*📍با آموزشگاه های زبان و زبان آموزان بی حجاب برخورد شود*
💢زبان آموزان دختری که از کلاس های زبان خارج می شوند گویا تصوری از حجاب، کشور اسلامی، قوانین مملکت و عفاف ندارند و گویی در ایران زندگی نمیکنند. لطفا با موسساتی که مروج بی حجابی هستند و یا به بی حجابان خدمات می دهند برخورد جدی شود. همچنین در اطراف موسسات با زبان آموزان بی حجابی که از موسسات خارج می شوند نیز برخورد شود.
✅ لطفا از این پویش حمایت کنید:👇
https://www.farsnews.ir/my/c/194660
هدایت شده از قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات
📌شماره شایعه: ۵۴۷۵
🔘 متن شایعه :
آگهی جذب حجاببان در مترو.
🔆 پاسخ شایعه:
1⃣ به تازگی تصویر یک آگهی مربوط به جذب نیروی حجاببان برای حضور در ایستگاههای متروی تهران، در فضای مجازی منتشر شده است.
2⃣ واقعیت این است که تماس با شماره داخل آگهی حاکی از آنست که این آگهی جعلی بوده و شمارهای که در آن درج شده مربوط به شخصی است که هیچ اطلاعی از این موضوع ندارد
3⃣ اینگونه مطالب بازی با افکار عمومی، تخریب حجاب است و در جهت بدنام کردن متدینان منتشر میشود.
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
#لبیک_یا_خامنه_ای
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
👈قرارگاه پاسخ به شبهات و شایعات👉 در تلگرام 👇
https://telegram.me/joinchat/A9RIwjvuaKGX3QS979_J_w
در ایتا 👇
http://eitaa.com/joinchat/2775384064Ccbdd7dd634
هدایت شده از سلامت
4⃣5️⃣5️⃣ الکل جزو گروه یک مواد قطعا سرطان زا برای انسانGroup 1: Carcinogenic to humans می باشد📣ازسری مطالب بهبود آموزش ارتباطات درخطرباهدف مشارکت اجتماعی (RCCE ) درمورد بیماری های غیر واگیر با اولویت پیشگیری از سرطان ها 📤
📝 بنیاد جهانی پژوهشهای سرطان (IARC) مواد سرطانزا را از جهت قطعی بودن سرطانزایی به سه گروه تقسیم میکند:
گروه یک: ماده قطعاً برای انسان سرطانزاست ✔گروه دو (2A): ماده به احتمال زیاد برای انسان سرطانزاست ✔گروه دو (2B): ماده احتمالاً برای انسان سرطانزاست✔گروه سه: ماده اصولاً برای انسان سرطانزا نیست
📝 برخی سرطان زاهای مهم گروه یک عبارتند از:
✅الکل ◀سرطان های دهان،حلق و حنجره، مری،روده بزرگ و رکتوم و پستان در زنان
✅آرسنیک و مشتقات آن◀ سرطان ریه وپوست ◀منبع : ترکیبات حاوی لوازم الکترونیک و نیمهرساناها وبرخی داروها و علفکشها
✅آزبست یا پنبهٔ نسوز یا پنبهٔ کوهی معروف به پشم شیشه◀سرطان ریه و گوارش ( مزوتلیوما)◀منبع : ایرانیت و سقفپوش، لنت و کلاچ، لوله های آزبست سیمانی، لباس ها و مواد مقاوم دربرابر اشتعال(نسوز)، سیمان
محصولات پارچهای نسوز، لنت ترمز اتومبیل
✅بنزن◀لوسمی و لنفوم هوچکین◀منبع :روغنهای سوختی
صنعت چاپ و لیتوگرافی،رنگ و چسب،خشکشویی،مواد شوینده
✅کادمیوم و مشتقات◀سرطان پروستات◀منبع : فسفر، باتری، رنگ فلزات سیمهای لحیم کاری
✅اکسید اتیلن◀سرطان خون ( لوسمی)◀ منبع : ضدعفونیکنندهها ومواد استریلکننده تجهیزات پزشکی
✅نیکل◀سرطان ریه و مخاط بینی◀ منبع : آلیاژها، سرامیک، باتری، جوش استیل
✅وینیل کلراید◀سرطان کبد◀ منبع : گازهای مبرد(سردکننده)مانند فریون ، کلرید پلیوینیل، چسب پلاستیک
✅آفلاتوکسین◀سرطان کبد◀منبع قارچ ( کپک )
✅هلیکوباکترپیلوری◀سرطان گوارش◀ منبع : عفونت مزمن دستگاه گوارش
✅ویروس های هپاتیت بی و سی ◀سرطان کبد◀عفونت های مزمن ویروسی
✅ویروس اچ پی وی HPV(پاپیلوما ویروس انسانی) ◀سرطان های دهانهٔ رحم، واژن، آلت جنسی مردان، مقعد، دهان، گلو و لوزه◀ آلودگی به برخی انواع ( تیپ های) ویروس(به خصوص دو تیپ HPV16 و HPV18)
📜 به قول لسان الغیب
تو نیک و بد خود هم از خود بپرس
مطالعه این مطلب برای شما چقدر مفید بود?
خيلي کم-کم - متوسط - زیاد - خیلی زیاد
سپاس از این که با اظهار نظر پیشنهادات و انتقادات و پرسش های خود مارادر غنی سازی بیشتر مجموعه دوم پیام ها همراهی مان می فرمایید
لینک دسترسی به منبع آموزشی 👇
https://www.cancer.org/cancer/risk-prevention/understanding-cancer-risk/known-and-probable-human-carcinogens.html
لینک منابع آموزشی RCCE در پیام رسان ها👇👇
@ircdcRCCE 👉کانال اطلاع رسانی و کتابخانه آموزشی درایتا 👈 https://t.me/cdciran بازنویسی:دکتر پیمان پرچمی 5⃣پنجم بهمن ماه 1402
https://eitaa.com/Preventionhealth
سروش
https://splus.ir/salamatprevention
#با_آمران_به_معروف_در_مترو
✅ قوت قلب خانم مانتویی به آمر به معروف
🔸مشغول انجام امر به معروف بودم
که یک خانم مکشفه در حالی که به من نزدیک می شد گفت:«بهت گفتن اینجا بایستی که وقتی ما رسیدیم جلومون خم و راست بشی خیرمقدم بگی؟؟ پولی که میدن می ارزه نه؟؟؟»😰
🔹خانم جوان مانتویی که روسری بر سر داشت و شاهد این ماجرا بود ،جلو تر آمد و به من گفت : «دوست خوبم محکم باش و سرت رو بگیر بالا، به تهمت هایی که میزنن اهمیت نده»😔
از رضایت هموطنم و قوت قلبی که داد، نشاطم بیشتر شد🥰
خوشحال شدم که قاطبه ی مردم با انواع پوشش چادری و مانتویی میدونن؛ نه تنها ریالی دریافت نمیکنیم بلکه به شدت مورد آزار روحی از این عده ی اندک قانون شکن هستیم
#روشنگری
#شهیده_فائزه_رحیمی
#تذکر_لسانی
#حجاب
#مترو
#تئاتر_شهر
برای حفظ کیان خانواده ها
🔻 بی تفاوت نباشیم 🔻
💢 اخبارتذکر لسانی درمتروتهران
#با_مردم | عضوشوید👇
@ba_mardom_ir
#خاطرات_آمران_به_معروف_در_مترو
🔴شلوارِ زاپ دار😳
🔴تا حالا کسی بهم نگفته بود🥺
دختر نوجوانی با شلوار پاره و کوتاه به داخل مترو آمد😕
میگفت شلوارم زاپ داره😖
گفتم: «خانوم اسمشو هرچی بزاری،بازم بهش میگن شلواره پاره، شلوار پاره اصلا مناسب جامعه نیست»
گفت: «اولین باره یکی بهم میگه بده😳ولی گیر دادیا، اگر بد بود که نمیفروختن، اینا مُد شده»‼️‼️‼️
نگذاشت پاسخ بدم و فوری رفت.
رسید به آمرِ به معروف بعدی و بازم تذکر گرفت، ناراحتی در چهره اش موج زد و گفت: « امروز چه خبره، پول پای این شلوار دادم، اگر بده چرا تا حالا کسی چیزی نمیگفته❓❓»
متوجه شدم که حرف و واکنش مردم برایش بسیار مهم است و تا به حال از قشرِ مخالفِ پوشش، واکنشی ندیده است😞
اصلا او برای دیده شدن چنین پوششی دارد و اگر آنانکه او را میبینند به او بگویند که چقدر پوشش ناهنجار است حتما تغییر پوشش میدهد
کمی رفت جلوتر و از نفر بعدی نیز تذکر گرفت، همانجا ایستاد و جلوتر نرفت. دیدم گوشی را درآورد، کاری انجام داد و چند دقیقه ای مکث کرد سپس راهی که آمده بود را برگشت و بلند گفت: « دارم اسنپ میگیرم برم،با مترو نمیرم،لطفا دیگه کسی بهم تذکر نده»
📍ایستگاه مترو شهدا
📍مورخ۱۴۰۲/۱۰/۲۷
#روشنگری
#شهیده_فائزه_رحیمی
#تذکر_لسانی
#حجاب
#مترو
#تئاتر_شهر
برای حفظ کیان خانواده ها
🔻 بی تفاوت نباشیم 🔻
💢 اخبارتذکر لسانی درمتروتهران
#با_مردم | عضوشوید👇
@ba_mardom_ir
هدایت شده از سای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر دختر ارزش درونی خود را بداند،هرگز تن به هرزگی خیابان نمی دهد.
https://eitaa.com/amrbmarofnahyazmonkar
#با_آمران_به_معروف_در_مترو
📍دوربینی که حس امنیت و آرامش میدهد📸
یک خانم جوان با پوشش مانتو و روسری نزدیک من شد، گفت: «میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم»
گفتم: «خواهش میکنم، بفرمایید»🌹
گفت: «دختر نوجوانی دارم که به تازگی وارد دانشگاه شده و مسیر رسیدنش به دانشگاه، طولانیه. از مترو استفاده میکنه و به تنهایی میره و میاد. من همیشه دلشوره داشتم.
اما از وقتی شماها اینجا ایستادید، حضور شما مخصوصا دوربینی که در کنارتون هست، به من و دخترم حس امنیت و آرامش داده. میخواستم از جانب هردومون ازتون تشکر کنم»😊
با یه مکثی، دوباره گفت: « خدا خیرتون بده، کار خیری دارین انجام میدین اگه ممکنه داخل قطار رو هم پوشش بدین چون اختلاط زن و مرد خیلی آزارمون میده»😔
📍برگرفته از مشاهدات آمر به معروف
📍ایستگاه متروی شهدا
📍مورخ ۱۴۰۲/۱۰/۹
#حجاب
#تئاترشـــــــهر
#روشنگری
عصری داشتم میرفتم خیابون، پسرم که روی مبل دراز کشیده بود تا فهمید دارم میرم بیرون گفت: مامان فردا ورزش دارم آقامون گفته حتماً با کفش مناسب بریم. یه جفت کفش ورزشی هم برای من بخر. گفتم پس پاشو حاضر شو خودتم بیا. گفت: حال ندارم مامان خودت بگیر دیگه.
خریدهامو انجام دادم. یه کفش هم برای پسرم خریدم. وقتی از توی کارتن درش آورد بی اختیار پرتش کرد سمتم. ماماااان! این چیه آخه؟؟؟ صد رحمت به کفشهای میرزا نوروز.😠
بعدش هم رفت توی اتاقش.
منم کفش رو از کارتن درآوردم. جفت کردمدگذاشتم جلوی در که صبح بپوشه. فقط یه یادداشت نوشتم گذاشتم داخل کفشش.
کسی که زحمت انتخاب را نمیکشد، باید تسلیم انتخاب دیگران باشد.
#انتخابات
#رأی_میدهم
#حرف_حساب
در کلاس بودم
به بچه ها گفتم اگه کسی نسبت به گناهان و بد حجابی های کوچه بی تفاوت باشه و غیرتی نداشته باشه،خوک محشور میشه،اگه بهترین ادم باشه.
بعدش یکی از بچه ها هرچی دختر و زن بی چادر حتی بود داد میزد و بازبان کودکانه میگفت،چادر سرت کن ،باز میگفت انا مادرش هم بهش گفت موهاتو بپوش
بعدی همینطور
بعدی
بعدی
همینطور
اخر سر گفت که الان دیگه خوک نمیشیم؟
https://eitaa.com/httpsamrbmarofnahyazmonkar
#خاطره_ارسالی
#ارسالی_مخاطبین
*┅═✧❁❁✧═┅*
امروز تو مترو علی رغم میل باطنیم مجبور شدم داد بزنم 😮😮
یه دختر خانم کشف حجاب کامل کرده بود، بهش که تذکر دادم داد و بیداد راه انداخت و مثل همیشه همفکرای خودش وارد معرکه شدن و شروع کردن به رجز خوندن همیشگی که به شماها مربوط نیست و ما هر طور دلمون بخواد لباس می پوشیم، محجبه ها هم که مثل همیشه _ مـــــــاسسست _
القصه؛
منم با خودم گفتم اینجا اگه کوتاه بیام واقعا حق پایمال میشه
منم صدام رو بردم بالا و به یکی از اون خانمها که خیلی گستاخی می گرد گفتم صداتو بیار پایین؛ خلاف قانون عمل می کنین طلبکار هم هستین؛
در حین سرو صدای من و اون خانم، یکی از بی حجابا به من گفت خانم ساکت باش اعصاب ما رو خرد کردی، منم گفتم مگه شما نمیگین آقایون چشماشون رو ببندن و نگاه نکنن؛ الانم اگه می خوای نشنوی گوشاتو بگیر تا صدای منو نشنوی،
یکی دیگه گفت: خانم داد نزن،
گفتم مگه شما نمیگین حجاب من به شما مربوط نیست؛ منم دلم می خواد صدامو ببرم بالا و به شما هیچ ربطی نداره؛ گفتم این قانون شهر هرتی که شماها میگین فقط مال شماست که هر کاری دوست داشته باشین بکنین ولی بقیه مطیع قانون باشن
یه خانم دیگه گفت: خاک بر سر مردی که نتونه خودش رو نگه داره و با نگاه به یه زن مشکل براش پیش بیاد.
گفتم شما چرا ماسک زدی؟
خاک بر سر آدمی که نتونه خودش رو از یه ویروس کوچیک حفظ کنه!
باورتون نمیشه همشون درجا سکوت کردن و دیگه لام تا کام حرف نزدن!!!
وقتی اومدم خونه احساس می کردم از میدون جنگ بر گشتم.
اتفاقا امروز تو مدرسه یه شهید گمنام هم آورده بودن که انگار تیر خلاص رو به روح من زده بود!
به این شهید گمنام گفتم؛
خدا شاهده کار ما هم خیلی سخته؛ برامون دعا کنید بتونیم از خون و حیثیت شما شهدا دفاع کنیم...
*┅═✧❁❁✧═┅*
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
یک خاطره
یک روز یک خانم با ارایش غلیظ و ...اومد گفت ببخشید خودکارتان میدید که روی این کاغذم بنویسم؟
برداشتم خودکار گفتم بفرمایید. بله
بعدش که رفت بیرون اتاق که بنویسه
شروع کردم با خودم کلنجار رفتن که وظیفه مه بهش بگم
گفتم یا صاحب الزمان این کوچولو را خجالت کشیدم بخوام از شما کمکم کنید چیزی بگم
یک حرف یادم اومد که بگم
صدای کفش ها اومد که داره میاد خودکار پس بده
بفرمایید
خواهش میکنم
ببخشید یک عرضی دارم خدمتتان
همه ما اشکالاتی داریم و اشکالات و معایب من بیشتر است ولی باید عیب های هم را گوشزد کنیم
چادر برای شما خیلی برازنده تر است
چشم
ولی من سه بچه دارم و سخته
چشم
شما در جواب ایشان چه میگویید؟
به ایدی کانال بگویید🙏🌷
https://eitaa.com/httpsamrbmarofnahyazmonkar
ایدی
@alam_yalam_beanallaha_yara
خــانـــــوم خوشگله شــماره بـدم؟؟؟ ☹️
خــانـوم خــوشـگِله برسونمت؟؟؟ 😏
خـوشـگـلـه چـن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟ 😣
ایـنها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید! 😞
بیچــاره اصــلا” اهل این حرفـــــها نبود… 😔
این قضیه به شـــدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.
