اینجا زخم ما، ایمان ماست؛ تقوای ماست.
زخم، گاهی لغزش است؛ پلهپله سقوط...
و شهادت اینجاست، یعنی زخمی نشدن.
همانجا که حاج حسین گفت:
«برای ورود به خاکریز جنگ نرم، با وضو وارد شوید.»
آن وضو، یعنی سپر ما، یعنی پاکی نیت، یعنی حصار دل.
و ما... بارها در همین فضای مجازی،
سقوط بسیاری را به چشم دیدیم؛
آنان که بیسپر ایمان، وارد میدان شدند.
و حالا باید بدانیم و باور کنیم:
جنگ تمام نشد... فقط شکلش عوض شد.
و آنچنان که شهید آوینی گفت:
«جنگ ما یک گنج بود... هنوز هم هست، اگر چشمها ببیند.»
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
32.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بیتاب اربعین»
✍ #سیده_الهام_موسوی
هوا گرم است...
و دل من بیقرارِ گرمای راهیست که با خستگی آمیخته،
اما شیرین است...
راهیست که به عشق ختم میشود،
به تو، ای محبوب قلبم!
بیتابم، نگران،
چون پرستویی مهاجر
در آرزوی آشیانهای در سرزمین گرمسیر عشق.
هوا گرم است،
و شوق دیدارت
چون شعلهای سوزان در دل خستهام میتابد.
ای عزیز دلها،
ای روح جان من!
راه سخت است،
اما من عاشقانه قدم برمیدارم،
که پایان این راه، نگاه توست...
یکسال گذشت،
سالی که شبهایش با دلتنگی تو گره خورده بود،
شبهایی که تنها با زمزمه نامت آرام میگرفتم.
گاهی در عالم رویا،
مرا مهمان سرای نورانیات میکردی،
و من از همان سکوی خیال،
تا آسمان پرواز میکردم...
ای طبیب جانم،
این دلِ آشفته را دریاب،
رحمی کن بر قلبی که بیقرار توست.
مرا امسال هم بطلب...
ای مهربانترین میزبان،
که دل عاشق من
هیچ سکنی جز خانهی تو نمیشناسد.
دلتنگم، محبوبم،
اما نگرانم...
نکند امسال،
از قافله عاشقانت جا بمانم.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan