.
#خاطره_ارسالی
بنده خدایی می گفت رفتم دیدم چند دختر و پسر توی کافی شاپ نشسته و دختران بی حجاب بودند، دیدم تعداد آنان زیاد است و احتمال حمایت از کسی نمیدادم.
از ترفندی استفاده کردم، انگار شماره ای گرفتم، سلام وحال و احوال کردم بعدش گفتم من الان کافی شاپ.... هستم.
خواهر و دامادتون تشریف دارند!
بعداز چند لحظه گفتم چی؟
مثلا آدرس کافی شاپ رو دادم در یک لحظه دیدم دختران حاضر در کافی شاب سریعا پا به فرار گذاشتند وپسران هم ماندند تا حساب کنند نگاه کردم دیدم که دیگر در خیابان هم دیده نمیشوند..😊
💎 بـه آمـرین بپیـوندیـد
*┅═✧❁﷽❁✧═┅*
#خاطره_ارسالی
#خاطره
سلام، از همان دوران بچگی سنین پایین وقتی گناهی رو از دوستان اقوام و اطرافیان میدیدم سعی داشتم تذکر بدم و اکثر اوقات جواب میداد☺
تا زمانی که سالها پیش فارغ التحصیل از دانشگاه شدم که فکر میکنم امر و نهی کردن راحت تر بود و اثرپذیری ها بیشتر!
اون موقع ها می دیدم از اطرافیان که موقع دیدن گناه تذکر میدادن اما رفته رفته تذکرات آدم ها کمتر و کمتر شد😔 و وقتی حرف از تذکر لسانی میشد اکثرا میشنیدم که وای مگه میشه این دوره زمونه به کسی تذکر داد؟ طرف تو خیابون به حدی وضع حجابش بده مگه جرات داری بهش چیزی بگی و ...😳
این جملات خیلی بیشتر شنیده میشد و کم کم تذکرات جای خودش رو به بی تفاوتی داد😲 و می دیدم که اوضاع جامعه از هر لحاظ بدتر از قبل میشه، چرا⁉️
یه دلیل بیشتر نداشت، #بی_تفاوتی آدم ها به همدیگه موقع دیدن گناه، بله #بی_تفاوتی ها جامعه رو به اینجا کشوند!!
بی خیال نبودم و دائم فکر ذهنم این بود که باید کاری کرد🤔، علاقه به حفظ قرآن داشتم و بیشترین دلیلش این بود که هر وقت خواستم جایی تذکر بدم، دلیل و آیه قرآنی بیارم با سند محکم و واسه همین سراغ حفظ قرآن و تفسیر و ادامه رفتم و همیشه پیش خودم فکر میکردم یه آدم اگه بخواد تذکر بده باید خودش خطاش خیلی کم باشه و یکی از ما بهترون باید باشه که تذکرش حتما اثر کنه و راهنمای دیگران باشه و هزار فکر اشتباه دیگه...
تا یک روز اتفاقی به واسطهی یکی از شاگردای قرآنی ام که ایشون هم دغدغه داشت با کانال #استاد_علی_تقوی و دوره ها آشنا شدم 🤩 خدای من چه اشتباهاتی، چه افکار اشتباهی که متوجه اشون شدم خداروشکر، هر جلسه که میگذروندم دوست داشتم برای هزاران نفر توضیح بدم و واقعا هر جا میرفتم حرفم سخنم همین مطالب بود.
دوستان اوائل دوره یه مقدار از نظر روحی به هم ریختم😩، چون گناه، زیاد میبینی و همه رو نمیتونی تذکر بدی اما بازم به قول #استاد_تقوی "نبایست روحیه رو باخت بلکه بایست تا جایی که در توان داریم آمر به معروف و ناهی از منکر تربیت کنیم"
و بلاتشبیه بلاتشبیه مثل ویروس کرونا نفس به نفس نشرش بدیم🗣 اون وقته که تعداد آمر وناهیها که بیشتر از تعداد گناه کارها شد کار راحت تره!✌🏼
در پایان از استاد تقوی و همکارانشون بسیار تشکر و قدر دانی میکنم💐،در پناه خدا باشید.🤲🏻
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده...
╔═💎💫═══╗
@aamerin_ir
╚═══💫💎═╝
📡به کانال آمرین بپیوندید👆
#خاطره_ارسالی
#آنگاه_باتفاوت_شدم
با سلام✋
من همیشه توی خیابان یا جایی گناهی میدیدم نمیتونستم چیزی بگم و سکوت میکردم و فقط عذاب وجدان داشتم که نمیتونم کاری انجام بدم و میترسیدم 😔
ماه رمضان پارسال بود که تو یکی از گروهها یه کلیپ از استاد تقوی دیدم که آموزش امربه معروف به روزه خوارها بود.
