eitaa logo
ھـور !'
946 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
570 ویدیو
109 فایل
ـــــــ ــ بِنام‌خدای‌نوروامید؛🤍 رسته‌هور، گوشـه‌ی‌دنجی برای‌برقراری‌حال‌خوب‌دلِ‌شما:).. عکاس‌هور Https://Instagram/Same.graph.Com گوش‌جان @Majnonemadar شروط‌‌وادمین‌تبادل @Hur_Tab @G0NAHKAR به پیام پین شدھ سربزنید* هور:نور،خورشید،روشنایی✨
مشاهده در ایتا
دانلود
ھـور !'
#وقایع‌عاشورا 🏴 حسین صبحگاه از خانه اش بیرون آمد تا از اخبار آگاه شود مروان به حضرت برخورد و عرض کر
"نامه های اهل به " به نام خداوند بخشاینده مهربان🌹 این نامه ای است از سوی سلیمان بن صرد خزاعی و مسیب ین نجبه و رفاعه بن شداد و حبییب بن مظاهر و عبدالله بن وائل و دیگر شیعیان مومن علیه السلام سلام خدا بر او باد. _🏴______ سپاس خدایی را که دشمنت و دشمن پدرت در زمان پیشین را در هم کوبید،آن زورگوی کینه توز و غاصب ستمگر که امر این امت را در ربود و بیت المال آن را غصب و بدون رضایت امت، خرج کرد سپس بهترین امت را کشت و بدترین آنهارا باقی گذاشت. اموال الهی را بازیچه ی دستان ستمگران و سرکشان امت قرار داد از رحمت خدا دورباد همانگونه که قوم ثمود دور شد. ____🏴________ همانا کسی جز تو بر ما امامت ندارد پس به ما رو کن باشد که خداوند به واسطه تو مارا بر حق گرو آورد. نعمان بن بشیر در کاخ فرمانداری است و مادر نمازهای جمعه،جماعت و عید او شرکت نمیکنیم اگر خبر یابیم تو رو به ما کردی اورا بیرون کرده روانه شام میکنیم. خویش آگاه بود و وظیفه اش همان بود که با صلابت انجام داد اکنون نمونه هایی از آگاهی آن حضرت بر خود را ذکر میکنیم؛ عده ای که آنان را در کتاب اغیاث سلطان و سکان الثری نام برده ام برای من روایت کرده اند از ابو جعفر محمد بن بابویه قمی در کتاب امالی که مفضل بن عمر از امام صادق از پدرش از جدش نقل کرده است که روزی بن علی ابن ابی طالب بر امام حسن وارد شد هنگامی که نگاهش به او افتاد گریست امام حسن پرسید که چه چیزی تو را به گریه انداخت؟ گفت برای آنچه به سرت می اید می گریم امام حسن فرمود :که آنچه بر سر من می اید سمی است که با نیرنگ به من میخورانند و با آن کشته میشوم ولی روزی مانند روز شهادت تو نیست یا اباعبدالله ! ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
"نامه های اهل به " یزید نیز به عبیدالله بند زیاد که فرماندار بصره بود نامه ای نوشت و خبر داد فرمانداری را علاوه بر بصره به او واگذار کرده است. همچنین او را از جریان بن عقیل و علیه السلام آگاه کرد و به شدت او را به دستگیری و کشتن واداشت . عبیدالله صبح فردا برادرش عثمان بن زیاد را به جای خود گمارد و به سوی شتافت . هنگامی که به نزدیکی کوفه رسید . از اسب فرود آمد تا آن که شب شد و شب هنگام وارد کوفه شد. گمان کردند او علیه السلام است ، از این رو به پیشواز او رفتنددو نزدیکش شدند ، ولی هنگامی که فهمیدند او ابن زیاد است ، از اطرافش پراکنده شدند، او نیز وارد کاخ فرمانداری شد و آنجا شب را به صبح رساند. سپس بیرون آمده، بر فراز منبر رفت و ای خواند و آنان را نسبت به سرپیچی از حاکم کرد و در قبال فرمانبرداری وعده احسان داد. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" ڪیفیت مسلم و هانے " چون بن عقیل این را شنید، از افصاشدن جایگاهش بر جان خود ترسید،لذا از خانه بیرون آمد و تصمیم گرفت به خانه هانی بن عروه برود هانی به او پناه داد و رفت آمد شیعیان به مسلم زیاد ‌شد [از سوی دیگر] عبیدالله بن زیاد نیز جاسوسانی بر او گماشته بود. او هنگامی که فهمیدمسلم در خانه هانی است. محمد بن اشعث ، اسماء بن خارجه و عمر بن حجاج را فراخواند و گفت: "چه جیز مانع آمدن هانی به حضور ما شده است؟" گفتند: نمی دانیم می گویند مریض شده است . گفت: این راشنیده ام ،ولی می گویند بهبود یافته است و بر درخانه اش می نشیند . اگربدانم مریض است، به عیادتش می رویم . (ص۴۹ ) عبیدالله صبح فردا بردارش عثمان بن زیاد را به جای خود گمارد و به سوی شتافت. هنگامی که به نزد رسید، از اسب فرود آمد تا آن که شب شد و شب هنگام وارد کوفه شد. کوفیان گمان کردند او علیه السلام است ، از این رو به پیشواز او رفتند و نزدیکترین شدند ، ولی هنگامی که فهمیدند او ابن زیاد است، از اطرافش پراکنده شدند، او نیز وارد کاخ فرمانداری شد و آنجا شب را به صبح رساند. سپس بیرون آمده ، بر فراز منبر رفت و خطبه ای خواند و آنان ا نسبت به سرپیچی از حاکم تهدید کرد و در قبال فرمانداری وعده احسان داد. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " روز سه شنبه، سوم ذی الحجه به روایتی نیزچهارشنبه هشتم ذی الحجه سال شصت هجری-حسین«ع»پیش از اطلاع از شهادت مسلم ازمکه حرکت کرده زیرا آن حضرت همان روزشهادت مسلم از مکه بیرون آمده بود. روایت شده است هنگامی که آن حضرت تصمیم گرفت به عراق رود، دریک سخنرانی فرمود: «سپاس خدای را از هرآنچه خدابخواهد(خواهدشد)ونیروی نیست مگربه یاری خدا، خدابرفرستادگان درود وسلام فرستد! مرگ مانندقلاده ای برگردن جوانمردان، بربنی آدم حتمی شده است، چه مشتاقم به دیدارگذشتگانم ماننداشتیاق یعقوب به یوسف قتلگاهی برای من مقرر شده است که به آن خواهم رسید، انگارمیبینم کسانی چون گرگ های بیابان بین نوامیس وکربلا بندهای بدنم را جدا می کند، وشکم های خالی وانبان های بی غذا رابه واسطه ی کشتن من پر می کنند، از چنین روزی که دست تقدیر نوشته است گریزی نیست، خشنودی خدا، خشنودی مااهل بیت است. بر ابتلای الهی شکیباییم واز او نیز پاداش اهل صبر را کاملابه ما می دهد، پاره ی تن رسول خدا «ص» ازاون جدا نخواهدشد،و درحریم قدس، همراه وخواهدبود، تابه واسطه ی چشم آن حضرت روشن شده وعده اش عملی شود. هرکس آماده ی نثارخون خود در راه ماست، وجانش رادر راه دیدارخدا به طبق اخلاص می نهد، با ما کوچ کند که من صبحگاه کوچ خواهم کرد. ابوجعفرمحمدبن جریرطبری امامی درکتاب دلائل الامامه می گوید: ابومحمدسفیان بن وکیع ازپدرش وکیع واو از اعمش روایت کرده است که گفت ابومحمدواقدی وزراره بن خلج به من گفتند:حسین بن علی«ع»را به روز پیش از خروجش ازمکه ملاقات کردیم وبه آن حضرت عرض کردیم که: ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " مسلک اول پیش از حادثه کربلا کوفیان سست پیمانند، دلهایشان با آن حضرت است. وشمشیرهایشان برضد اوحضرت با دست اشاره ای به آسمان کرد درهای آسمان گشوده شد، وآن قدر فرشته فرود آمد که تعداد آنها راکسی جز خدای عزوجل نمیدانست. آنگاه حضرت فرمود: «اگرنه این بودازعواملی دست به دست هم واجل فرا رسیده است به وسیله ی این فرشتگان با این مردم می جنگیدم، ولی به یقین می دانم که قتلگاه من و یارانم آنجاست، واز آنان کسی جز فرزندم علی «امام سجاد ع» نجات نمی یابند. ومعمربن مثنی در کتاب «مقتل الحسین» روایت بدین مضمون نقل کرده است که چون روز هشتم ذی الحجه یعنی روز ترویه شد، عمرسعدبالشکر انبوهی وارد مکه شد ، یزید به اودستورداده بود که اگرحسین «ع» قصدجنگ داشت با اوبجنگد و اگرحسین نجنگید، در صورت اطمینان به پیروزی برحسین«ع» با او وارد جنگ شد. ولی حضرت همان روزهای ترویه از مکه خارج شدند. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ 🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " واقعا مال محمد بن داود قمی بود، روایتی دیدم که از امام صادق(ع) روایت کرده بود که فرمود: محمد بن حنفیه شب پیش از حرکت حسین(ع) از مکه، نزد او آمد و گفت: برادر! کوفیان کسانی اند که ناجوانمردی آنان با پدرت و برادرت را فهمیده ای، می ترسم وضعیت تو همانند وضعیت آن دو شود. اگر نظر داری (در مکه) بمانی، عزیزترین و محفوظ ترین شخص در حرم الهی خواهد بود. حضرت به او فرمود: ((برادرم! می ترسم یزید بن معاویه با نیرنگ مرا در حرم به قتل برساند و [در این صورت] از کسانی باشم که به واسطهٔ او احترام این خانه [=کعبه] از بین می رود)). ابن حنفیة به حضرت گفت: (( اگر از چنین چیزی می ترسی، به سوی یمن، یا یکی از بیابان های دور دست برو که به این واسطه، کاملا محفوظ خواهی بود و کسی نمی تواند به تو دست یابد)). فرمود: گفته ات را بررسی می کنم. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " حسین بسوی عراق حرکت کردند دستور دادند کاغذی آوردند و در آن نوشتند: 🔸 بسم الله الرحمن الرحیم🔸 این نوشته ای است از حسین بن علی به بنی هاشم: اما بعد: هر کس به من ملحق شود و به شهادت می رسد، و هر کس از من کناره گیرد، پیروزی نصیبش نخواهد شد. والسلام. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید) در کتاب (مولد النبی و مولد الاوصیاء) مستنداً از امام صادق (ع) روایت کرده است که : چون امام حسین (ع) شبانه از مکه حرکت کردند، فوجی از ملائکه در صفوفی منظم در حالی که بر اسبهای بهشتی سوار بودند و مسلح بودند، خدمت حضرت مشرف شدند، سلام کردند وگفتند: ای بزرگواری که پس از جدّ، پدر و برادرتان حجت خدا بر مردم هستید! خداوند متعال در موارد بسیاری بواسطه ما جدّت را یاری کرد. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " اکنون ما را مأمور فرموده تا تو را یاری کنیم. حضرت فرمود: وعدگاه ما که آرامگاه و بقعه من است کربلاست، و من در آنجا شهید می شوم. هر گاه بدانجا رسیدم بیائید. عرض کردند ای حجت خدا! خداوند به ما دستور داده مطیع و گوش به فرمان شما باشیم. و اگر از دشمنی بیم داری همراه شما باشیم. فرمودند: دشمنان راهی به آسیب رساندن به من ندارند و با من روبرو نمی شوند مگر در همانجا که به محل شهادت من برسند. سپس افواجی از جنیان مؤمن خدمت حضرت رسیدند، و عرض کردند: ای سرور ما! ما شیعیان و یاران تو هستیم. هر چه می خواهی به ما فرمان بده. اگر امر فرمائی قبل از آنکه از جای برخیزی تمام دشمنانت را نابود می کنیم. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " حض ت فرمود ما در کشتن آنها از شما تواناتریم،لکن باید حجت بر مردم تمام شود ، تا هر کس هلاک می گردد پس از اتمام حجت باشد و هر کس به زندگی سعادتمندانه نایل می شود نیز با دلیل و بینه و تمام شدن حجت الهی باشد. راوی می‌گوید: حضرت به راه ادامه داد ،تا هنگام ظهر به ثعلبیه رسید سر بر زمین گذاشت و به خواب رفت سپس بیدار شد و فرمود: هاتفی دیدم که می گفت : شتابان [ به سوی مقصد ] میروید، ولی مرگ، شما را شتابان به بهشت می برد. سپس بیدار شد ، علی عرض کرد :‌« پدرجان! آیا ما برحق نیستیم؟‌» فرمود ‌« چرافرزندم ! سوگند به خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست !‌» عرض‌کرد در این صورت از مرگ هراسی نداریم . حسین علیه السلام فرمود: پسرم خدا به تو پاداشی دهد ، بهترین پاداشی که به واسطه پدر، به فرزند داده است. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " حضرت فرمود ما در کشتن آنها از شما تواناتریم،لکن باید حجت بر مردم تمام شود ، تا هر کس هلاک می گردد پس از اتمام حجت باشد و هر کس به زندگی سعادتمندانه نایل می شود نیز با دلیل و بینه و تمام شدن حجت الهی باشد. راوی می‌گوید: حضرت به راه ادامه داد ،تا هنگام ظهر به ثعلبیه رسید سر بر زمین گذاشت و به خواب رفت سپس بیدار شد و فرمود: هاتفی دیدم که می گفت : شتابان [ به سوی مقصد ] میروید، ولی مرگ، شما را شتابان به بهشت می برد. سپس بیدار شد ، علی عرض کرد :‌« پدرجان! آیا ما برحق نیستیم؟‌» فرمود ‌« چرافرزندم ! سوگند به خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست !‌» عرض‌کرد در این صورت از مرگ هراسی نداریم . حسین علیه السلام فرمود: پسرم خدا به تو پاداشی دهد ، بهترین پاداشی که به واسطه پدر، به فرزند داده است. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " سپس حضرت به راه ادامه دادند. گروهی از قبایل بنی حزاره و بجیله چنین نقل می کنند که: هنگام خروجمان از مکه، همراه زهیر بن قین بودیم. با حسین علیه اسلام هم بودیم ، تا آن که به او رسیدیم هر جا فرود می آمد، گوشه ای دیگر می رفتیم ‌[ تاحضرت را رو در رو ملاقات نکنیم ] یکی از روزها، آن حضرت در جایی فرود آمد که ما چاره ای جز فرود آمدن در همان جا نداشتیم. مشغول غذاخوردن بودیم که فرستاده حسین علیه السلام روبه ما آمد و پس از سلام، گفت:" ای زهیر بن قین ! اباعبدالله حسین ،مرا در پی تو فرستاده است، تا نزد او بروی" ‌[ با شنیدن این مطلب ] همه ما لقمه هایی که در دست داشتیم ، رها کردیم و [ چنان ساکت شدیم که] گویی پرنده ای برسرما نشسته است ، همسر زهیر که دیلم ، دختر عمرو بود ، گفت : « سبحان الله ! فرزند رسول خدا بدنبال تو فرستاده است، ولی تو نزدش نمی روی؟ چرا نمی روی و سخنش را نمی شنوی ؟ ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " زهیر بن قین به سوی آن حضرت رفت . طولی نکشید که شادمان و با چهره ای تابناک بازگشت . دستور داد خیمه اش را کندند و همراه بار و اثاثش ، به سوی حسین علیه السلام رفت به همسرش نیز گفت: " تو را طلاق دادم ، زیرا دوست ندارم به سبب من ، چیزی جز خیر به تو برسد، من تصمیم گرفته ام همراه حسین علیه السلام باشم ،تا جانم را فدایش کنم و با جان خود از او محافظت کنم. سپس اموال همسرش را به او داد و او را به یکی از عمو زادهایش سپرد تا به خانواده اش برساند. زن به سویش آمد و گریه کنان با او وداع کرد و گفت: خدا برایت خیر مقدر کند! سپس زهیر به همراهانش گفت : " هرکس دوست داردهمراه من شود،بیاید وگرنه این آخرین دیدار من با او است. حسین علیه السلام در مسیر به مکانی به نام زباله رسید و آن جا شهادت مسلم بن عقیل را دریافت کرد گروهی از اطرافیان آن حضرت نیز این مطلب را فهمیدند. آنان که اهل طمع و تردید بودند ، آنان که اهل طمع و تردید بودند ، از گرد حضرت پراکنده شدند و خویشان بهترین یارانش ، همراه او ماندند. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " راوی می گوید: حسین علیه السلام به سلیمان بن صرد خزاعی و مسیب بن نجیه و رفاعة بن شداد و گروهی از شیعیان کوفه ، نامه ای نوشت و آن را همراه قیس بن مسهر صیداوی [ به کوفه ] فرستاد . چون قیس نزدیک ورودی کوفه شد، حصین بن نمیر یکی از یاران عبیدالله بن زیاد سراغ او رفت تا او را تفتیشش کند. قیس ناچار نامه را بیرون آورده پاره پاره کرد. حصین بن نمیر قیس را نزد عبیدالله برد. چون برابر او ایستاد گفت : توکیستی؟ گفت: مردی از شیعیان امیر المومنین ، علی بن ابی ‌طالب علیه السلام و فرزندش هستم. گفت برای چه نامه ای را پاره پاره کردی؟ پاسخ داد : برای آنکه ازمضمون آن آگاه نشوی. گفت : نامه از سوی چه کسی بود و برای چه کسی‌؟ گفت : از سوی حسین علیه السلام برای گروهی از کوفیان که نام هایشان را نمی دانم. ابن زیاد خشمگین شد و گفت: به خدا سوگند از من جدا نخواهی شد تا آن که مرا از نام آنها با خبر کنی ، یا بر منبر بروی و حسین بن علیدعلیه السلام و پدر و برادرش را لعنت کنی، وگرنه تو را قطعه قطعه خواهم کرد. قیس گفت: نام آن افراد را که به تو نخواهم گفت، ولی لعن حسین علیه السلام و پدر و برادرش را انجام میدهم. قیس به منبر رفت ... ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " قیس به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی صلوات بر پیامبر"ص" برعلی و فرزندان او صلوات الله علهیم درود و رحمت بسیار فرستاد و سپس عبیدالله بن زیاد و پدرش و گردنکشان بنی امیه را تا آخر لعنت کرد. سپس فرمود : ای مردم من فرستاده حسین ، به سوی شما هستم . از او در فلان جا جدا شده ام ، او را دریابید. این خبر را این زیاد رساندند .او دستور داد قیس را از بالای کاخ ، به زمین اندارند . او را انداختند و جان داد . رحمت خدا بر او باد. در روایتی دیگر ،حسین علیه السلام این نامه را از منطقه حاجز نوشت و غیر آن نیز گفته شده است. راوی می گوید : حسین علیه السلام به راه ادامه داد، تا به دو منزلی کوفه رسید. آن جا با حر بن یزید که همراه هزار سوار برخورد کرد. به حر فرمودند: [ این لشکر ] آیا یاور ما است، یا بر ضد ما ؟ گفت: بلکه بر ضد تو ای اباعبدالله ! فرمودند: لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " سپس سخنانی بین آن دو رد وبدل شد، تا آنکه حسین علیه السلام به او فرمودند: اکنون که شما [ کوفیان ] برخلاف نامه ها و فرستادگان که به سوی من آمده اند، رفتار می کنید ، به همان جایی که از آن آمده ام باز می گردد . ولی" حر " و یارانش حضرت را از بازگشت بازداشتند."حر" گفت: نه، یابن رسول الله ! راهی در پیش گیر که نه تو را به کوفه برساند و نه به مدینه، تا من نیز نزد ابن زیاد عذری داشته باشم که راه تو با من متفاوت بود [ و من تو را ندیدم ] حسین علیه السلام نیز به جانب چپ رفت ، تا آن که به منطقه ای به نام " عذیب هجانات " رسید. راوی می گوید : عبیدالله بن زیاد نامه ای به حر نوشت و او را درباره امام حسین علیه السلام سرزنش کرده ، دستور داد بر آن حضرت سخت بگیرد. حر و یارانش نیز به سراغ امام حسین علیه السلام رفته آن حضرت را از ادامه مسیر بازداشتند . امام حسین علیه السلام به او فرمودند: مگر تو دستور ندادی که از راه [ معمول ] کناره بگیرم ؟ عرض کرد: چرا، ولی نامه ای از امیر عببدالله رسیده است که در آن دستور داده است بر تو تنگ بگیرم ، مأموری نیز قرار داده است، تا مرا به اجرای این دستور وادارد... ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" امام «ع»از مکه بسوی عراق " راوی می گوید: حسین علیه السلام میان یارانش به سخنرانی ایستاد و پس از حمد وثنای الهی و یاد جدش و صلوات بر آن حضرت ،فرمودند: آیا حق را نمی نگرید که به آن عمل نمی شود ؟ و باطل را که از آن جلوگیری نمی شود؟ بر مومنین است که مشتاق دیدار پروردگار باشند که من مرگ را جز سعادت ، و زندگی با ستمگران را جز مایه دلتنگی نمی دانم . زهیر بن قین برخاست و گفت: خداوند، ما را به وسلیه تو هدایت کند، ای فرزند رسول خدا "ص" سخنت را شنیدیم ،اگر دنیا برای ما پاینده بود و در آن جاوید بودیم ، باز هم حرکت با تو را بر زندگی همیشگی دنیا بر می گزیدیم . ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" رسیدن امام علیه السلام به " پس از آن ، حسین علیه السلام برخاست و سواره به راه ادامه داد . هنگام حرکت حضرت در مسیر ،گاهی سپاهیان حر، آن حضرت را باز می داشتند و گاهی همراه او به راه می افتادند ،تا آن که به کربلا رسید. آن روز ،دوم محرم بود، حضرت هنگامی که به آن جا رسید،پرسید : نام این سرزمنیت چیست ؟ گفتند: « کربلا » فرمودند: "خداوندا ! به تو پناه می برم از کرب [ = سختی ] و بلا " سپس فرمودند: " این ،جایگاه کرب و بلا است. فرود آئـید ! به خدا سوگند این جا مکان بار انداختن ما و ریختن خونمان و جایگاه قبر های ماست" اینجا به خدا سوگند! جای اسیری محارم ما است . این را رسول خدا "ص" به من فرموده است . همه فرود آمدند . حر و یارانش نیز گوشه ای دیگر فرود آمدند. حسین علیه السلام نیز فرود آمد و به آماده سازی شمیشرش پرداخت و در این حال می فرمود : ای روزگار ! اف بر دوستی تو [ که چقدر بی وفایی ] ! در هر زنده ای و جایگزینی قناعت نکردی. که جز این نیست که همه امور به اختیار خداوند جلیل است ، و هر زنده ای پوینده راهی است. ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
هدایت شده از نشر وقایع عاشورا
" رسیدن امام علیه السلام به " راوی می گوید: زینب،دختر فاطمه سلام الله علیها اشعار را شنید و گفت: " برادرم ! این سخن کسی است که به کشته شدن یقین دارد " فرمودند: آری ،خواهرم ! زینب گفت: ای وای از این داغ ! حسین از مرگ خود به من خبر می دهد . روای می گوید: زنان نیز گریستند ، به چهره لطمه زدند و گریبان چاک کردند. راوی می گوید: حسین علیه السلام او را تسلی و دلداری داده ،به او فرمود : سپس فرمودند: هنگامی که کشته شدم ،برای من نه گریبان چاک ندهید و چهره نخراشید،وسخن بیهوده مگویید. ✍ ‌[ مؤلف می گوید: ‌] ممکن است یکی از اموری که سبب شد حسین علیه السلام محارم و خانواده اش را با خود بیاورد این بود که اگر آنان را در حجاز یا دیگر شهر ها بجا می گذا‌شت، یزید بن معاویه لعنه الله علیا در پی آنان می فرستاد ،تا احضارشان کند و با آنان چنان بدرفتاری می کرد که حسین علیه السلام را از جهاد وشهادت باز دارد و با دستگیری آنان توسط یزید بن معاویه آن حضرت ،از مراتب سعادت محروم می شد ✍برگرفته‌ازڪتاب‌ نشردهید🏴 .
غافل نباشیم ز شب اول قبر؛ نیست راه نجاتے جز عشق [ـعـ]♥ •.↝ @bezibaeeyekrooya .•
_ چرا اینقدر بی تابی میکنی؟ + دلم تنگشه... _ اونم انقدر دلش تنگه ؟ + اون دلش برا همه تنگه ، چشم انتظاره _ آخه مگه میشه این همه عاشقی؟ + دیدی دو نفر عاشق همن ؛ همش همو میبینن؟ _آره ! + حکایت من و آقام هم همینه...✨💙 ...
°° اركبوا فُلكَ أيّهَا الغَرقَى به کشتے بیایید،ای غرق شدگان... °° 🖤 •.↝ @bezibaeeyekrooya .•
میفرمایند؛ اگر میخواهی عاشق چیزی شوی با عمل و رفتار عاشق شو ! مثلا اگر میخواهی عاشقِ شوی، هر روز صبح در یک ساعتِ مخصوص بگو : " صلی الله علیک یا اباعبدالله..." بگو حسین جانم میخواهم به تو عادت کنم... تا تو بشوم تا به تو عارف شوم... ... ... ...
ھـور !'
شبها بهونه میگیره ..
ھـور !'
شنیده‌ام‌ڪه‌ملائڪ‌به‌وقت‌حاجت‌خویش قسم‌دهندخدارابه‌آبروی‌حسین🌙
بامت‌بلندبادڪه‌دلتنگی‌ات‌مرا ازهرچه‌غیرِتوست‌چه‌بیزارڪرده‌است
شب‌های‌قدر‌گذشت... مطمئنا‌همه‌پاک‌شدیم... هرکی‌واسه‌ ... گریه‌کرد‌، پاک‌ِپاک‌میشه...