به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت
شـاید می خواست گـــلــه کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی دخترک وارد حیاط امامزاده شد…
خسته…
انگار فقط آمده بود گریه کند…دردش گفتنی نبود….!!! 😭
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.
زیر لب چیزی می گفت انگار!!!
خـدایـا کـمکـم کـن…❤️
چـند ساعـت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نـشـسـتـی!!!
مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند… 😱
به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…
امــا انگار چیزی شده بود…
دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..! 😳
انگار نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!!!😳
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!
فکر کرد شاید اشتباه میکند!!!
اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جـــایــش نگذاشته…!!! 😍
🌹چادر یعنی امنیت🌹
https://eitaa.com/pooyeshesafiran/1878
https://eitaa.com/12319076/410911
بسمالله
«ولی من رای میدم. چون پسرم اتیسم داره.» همینکه جملهام تمام شد با ترمز محکم و ناگهانی راننده، همه هُل خوردیم سمت جلو. نمیدانم خشونت توی ترمزش به خاطر تعجب بود یا از مخالفت صریح و قاطعم با حرفهایش جا خورد. مسافران در حال نچ نچ داشتند خودشان را به عقب بر میگرداندند که راننده پنجرهاش را پایین کشید تا صدای «گوسفند» گفتنش به ماشین جلویی برسد.
از پنجره باز شده، سوز هوای بهمنماه میخورد توی صورتم و مرا با خودش به بهمن پارسال میبرد؛ وقتی که توی همین تاکسیهای سبز رنگ نشسته بودم و بین انگشتهایمْ کاغذ آدرس داروخانهای در کوچه پس کوچههای جنتآباد شمالی را فشار میدادم. یک واسطه بهم اطمینان داده بود که آنجا رسپیریدون دارد؛ قرصی کوچکتر از عدس. اندازه نقطهای که توی زندگی پسرم بین کلمه مرگ و زندگی فاصله میانداخت.
پسر دو ساله من، درکی از ارتفاع نداشت. این یک نوع کمحسی در اتیسم است. بدون آن قرص، ممکن بود خودش را از هر بالا بلندی به پایین پرتاب کند. آن سطح مرتفع میخواست مبل باشد یا قلهی سرسرهای در پارک. میتوانست پشت بام خانهای سه طبقه باشد یا پنجره باز ماشین در حال حرکت.
وقتی به مقصد رسیدیم هوا تاریک شده بود. رفتم توی داروخانه خلوت. ناخودآگاه با صدای پایینتر از معمول از مرد پشت شیشه پرسیدم رسپیریدون دارید؟ مرد چند ثانیهای به من نگاه کرد. انگار میخواست از دزاژ استیصال صورتم شناساییام کند که آیا واقعا کودک اتیستیک دارم یا نه. منتظر جواب دستگاه خیالی دروغسنجیاش نماندم. نسخه را از کیفم بیرون کشیدم و گفتم «آقا بخدا برای همین کاغذ ۳۷۰ تومن پول ویزیت روانپزشک اطفال دادم. ثبت اینترنتی هم هست. میتونید کدملی بچهمو چک کنید.» بغض اگر چهره داشت، در آن لحظه حتما شکل من بود. سراغ رایانهاش نرفت. فقط جوری با احتیاط و آهسته برگه قرص را روی پیشخان گذاشت که انگار داریم کوکائین رد و بدل میکنیم. تشکرکنان قرص را توی دستم فشار دادم. هنوز در خروجی را باز نکرده بودم که صدای مرد توی داروخانه پیچید: «خانم این آخریش بود. دیگه اینجا نیاین.» آنجا به اشکهایم اجازه ریختن ندادم. اما کمتر از یک هفته بعدْ دیگر دلیلی برای اختفای اضطرابم نداشتم و میشد راحت و رها گریه کنم. توی تاکسی بودم. قرصهای تو برگه یا بهتر بگویم، روزهای آرامش خانهمان، تمام شده بود. صبح زود، کاسهی چه کنم را برداشته بودم تا آن را سمت متصدی داروخانه سیزده آبان بگیرم. راننده، رادیو را برای اخبار ساعت هفت روشن کرد. گوینده اخبار، اول مطمئنمان کرد که اینجا تهران است؛ و صدا، صدای جمهوری اسلامی ایران. بعد جوری که انگار مخاطبش فقط خود خود من باشم متن اولین خبر را خواند: «دانشمندان ایرانی توانستند قرص رسپیریدون را بومیسازی کنند. ماده اولیه این دارو در لیست جدید تحریمها علیه ایران قرار داشت. این دارو برای درمان و کنترل اتیسم به کار میرود...»
