أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع:
مَنْ أَطْلَقَ طَرْفَهُ كَثُرَ أَسَفُهُ.
چشمچرانى افسوس فراوان آرد.
📚 كنز الفوائد ؛ ج1 ؛ ص349.
حکایت
شفای کور به وسیله حضرت رضاعلیه السلام
مرحوم آیت اللَّه العظمی اراکی فرمودند:
در سال 1402 به مشهد مشرّف شدم. در این سفر آقای سلیمانی نقل کردند: کارگری از اهالی قائم شهر در حالی که یک چشمش کور بود، با پدرش برای شفای چشمش به مشهد آمده بود. در عالم خواب حضرت رضا ع را دید که به او فرمودند: برو پیش سلیمانی و از او قطره بگیر! وی از خواب بیدار شده نزد این جانب آمد، خواب را نقل کرد و از من تقاضای قطره چشم نمود.
با خود گفتم: من که دکتر نیستم و قطره ندارم. عاقبت به ذهنم آمد که روی ضریح مطهّر، گاهی گل های تازه ای را در گلدان ها می گذارند که برای حفظ تازگی آن ها، مقداری در آن گلدان ها آب می ریزند. من مقداری از آب گلدان ها را نزد خویش داشتم، با خود گفتم: خوب است از آب آن گلدان ها، قطراتی را به وی بدهم تا به وسیله آن استشفا کند، لذا قدری از آب آن گلدان ها به او دادم، او آب را گرفت و به سوی حرم شتافت. در حرم به قصد استشفا مقداری از آن آب را در چشم کور خویش می ریزد، به ناگاه چشم او شفا می یابد. در این هنگام دیدم در حرم مطهّر سر و صدای عجیبی برخاست. با جستجو دریافتم کارگر مذکور شفا یافته است.
📚 روزنه هایی از عالم غیب ص73.
حکایت
عالم جلیل ملّا علی القزوینی نقل نموده:
زمانی مقدّسین بسیار در نجف اشرف جمع شده بودند، روزی ایشان به یکدیگر گفتند: صلحایی که امروز در نجف اشرف اند، بیش از سی صد و سیزده تن اند، اگر حدیثی که وارد شده که اگر سی صد و سیزده تن از مؤمنین به هم رسند، صاحب الزمان- عجّل اللّه فرجه- ظهور می کند؛ راست بود، بایستی در این زمان ظهور کند.
بعد از تفکّر و تعارض بسیار، بنای امر را بر این گذاشتند که از میان این همه مؤمنین، یک نفر را که از همه زاهدتر و مسلّم نزد جمیع آن ها بوده باشد، انتخاب نموده، بیرون بفرستند. سپس همه مؤمنین را جمع نموده، و یک نفر را انتخاب کردند که به اقرار همه افضل از تمام آن ها بود، او را با توکّل بسیار در وادی السّلام، بیرون محوّطه نجف اشرف فرستادند تا شاید این سرّ را استکشاف نماید که چرا امام زمان علیه السّلام ظهور نمی فرماید.
آن شخص عالم فاضل متّقی بیرون رفت، بعد از مدّتی به سوی رفقای خود برگشت و گفت: همین که اندکی از نجف اشرف بیرون شدم، شهری به نظرم آمد، پیش رفتم تا داخل آن شهر شدم. از کسی سؤال کردم این شهر چه نام دارد؟
گفت: این شهر صاحب الزمان ع است. سپس از او خانه آن حضرت را سؤال نمودم، با شعف و شوق تمام، خود را به در خانه آن حضرت رساندم و در زدم.
کسی از ملازمان حضرت بیرون آمد.
گفتم: می خواهم خدمت آن حضرت شرفیاب شوم.
آن مرد رفت و برگشت و گفت: امام فرموده اند دختر باکره ای از فلان شخص که نامش فلان و رتبه اش فلان است؛ یعنی در نام و نسب و شرف و رتبه، فوق بزرگان این شهر است به عقد تو درآورده ام، امشب به خانه آن شخص برو، توقّف نما و فردا نزد ما حاضر شو! من خانه آن شخص را پیدا کرده، به منزل او رفتم و پیغام امام را به او رساندم، او قبول نموده، برایم بنای زفاف گذاشتند، چون شب شد، عروس را به حجله گاه آوردند، همین که خواستم دستی به او برسانم، ناگاه آوازی به گوشم رسید. پرسیدم: چه خبر است؟
گفتند: حضرت صاحب الزمان خروج می کند.
با خود گفتم؛ ایشان بروند ما نیز دنبال ایشان خواهیم رفت، در همین فکر و خیال بودم که قاصد آن حضرت رسید که بسم اللّه، ما خروج کردیم، با ما بیا تا به جهاد دشمنان برویم.
گفتم: عرض مرا به آن حضرت برسانید و بگویید ایشان تشریف ببرند، من نیز از عقب ایشان خواهم آمد.
قاصد رفت، زود برگشت و گفت: حضرت می فرماید: باید فورا بیایی.
من گفتم: اگر چه چنین فرموده، ولی من الآن نخواهم آمد.
چون این حرف را زدم، ناگاه خود را در همان صحرای نجف اشرف دیدم که نه شبی بود، نه شهری، نه عروسی و نه اطاقی. پس دانستم عالم کشف بوده نه شهود و فهمیدم ما قوّه اطاعت آن حضرت را نداریم و امام خواهی ما به لقلقه زبان است.
📚 العبقری الحسان.
امام صادق عليه السّلام فرمود:
ثَلَاثٌ لَا يُطِيقُهُنَّ النَّاسُ الصَّفْحُ عَنِ النَّاسِ وَ مُوَاسَاةُ الرَّجُلِ أَخَاهُ فِي مَالِهِ وَ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِيراً.
سه چيز است كه مردم توانايى آن را ندارند:
1. گذشت از خطاهاى مردم.
2. همراهى برادر دينى با برادر خود در مالش.
3. بسيار به ياد خدا بودن.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ؛ النص ؛ ص57.
امام صادق (ع) فرمودند:
امْتَحِنُوا شِيعَتَنَا عِنْدَ ثَلَاثٍ عِنْدَ مَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ كَيْفَ مُحَافَظَتُهُمْ عَلَيْهَا وَ عِنْدَ أَسْرَارِهِمْ كَيْفَ حِفْظُهُمْ لَهَا عِنْدَ عَدُوِّنَا وَ إِلَى أَمْوَالِهِمْ كَيْفَ مُوَاسَاتُهُمْ لِإِخْوَانِهِمْ فِيهَا.
شيعيان ما را در سه مورد امتحان كنيد:
1. موقع فرا رسيدن وقت نماز، بنگريد كه چگونه بر آن مواظبت مى كنند.
2. درباره اسرارشان كه چگونه آن را از دشمن ما حفظ مى كنند.
3. درباره اموالشان، بنگريد كه چگونه به برادرانشان كمك مى كنند.
📚 الخصال ؛ ج1 ؛ ص103.
حکایت
امام زمان (ع) به سید بحرالعلوم درباره ثواب گریه بر امام حسین (ع) چه فرمودند؟
سید بحرالعلوم رحمه الله به قصد تشرف به سامرا تنها به راه اُفتاد، در بین راه راجع به این مسئله که گریه بر سیدالشهدا علیه السلام گناهان را میآمرزد فکر میکرد، همان وقت متوجه شد که شخص عربی ، سوار بر اسب به او رسید و سلام کرد بعد پرسید : "جناب سید درباره چه چیز به فکر فرو رفتهای ؟ اگر مسئله علمی است بفرمائید تا با هم صحبت بکنیم.
سید بحرالعلوم عرض کرد در این باره فکر میکنم که چطور میشود خدایِ تعالی این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان حضرت سید الشهداء ع میدهد ، مثلاً در هر قدمی که در راه زیارت برمیدارند، ثواب یک حج و یک عمره در نامه عملشان مینویسند و برای یک قطره اشک گناهانشان آمرزیده میشود؟!