خیلی برام جالب بود و به دلم نشست، چون همه ی سخنرانها معمولاً کلی گویی میکنند، ولی استاد به زبان ساده، شیوا و بلیغ و رسا آموزش میدادند و اینکه دقیق میگفتند که چی بگیم و چی نگیم خیلی خوب صحبتهای ایشون را گوش کردم👂
و اینکه گفتند امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز و روزه به ما واجبه و من تا اونموقع اصلاً به این موضوع توجه نکرده بودم و اونروز یه تکون جدی خوردم🤦♂
همون روزبرای نماز ظهر رفتم مسجد🕌 چندتا از جوانها کنار آبخوری مسجدایستاده بودند و آب میخوردند🚰 منم همونطور که استاد گفته بودند بهشون تذکر دادم و دیدم چقدر وجدانم آروم شد و به اون خلاءیی که همیشه در وجودم بود پی بردم.
بعد از اون پیگیر شدم و متوجه شدم استاد تقوی کلاسهای حضوری هم دارند، در کلاسهاشون شرکت کردم و بعد در رزمایشهای تذکر لسانی هم میرفتم🗣
و به لطف خداوند اعتماد به نفسم هم خیلی خوب شد، خدا را شکر الان خیلی راحت امربه معروف میکنم و دوستان زیادی را هم تشویق کردم تا در این کلاسها شرکت کنند🌹و یا کلیپها و سخنرانی های استاد را در گروه های مختلف نشر میدم.
همیشه دعاگوی استاد تقوی و کسانی که بنده را در این راه یاری کردند هستم💐
انشاالله اجرش را از خودِ خداوند بگیرند 🤲
یاعلی✋
🌺نمونه #خاطره شماره 16
مسابقه#آنگاه_باتفاوت_شدم
#تذکر_همیشه_تاثیر_دارد
⭕برای مشاهده سایر خاطرات
روی هشتگ👈 #خاطره_ارسالی
بزنید.
🆔️@aamerin_ir
#خاطره_ارسالی
#ارسالی_مخاطبین
*┅═✧❁❁✧═┅*
امروز تو مترو علی رغم میل باطنیم مجبور شدم داد بزنم 😮😮
یه دختر خانم کشف حجاب کامل کرده بود، بهش که تذکر دادم داد و بیداد راه انداخت و مثل همیشه همفکرای خودش وارد معرکه شدن و شروع کردن به رجز خوندن همیشگی که به شماها مربوط نیست و ما هر طور دلمون بخواد لباس می پوشیم، محجبه ها هم که مثل همیشه _ مـــــــاسسست _
القصه؛
منم با خودم گفتم اینجا اگه کوتاه بیام واقعا حق پایمال میشه
منم صدام رو بردم بالا و به یکی از اون خانمها که خیلی گستاخی می گرد گفتم صداتو بیار پایین؛ خلاف قانون عمل می کنین طلبکار هم هستین؛
در حین سرو صدای من و اون خانم، یکی از بی حجابا به من گفت خانم ساکت باش اعصاب ما رو خرد کردی، منم گفتم مگه شما نمیگین آقایون چشماشون رو ببندن و نگاه نکنن؛ الانم اگه می خوای نشنوی گوشاتو بگیر تا صدای منو نشنوی،
یکی دیگه گفت: خانم داد نزن،
گفتم مگه شما نمیگین حجاب من به شما مربوط نیست؛ منم دلم می خواد صدامو ببرم بالا و به شما هیچ ربطی نداره؛ گفتم این قانون شهر هرتی که شماها میگین فقط مال شماست که هر کاری دوست داشته باشین بکنین ولی بقیه مطیع قانون باشن
یه خانم دیگه گفت: خاک بر سر مردی که نتونه خودش رو نگه داره و با نگاه به یه زن مشکل براش پیش بیاد.
گفتم شما چرا ماسک زدی؟
خاک بر سر آدمی که نتونه خودش رو از یه ویروس کوچیک حفظ کنه!
باورتون نمیشه همشون درجا سکوت کردن و دیگه لام تا کام حرف نزدن!!!
وقتی اومدم خونه احساس می کردم از میدون جنگ بر گشتم.
اتفاقا امروز تو مدرسه یه شهید گمنام هم آورده بودن که انگار تیر خلاص رو به روح من زده بود!
به این شهید گمنام گفتم؛
خدا شاهده کار ما هم خیلی سخته؛ برامون دعا کنید بتونیم از خون و حیثیت شما شهدا دفاع کنیم...
*┅═✧❁❁✧═┅*
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر