eitaa logo
گــــاندۅ😎
340 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
اعتراف میکنم این یکی از پر استرس ترین لحظات گاندو بود😂😂😂😂😂🔪🔪🔪🔪
خدایا من قش😍 کپی و فروارد آزاد فقط اگه فروارد کنید ممنون میشم😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«دانشجوی منتظر» چقدر برای ظهور آماده ای دانشجو!؟✨🌱 @RRR138
گــــاندۅ😎
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 #رمان_امنیتی_گمنام2 #قسمت_38 محمد: تمام ریه ام از دود و باروت پر
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 سهیل( از گروه سیار ): داشتم سنگ و خاک هارا کنار میزدم.. چشمم به نیمه صورتش خورد. فریاد زدم. _اینجاستتتت با عجله خاک ها را از صورتش کنار زدم. از گوشه سرش خون روان بود.. طرف چپ صورتش کلا زخم بود یک لحظه ترسیدم... نبضش را گرفتم میزد.. خیلی ضعیف. با کمک بقیه کروه از زیر آوار بیرونش آوردیم.. تمام بدنش زیر آن سنگینی ها غرق خون شده بود. ترکش، دست و پایش را دریده بود... فرشید: تنها من مانده بودم... سعید و داوود و رسول حالا میهمان بیمارستان بودند.. این هم از محمد. آن دست بریده شده را حالا با پارچه ای به گردنم بسته بودم.. گشتم.. اما خبری از صاحب دست نبود.. پشت سر کسانی که محمد را به سمت آمبولانس می بردند می رفتم.. تمام دقتم روی انگشتان مشت شده دست بود. بعد از اینکه با آقای عبدی حرف زدم مسئولیت باغ را به عهده یکی از گروه ها گذاشتم و خودم هم پشت ماشین امبولانس نشستم.. دست را روی صندل کناری گذاشتم و ارام انگشتان بسته اش را باز کردم. گیره سر صورتی رنگی که نگین آبی داشت.. تنها یک نگاه به صورت محمد کافی بود تا بغضم بشکند... چرا همیشه من.. چرا من باید شرمنده میشدم.. شرمنده این نگاه ها.. چرا باید تماشاگر عذاب کشیدنشان می بودم؟ .............................. _دکتر حالشون چطوره؟ _اون دو نفری که آوردید عملشون تمومه.. فقط اونی که چاقو خورده بود وضعیتش هنوز پایدار نشده.. به کلیه اش آسیب رسیده.. قابل جراحیه.. اول باید هوش بیاد. تو وضعیت خوبی نیست. اصلا. اون یکی بیمارتون هم روانگردان خیلی خطرناکی بهش تزریق شده.. بیهوشی تا 24 ساعت طبیعیه ممکنه بعد از هوشیاری چیزی یادش نیاد.. از بازه زمانی که خمار بوده... در ضمن اینجا پرونده دارن.. یه چن روز قبل برا ازمایش اومده بودن.. اگه اشتباه نکنم جواب ازمایش مثبت بوده... با این وضعیت نمیشه تومور رو عملش کرد. مخصوصا که بدخیمه. کار سخت تر شده.... مغزم سوت می کشید.. یعنی رسول تومور داشت؟؟؟ باورم نمیشد... _محمد چی؟ _بافت و ماهیچه پاش آسیب شدید دیده... تشخیص خودم اینه که از زیر زانو قطع شه..طوری که پا از مفصل حرکت کنه.. چون حتی اگه پیوند هم بزنیم امکان اینکه حس و حرکت پاش برنگرده هست... خودتون تصمیم بگیرید ولی به عواقبش هم فکر کنید. اگه پاش قطع شه با پای مصنوعی میتونه حرکت کنه. اما با پای بی حرکت زندگی غیر ممکنه. وقت تلف نکنید.. قبل از اینکه دیرشه باید عمل کنیم. قلبم شروع کرده بود به ضربه زدن.. سینه ام داشت از شدت استرس بیرون میزد. _دکتر زن اقا محمد اگه بشنوه حالش بد میشه... چیکار کنیم؟ _خب اینجور مواقع همراه بیمار تصمیم میگیره.... اقا سعیدتون هم هیچیش نیست... از منم سالم تره.. ترکش رو در اوردن.. درسته نزدیک قلبش بود ولی به جریان هایی اصلی صدمه ای نزده بود. تا چن ساعت دیگه بهوش میاد. فک کنم همشون دسته جمعی مهمون منن. رسول: چشمانم را باز کردم... نور چشمانم را اذیت می کرد... چیزی به یاد نمی آوردم... حتی یادم نمی امد چطور کارم به اینجا کشید.. سر درد بدی داشتم.. یادم امد.. لحظه اخر ... بعد از سر زینبب... سرنگی که داخل کردم فرو کرد... راستی زینب چه شد... خواستم از جایم بلند شوم که در باز شد و فرشید با چهره بر هم وارد اتاق شد... _سلام رسول جان. حتی از نگاه کردن به صورتم خودداری می کرد..
ارسال پارت جدید=ایست قلبی من💔
هدایت شده از  گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲🌹 بچه پایین "جون" میده، اما باخت نمیده...!! Instagram.com/hamidreza_graf ☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️☁️ 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
«یگان‌ویژه زنان پلیس» راه‌اندازی می‌شود 🔹فرمانده یگان‌ویژه نیروی انتظامی: واحدهای عملیاتی یگان‌ویژه زنان در تهران و ۹ استان کشور در سه ماهه اول سال جاری عملیاتی خواهد. 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گــــاندۅ😎
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 #رمان_امنیتی_گمنام2 #قسمت_39 سهیل( از گروه سیار ): داشتم سنگ و
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫💫 💫💫 💫 رسول: _فرشید؟؟؟چیزی شده؟ _یعنی هیچی یادت نمیاد؟ نگاهی به دست باند پیچی شده ام انداختم... یک علامت سوال بزرگ در سرم ایجاد شده بود. _زیاد فکر نکن... دستت سوخته.. با اسید.. _اها.. اره...یادم اومد. _پس حتما اینم یادت میاد که با داوود چی کار کردی.. _منظورت چیه؟ _هیچی...چیز مهمی نیست.. استراحت کن.. خواست دور شود که با دست چپم مچش را گرفتم.. _زینب رو پیدا کردید؟ _اره..تو ریکاوریه... حالش پایداره... داشتم به آن سر فکر می کردم.. یعنی همه آن تصاویر توهم بود؟ خداراشکر کردم که زینب سالم بود. _آقا محمد کجاست؟ داوود؟ سعید؟ اصلا تو چرا اینقدر خشک و جدی شدی؟ _شاید چون داوود حالش بده. چون میخوان پای محمد رو قطع کنن.. چون به این فکر می کنم که اگه نمیذاشتم سعید تنها بره الان تو این وضعیت نبود... صدایش رفت بالا... _شاید به خاطر توووو توییییی که به خاطرت همه اون آدما الان روی تخت بیمارستانن و معلوم نیست چی به روزشون بیاددد... میدونی چن نفر بخاطرت شهید شدن؟؟؟ د نمی دونی لعنتیییی نمی دونیییی... دارم عذاب می کشم از اینکه رفیق نیمه راه شدم... چرا تو این وضعیت از دستم کاری بر نمیاددد؟؟؟ تو بگووو رسول تو بگو.. شکه از حرف زدنش داشتم اب میشدم. بعد از تمام شدن داد و فریاد هایش در را محکم به هم کوبید و خارج شد... یعنی در این چند ساعت چه اتفاقاتی افتاده بود که فرشید اینقدر حالش نامتعادل بود.. فرشید: عصبی بودم اما خب تقصیر رسول چه بود؟؟ او که اختیاری از خود نداشت. شاید الان نیاز داشتم با کسی حرف بزنم که روحیه ببخشد.. چهـکسی بهتر از مادرم... خدارا چه دیدی... شاید حرفی زد که مرحم زخم این روزهایم میشد.. زینب: چشمانم را ارام باز کردم... و این بار دومی بود که بعد از بهوش امدنم دلم میخواست چهره رسولم را ببینم. دستی به زخم شکمم کشیدم.. زخمی که شده بود قاتل فرزندم.. می دانستم دیگر زنده نمانده.. می دانستم او هم تحمل اینهمه درد را نداشته.. اشکی از گوشه چشمم سرید و پتوی سفید زیر سرم را خیس کرد.. باید سراغ رسول را میگرفتم؟ اگر جوابی دور از انتظارم می گرفتم چه؟ چند دقیقه ذهنم مشغول بود.. اما با باز شدن در و دیدن صورت نگران و ناراحت رسول کمی از دلهره ام کاسته شد.. فرشید: حالا صاحب آن دست هم مشخص شده بود.. اسمش مهدی بود... همان کسی که در عملیات همراه اقا محمد بود.. ان گیره صورتی هم برای دختر سه ساله اش بود... این هارا از وقتی فهمیده بودم ارام و قرار نداشتم... یعنی همسر و دختر مهدی قرار بود بر سر خاک یک دسته بریده شده زار می زدند؟؟ یعنی ان دختر حق یک اغوش، ان هم از خاک مزار پدرش را نداشت؟ چه دنیای غریبی است دنیای ما... دنیای سربازان بی نام نشان... ::::::::::::::::: پ.ن: سربازان بی نام و نشان💔😔 پ.ن: دختر سه ساله اش😭 پ.ن: به نظرتون فرشید به رسول میگه چی شده🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیشنهاد دانلود😂👌 😂
واااای سم آوردم‌
گــــاندۅ😎
باحال بود
هدایت شده از hejr | هِجـٓر
روز دانشجو ࢪو باید به شما تبࢪیڪ گفت داداش حمید(↻💔👌 @Edite313
⛔️❌از این عکس برای عکس پروفایل خود استفاده نکنید❌⛔️ دوستان عزیز متاسفانه مدتیه یه عکسی پخش شده (عکس بالا): و‌ خیلی ها اون رو روی پروفایلاشون گذاشتن بدون اینکه حتی ذره‌ای به اون دقت کنند: تو این عکس یه سوار رو نشون می‌ده سوار بر اسب سفید که یه پرچم قرمز تو دستش داره و یه کلاه‌خود با پرهای سبز به سرش، که بلاتشبیه حضرت عباس(ع) هستش؛ اگه‌ کمی عکس رو زوم کنید می‌بینید که تمام لباس این سوار زره آهنین و مشکیه، حتی کفش ها و پاهاش و همچنین عمامه به سر نداره و سر پنجه هاش هم به صورت چنگال مانند دیده میشه... درحالی که لباس اعراب اینطور نبوده؛ زره آهنین به تن نداشتن، دست هاشون رو با دست بندها و ساعد بندهای چرمین می‌بستن؛ از همه واضح تر اینکه این سوار روی سینه اش حرف ((S)) لاتین به رنگ سفید هست و مثل عرب‌ها عمامه و لباس نداره، دوستان دقت کنید که این یک حربه و مکر جدید دشمن برای توهین به مقدساته... لطفا نشر بدید و هر کی هم این عکس رو روی پروفایلش داره برداره. اون ((S)) انگلیسی هم مخفف satan هست که به فارسی همون شیطان میشه و اون مرد سوار حضرت عباس(ع) نیست بلکه شیطان هست! ⛔️❌💯تا توان دارید بین دوستاتون پخش کنید💯⛔️❌ 🚫 🔁
هدایت شده از گاندو
استوری های جدید اشکان دلاوری😌❤️ اون نمایشی که گذاشته ، کار دوستای مجید و اشکانه و بنظرم می‌تونه خوب باشه ولی هیچ اطلاعی دربارش ندارم😂🙄 اون سگ هام که سگن..😂😔 نیاین به من گیر بدین.. مگه سگ منه😂🥲 عکس خودش رو فقط ببینین🥺😂 #گاندو @gando12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | قاسم سلیمانی ❤️ 🏴 ۲۶ روز تا دوّمین سالگرد 💔 ☫ @sephbod_soleymani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | لبخند تو را چند صباحی‌ست ندیدم یک بار دگر خانه‌ات آباد، بخند... 🏴 ۲۹ روز تا دوّمین سالگرد💔 ☫ @sephbod_soleymani