نه صورتم را پوشاندم و نه صدایم را پایین آوردم. اشک شادی که پنهان کردن ندارد. شیرینتر این که تنها بیست روز بعد، همسرم با سه برگه رسپیریدون از داروخانهی محلهمان به خانه آمد.
من رای میدهم چون پسرم اتیسم دارد. چون میدانم اگر با صندوقهای خالی اقتدار و امنیت این مملکت خال بردارد، هزاران مادر نگران مثل من، باید برای داروهای سادهای مثل تببر و سرماخوردگی، مسیر پر رنج مرا طی کنند. تازه معلوم نیست آن موقع اصلا سیزده آبانی باشد...
صدای بوق ممتد راننده مرا به بهمن ۱۴۰۲ و حوالی انتخابات برگرداند. زنی با غیظ داشت راجع به چای دبش و قیمت گوشت و شاسیبلندهای نمایندهها حرف میزد. پسر جوان کنارش که نگاه خیرهی معذبکنندهای به یقهی باز زن داشت، در تایید حرفش گفت: «آدم یه گوسفند توی مراتع سوییس باشه شرف داره به اینکه یه شهروند باشه تو این مملکت خراب شده» خواستم بگویم خیلی از مردمان سرزمینهای جنگ زده اطرافمان هم رفتند سوییس؛ منتها مثل گوشت گوسفندی، قلب و چشم و کلیهشان با قاچاق اعضای بدن رفت توی فریزرهای اروپا نه مراتع سرسبزش! اما نمیشد. چون هم به مقصد رسیده بودم و هم بعید بود پسرک خبری از آمار شهروندان ربوده شده یا مفقود شدهی لیبی و عراق و سوریه، در خلال جنگهای داخلیشان داشته باشد.
در را که برای پیاده شدن باز کردم از راننده پرسیدم: «این عبارت *آهسته ببندید* که زیر دستگیره نوشته رو خودتون میدید بزنن یا سازمان تاکسیرانی برای همه ماشینا میزنه؟» راننده که انگار سر درد و دلش باز شده باشد گفت: «نه خواهر من! خودم زدم. خون دل خوردم تا این ماشینو خریدم. مردم مراعات نمیکنن که! باید خودم حواسم بهش باشه. به امید به این و اون باشیم که کلامون پس معرکه است.» با خندهام تاییدی نثارش کردم و گفتم: «چقدر خوبه آدم به چیزی که مال خودش میدونه تعلق و تعصب داشته باشه، حالا چه ماشینش باشه، چه وطنش!»
نویسنده نامعلوم...
ولی خوندنیِ..
# با_آمربه_معـــــــــــــــــروف
امروز روزمبعث پیامبربزرگ اسلام رفتیم قطعه ی شهدای بهشت زهرا س.
خانم وآقایی
پیاده درحال حرکت بودند.همسرم شیشه ی ماشین راپایین دادند و به خانمی که مکشفه بودتذکر دادند.
زن خندید، خنده ای همراه باتعجب!