آن سوار عرب فرمود: « تعجّب نکن. من برای شما مثالی میآورم تا مشکل حل شود، پادشاهی به همراه درباریان خود به شکار میرفت، در شکارگاه از لشکریان دور شد و آنها را گم کرد. به سختی فوق العادهای اُفتاده و بسیار گرسنه شده بود تا این که چشمش به خیمهای افتاد، وارد آن خیمه شد، در آن سیاه چادر، پیر زنی را با پسرش دید، آنها در گوشه خیمه بُز شیردهی داشتند و از راه مصرف شیر این بز زندگی خود را میگذراندند، وقتی سلطان وارد شد او را نشناختند ولی به خاطر پذیرایی از مهمان، آن بز را سر بریدند و کباب کردند، چون چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند.
سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و هر طوری بود خودش را به درباریان رساند و جریان را برای اطرافیان نقل کرد، در نهایت از ایشان سؤال کرد؛ اگر من بخواهم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشم چه عملی باید انجام بدهم ؟
یکی از حضّار گفت: خوب است پادشاه بر اساس کرامتشان در ازای آن یک بز، به او صد گوسفند بدهند. دیگری گفت : صد گوسفند و صد اشرفی به او بدهید. نفر سوم گفت: علاوه به اینها فلان باغ را هم به ایشان بدهید تا برای همیشه زندگی راحتی داشته باشند.
وزیر اعظم که از همه حکیمتر بود، گفت: جناب سلطان شما اگر بخواهید جبران کنید باید کل سلطنت و تاج و تخت و داراییتان را به ایشان بدهید که تازه آن وقت مقابله به مثل کردهاید و بدون هیچ لطف اضافهای فقط محبتشان را جبران نمودهاید چرا که آنها هر چه را داشتند به شما تقدیم کردند و شما هم باید آنچه دارید به آنها تقدیم کنید.
بعد سوار عرب به سید فرمود: «حالا جناب بحر العلوم حضرت سید الشهداء علیه السلام هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت، همه را در راه خدا داد. پس اگر خداوند به سیدالشهدا علیه السلام این همه مقام و به زائرین و گریه کنندگان آن حضرت این همه اجر و ثواب بدهد نباید تعجب کرد. چون خدا که خداییاش را نمیتواند به سید الشهداء علیه السلام بدهد اما در ازای آن، این همه مقامات به او داده است.
وقتی شخص عرب این مطالب را فرمود، از نظر سید بحرالعلوم غائب شد و بعد ایشان متوجه میشود که آن سید عرب امام زمان علیه السلام بوده است.
📚 امام زمان و سید بحر العلوم.
امام صادق عليه السّلام فرمودند:
مِنْ أَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ ذِكْرُ اللَّهِ كَثِيراً ثُمَّ قَالَ أَمَا لَا أَعْنِي سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ إِنْ كَانَ مِنْهُ وَ لَكِنْ ذَكَرَ اللَّهَ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ حَرَّمَ فَإِنْ كَانَ طَاعَةً عَمِلَ بِهَا وَ إِنْ كَانَ مَعْصِيَةً تَرَكَهَا.
از سخت ترین چيزهايى كه خداوند بر بندگانش واجب فرموده؛ این است که زیاد ياد خدا باشند. سپس فرمود: آگاه باشيد؛ منظورم گفتن
«سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اكبر».
نيست، گرچه اين هم از ياد خداست، و لكن مرادم ياد خدا نزد حلال و حرام خداست، كه اگر واجب بود به آن عمل كند و اگر حرام بود آن را ترك نمايد.