متاسفانه براش عجیب بود😱 مشخص بودکسی بهش تذکر نداده بود، آن هم داخل گلزارشهدا.😥😳
مابه حرکتمان ادامه دادیم وزن توجهی نکرد.😧😥
موقع برگشت، شاید ده دقیقه بعد،
ازکنارهمان زن ومرد ردشدیم که زن شالش
روسرکرده بود.👏👏👏
باخوشحالی بهم نگاه کردیم،
واقعاتذکر اثرداره حتی اگر همون لحظه نباشه😄👏👏👏👏👏
#حجاب
#تئاترشـــــــهر
#روشنگری
#شهیده_فائزه_رحیمی
#تذکر_لسانی
#مترو
برای حفظ کیان خانواده ها
🔻 بی تفاوت نباشیم 🔻
💢 اخبارتذکر لسانی درمتروتهران
#با_مردم | عضوشوید👇
@ba_mardom_ir
یک خاطره از یک راننده اسنپ
برای امر بمعروف تصمیم گرفتم اسنپ بشم
طوریکه وقتی زن بد حجاب سوار شود از سخنرانی های شیخ قمی و روشنکری های او در مورد زندگی جنسی در غرب و ارزش های غربی و نقشه های ز ز آزادی و.... او میگذاشتم.
وقتی قیافه ها را مذهبی فرض میکردم مخصوصا خانمایی که چادری باشند، سخنان استاد تقوی را در مورد بی تفاوتی و اهمیت امر بمعروف و....از بلوتوث ماشین پخش میکردم ،قیافه ها دیدنی بود.
❤️😳🌷😍😄😄😄😂😂
سلام
یکی از بچهها نقل میکرد از خانه بیرون اومدم � خانم بیحجاب رو دیدم بهش محترمانه تذکر دادم گفتم خانم لطفاً حجابتون رعایت کنید میگه دیدم در دستش وسایل بود کمی روسری رو جلو کشید گفتم احسن دیدم رفت وسایلش رو گذاشت روسری رو مرتب کرد موهاش دیده نمیشد بعد وسایل رو برداشت داشت میرفت من بهش گفتم خدا خیرت بده دیدم داره میخنده نه تنها فحش نداد بلکه لبخند میزد اگر تذکرات محترمانه باشه اثر داره
جریان ۲۰روزپیش گناباد
نهی از منکر
ترس نداره
یکی از بچهها نقل میکرد مشهد چند تا دختر با هم میرفتن یکی از اونها روسری نداشت بهش تذکر دادم گفتم خانم حجابتونو رعایت کنین روسری سرتون کنین میگه دیدم روسری سرش کرد و چیزی نگفت
هرعیب که هست ازمسلمانی ماست
جرباان یک هفته قبل بوده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنبال اسباب بازیاشه🥺
@mhrezaa2 / کانال أخٌفيالله
°•○●°•🍃🌸🍃•°●○•°
#با_آمران_به_معروف_در_مترو
🔵تغییرات محسوس👏
چند ماهی است که توفیق حضور در جمع آمران به معروف را دارم.😍روزهای اول، وقتی به خانمهای بی حجاب تذکر میدادم،واکنشهای ناپسندو غیر مودبانه ای داشتند. یکی با تمسخر میگفت:«من فقط منتظر بودم تو بهم بگی تا سرم کنم»
دیگری با پرخاش می گفت: «تو چی میگی بابا!». مکشفه ی بعدی با تعجب، سال بر سر میکرد و می گفت: «چه خبره ؟! ...چی شده؟! تا حالا کجا بودید؟!»
اما امروز بعد از چند ماه، خانمی که نزدیک گیت شد، قبل از اینکه کسی تذکر بدهد شالش را به سر کشید و با خنده گفت: «ببین نگفتی،من خودم گذاشتم سرم»👏
من هم لبخندی زدم و زیرلب زمزمه کردم: «الحمدلله»😊
📍برگرفته از مشاهدات خانم آشتیانی و آمر به معروفی دیگر
📍ایستگاه متروی شهدا
📍مورخ ۱۴۰۲/۱۱/۱۷
#حجاب
#تئاترشـــــــهر
#روشنگری
#شهیده_فائزه_رحیمی
#تذکر_لسانی
#مترو
برای حفظ کیان خانواده ها
🔻 بی تفاوت نباشیم 🔻
💢 اخبارتذکر لسانی درمتروتهران
#با_مردم | عضوشوید👇
@ba_mardom_ir