📚 مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ؛ النص ؛ ص54
پیامبر ص فرمودند:
مَرَارَةُ الْحِلْمِ أَعْذَبُ مِنْ حَلَاوَةِ الِانْتِقَامِ وَ ثَمَرَةُ الْحِقْدِ النَّدَامَةُ وَ مَنْ صَبَرَ عَلَى مَنْ يَكْرَهُ أَدْرَكَ مَا يُحِبُّ وَ الصَّبْرُ عَلَى الْمُصِيبَةِ مُصِيبَةٌ لِلشَّامِتِ بِهَا وَ الْجَزَعُ عَلَيْهَا مُصِيبَةٌ ثَانِيَةٌ بِفَوَاتِ الثَّوَابِ وَ هِيَ أَعْظَمُ الْمَصَائِبِ.
تلخى حلم گواراتر است از شيرينى انتقام، و ثمره كينه پشيمانى است، و هر كس صبر كند بر آنچه كه ناپسند است می رسد به آنچه كه دوست دارد، و صبر نمودن بر مصيبت، مصيبتى است بر دشمنان، و بی صبری نمودن بر مصيبت خود مصيبتى افزون است كه ثواب مصيبت را از بين مي برد، و اين(بی صبری) بزرگترين مصيبت است.
📚 إرشاد القلوب إلى الصواب (للديلمي) ؛ ج1 ؛ ص74.
حکایت
مقام پدرت این حجره محقر نیست
فرزند مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی می فرمودند:
پس از فوت پدرم، شبی در خواب دیدم حضورشان مشرف شدم و ایشان در اطاقی که فرش ان زیلو بود و فاقد اثاث بود نشسته اند.
گفتم: پدر اگر خبری نیست ما هم به دنبال کارمان برویم، وضع طلبگی در گذشته و حال همین است که به چشم می خورد.
فرمود: پسر حرف نزن.
هم اکنون ولی عصر ع تشریف می آورند. آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم حضرت ولی عصر ع تشریف آوردند.
پس از عرض سلام و جواب، قبل از اینکه من حرفی بزنم، حضرت(ع) فرمودند:
سید محمد مقام پدرت این حجره محقر نیست بلکه مقامش آنجاست به محل مورد اشاره حضرت ع نگاه کردم قصری با شکوه و ساختمانی با عظمت – که قابل توصیف نبود – دیدم و خوشحال گردیدم.
📚 جمال عرفان
15.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استغفار صادقانه
🎙 آیت الله بهجت رحمه الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سید هاشم حداد رحمه الله و مشکل خانوادگی
🎙 استاد عالی.
عَنْ طَلْحَةَ الشَّامِيِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ قَالَ كَانُوا ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ أَمَرُوا فَنَجَوْا وَ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ لَمْ يَأْمُرُوا فَمُسِخُوا ذَرّاً وَ صِنْفٌ لَمْ يَأْتَمِرُوا وَ لَمْ يَأْمُرُوا فَهَلَكُوا.
طلحه شامى از امام باقر (ع) نقل مى كند كه درباره اين آيه «فلمّا نسوا ما ذكروا به، و چون فراموش كردند آنچه را كه به آنان تذكر داده شده بود» (كه مربوط به داستان اصحاب سبت از يهودى هاست) فرمود: آنها سه دسته بودند:
1. دسته اى خودشان فرمان خدا را پذيرفتند و ديگران را هم امر به معروف كردند، آنها نجات يافتند.
2. دسته اى خودشان، فرموده خدا را پذيرفتند ولى ديگران را امر به معروف نكردند، آنها به صورت مورچه مسخ شدند.
3. دسته اى نه خودشان فرمان خدا را پذيرفتند و نه امر به معروف كردند، آنها هلاك شدند.
✍️ طبق آيات قرآنى آن دسته از آنها كه خدا را نافرمانى كردند؛ يعنى همان دسته سوم، به صورت ميمون مسخ گشتند و مطرود شدند و طبق اين روايت دسته دوم آنها هم به صورت مورچه مسخ شدند و در بعضى از نسخه ها به جاى «ذرّ مورچه» كلمه «وزّ مرغابى» آمده است.
📚 الخصال ؛ ج1 ؛ ص100