eitaa logo
گــــاندۅ😎
339 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
روحیه گرفتم😊😊🍃
1یکم صبر داشته باشید خوب😊 2 رمان من هم عاشق شماست😁😍 3 قربااانننتتتتت 4 چشم عزیزان چششششم😁
بسم الله النور
ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
1.بنده اطلاعی ندارم🤷‍♀ 2.خواهش می کنم.🙏 3. یا خدااااا رحمی به حال ما کن.😂😂
قهرمان اونه که فقط خداشو داره
✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ _یعنی چی؟ الان حالش چطوره؟ _خوب نیست. می خوان منتقلش کنن تهران. _بقیه بچه ها خوبن؟ _بله. اقا محمد خودش رو سپر ما کرد. تیر خورد. _اروم باش. کی منتقلش می کنن؟ _فک کنم فردا با هواپیما. _باشه نگران نباش. همه چی درست میشه. آرام آرام سر وکله ی پلیس پیدا شد.حوصله ی یک بحث جدید را نداشتم. مامور به سمتم امد. _سلام. سروان محمدی هستم از اداره اگاهی. ممکنه در مورد این اتفاق توضیح بدید؟ زیاد وقتتون رو نمی گیرم. بدون هیچ حرفی کارت شناسایی ام را در اوردم و نشانش دادم. _فرمانده مونه. تو درگیری تیر خورده. _متاسفم. ممکنه تشریف بیارید. باید گزارش بنویسم. _آقا متوجهم که باید به وظیفتون عمل کنید؛ ولی اینجا حال هیچ کدوممون خوب نیست. نگرانیم. _بسیار خوب. من برای گزارش فعلا اینجام. هر موقع بهتر شدید میام خدمتتون. سرم را به نشانه تایید حرفش تکان دادم. رفتنش را تماشا می کردم که دستی روی شانه ام نشست. به طرفش برگشتم.داوود بود. _سعید جان آقا محمد به هوش اومد بیا بریم. _شما برید منم میام. _از این خبرا نیست. باهم می ریم. دستش را به نشانه ی همراهی پشت کمرم نشاند. با قدم های سست به سمت اتاق اقا محمد می رفتیم. یکدفعه داوود جلوی در متوقف شد. _چی شد داوود؟ _یه دفعه بغض نکنی پیش آقا محمد ها. روحیه اش خراب میشه. هنوز بهش نگفتیم. _سعی خودم رو می کنم. در را باز کردم. بچه ها بالا سر آقا محمد می خندیدند. روی صورت اقا محمد ماسک اکسیژن جا گرفته بود. کیسه های خون و سرم به دستش وصل بودند. هنوز لکه های خون روی صورتش نمایان بود. خاک محاسنش را سفید کرده بود. طاقت نیاوردم. خواستم از اتاق خارج شوم؛ آقا محمد با صدای گرفته و خش دارش صدایم کرد. _سعید جان. تو که کم طاقت نبودی. بیا تو دلم برات یه ذره شده. دلم گنج می رفت برای عطر تنش ولی اگر بغضم می شکست ناراحتش می کردم. آرام به سمت عقب برگشتم. دستانش را برای در آغوش کشیدم باز کرده بود. _سعیدجان. سرپیچی از دستور رفیق؟ دوری از آغوش رفیق؟فرمانده؟برادر؟دیگر محال بود.با قدم های بلند ، خودم را در آغوشش رها کردم. _سعیددددد. حواست کجاست؟ مثلا آقا محمد تیر خورده ها. سریع خوردم را از اغوشش جدا کردم.صورتش از درد کبود شده بود ولی جیک نمی زد. _شرمنده بازم اذیت شدید. _دشمنت شرمنده داداش. البته می دونم از چی ناراحتید.خیالتون راحت این پا اگه کارایی دیروز هم نداشته باشه، نمی ذارم قطعش کنن. جا خوردم. نه فقط من همه. او از کجا می دانست؟ انگار فکرمان را خواند. ماسک اکسیژنش را برداشت و گفت. _خوب بعد این همه سال می دونم دکتر در مورد پام چه نظری می ده. ولی من خودم رو بهتر از هر کسی می شناسم. مگه نه؟ _آقا محمد باید سرپاشید. اگه نه،کی تکیه گاه ما باشه؟ _بی خیال. فعلا که شما تکیه گاهید برام. راستی. رسول کجاست؟ _حالش خراب شد. پایین بستری بود. فک کنم الان سرمش تموم شده باشه. می رم بیارمش. داوود از در خارج شد. _آقا محمد؟ _جانم. صدایش گرفته تر شده بود. _انشالله فردا منتقلتون می کنن تهران.خیالتون تخت. از اولش هم بهتر می شید. یک آن شروع کرد به سرفه کردن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و اما پارت جدید🌹💠
✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨ ✨✨ ✨ _آقا محمدددد. چی شد؟ _چیزی نیست. پرستار وارد اتاق شد. _آقایون بفرمائید بیرون. بزارید استراحت کنن. _چشم. بچه ها بریم بیرون؟ _فرشید جان بزار رسول رو ببینم بعد. _چشم اقا. الان بهشون زنگ می زنم. _عه اومدن. محمد: نگاهم سمت در کشیده شد. _سلام اقا محمد. _سلام رسول جان بیا تو. _بهترید؟ _شکر. نزدیکم شد. گوشه تختم نشست و دستم را در دستانش جا داد. _حلالم کن رسول. مجبور شدم هل بدمت . لبخند کجی روی لبش نشست. _اقا اینقدر وقت دنیا رو نگیرید. من جونم رو مدیون شمام. _اقایون بیرون باشید. دکتر می خوان معاینه شون کنن. _ما می ریم. کاری داشتید صدامون کنین. پزشک به سمتم اومد. _حالتون خوبه اقای حسنی؟ _بهترم. _تو پاتون احساس درد نمی کنین؟ _درد دارم ولی نه اونقدر که بخواین پام رو قطع کنید. سرش رو به سمتم برگردوند. _اینکه پاتون رو حس می کنید یعنی حالتون از بعد عمل خیلی بهتر شده.ما در این مورد تصمیم نمی گیریم. انشالله فردا منتقل می شید تهران.اونجا تصمیمات قطعی گرفته میشه. استراحت کنید. فردا دوباره برای معاینه میام. دستم را بالا بردم و به داوود اشاره کردم که داخل شود. _جونم آقا محمد. کاری داشتید؟ _بی زحمت گوشیتو بده می خوام زنگ بزنم. صورتش در هم شد. _ببخشید ولی با این وضعتون به کی می خواید زنگ بزنید؟ نگاهم جدی شد.... _اهممم.... _اخ..... معذرت می خوام. بفرمایید. من می رم بیرون که راحت باشید. ساعت 2 نصفه شب بود. اما می دانم هنوز منتظر خبر سلامتی ام است. صدایم را صاف کردم. _الو بفرمائید. _سلام عطیه خانوم. احوال فرمانده ی ما چطوره؟ _وای محمد خودتی؟ _علیک سلام. _ سلام. کجایی محمد جان؟ حالت خوبه؟ دلم هزار راه رفت؟ نمی گی یه نفر اینجا منتظرته؟ _ امون بده خوب.من که خوبم. احوال شما؟ _تو چرا انقدر بی خیالی محمد. از نگرانی مردیم. _حالا میام از دلت در میارم عطیه خانوم. _کی میای؟ _فعلا یه جایی گیرم. چند روز دیگه میام تهران.حالا اگه اجازه بدی قطع کنم. _باشه. من که می دونم یه چیزی شده. مراقب خودت باش. _شما هم مراقب خودت و دخترمون باش. به عزیز هم سلام برسون. هوففففف به خیر گذشت. _ اقای حسنی، تا چند ساعت دیگه منتقلتون می کنن تهران. بی زحمت این برگه هارو امضا کنید. بالاخره بعد اون همه اتفاق داشتم بر می گشتم شهر خودم. بچه ها برای خودشون بلیط گرفتن و راه افتادن. اما رسول موند تا تو پروازِ همراهم باشه. نزدیک ساعت 12 ظهر هواپیما تو شهر تهران نشست. با امبولانس به بیمارستان.......منتقل شدم. رسول هنوز هم کنارم بود. داخل اتاق بودم. چشمانم را بسته بودم. سعی می کردم بخوابم ولی این درد لعنتی امانم را بریده بود. با صدای خنده و شیطنت بیرون اتاق متوجه شدم، اقایون خوش خنده برای ملاقات تشریف اوردن. راستش خیلی خوشحال شدم.
ممنونم از لطفتون رسول رو تا نکشم دست بر نمی دارم حالا ببین😂 چشم توضیحات رو بیشتر می کنم😊😁 اگه بدونید سر این پارت ها چقدر تحقیق کردم🤓🤯
فال گاندویی😍 رنگ لباسی تنت:🧥 صورتی:سعید کراوات😂 رنگ رنگی:آقا محمد😍 سیاه: علی سایبری🧐 قرمز: استاد رسول😁 آبی: آقای عبدی😎 سفید: فرشید😌 طوسی:داوود🤩 سایر: شارلوت🤐 عدد آخر شارژت:🗯 1.3: تو کمد🚪😑 2.5: تو سایت🎧 4.0: تو داروخونه💊 6.7:تو کافی شاپ 8.9: تو مسجد🕌 شخصیتی که دوست دارید:😇 آقا محمد: می گن سرت به کار خودت باشه😂 استاد رسول:می گن چقدر با حیایی😍 فرشید: می گن باهام رفیق می شی؟🙃 داوود: می گن تو عملیات هواتو دارم.🤨😆 سعید: میگن اینقدر وقت دنیا رو نگیر داداش😒 آقای عبدی:میگن از عملیات اخراجی😅🤭 سایر:میگن ازت خوشم اومد کارت خوب بود🤤👏👏 و اما😂😂 جواب هاتون رو تو ناشناس ها بفرستید می تونید به ایدی بنده هم ارسال کنید:@hoonarman
_دنبال یکی میگردی برات لوگو طراحی کنه؟ _بنر تبلیغاتی‌چی؟ _فیلم‌تولد؟ _اهنگای‌مور‌نظرت‌رو‌که‌پید‌نمیکنی‌چی؟ همه‌شونو‌میخوای!؟📍 بدوبیا این کانال همه چی داره..🏃🏻‍♂ اگه به امار بالابرسه همشونو میزاره😎 @eDigrafik @eDigrafik
بسم رب النور`` به‌ ادیگرافیڪ‌ خوش‌اومدین..¡🌱 دوستان این ڪانال تازه تاسیس‌هست‌ حمایت‌کنین..↻ تمام سفارشات پذیرفته میشه¡✔️ بابہترین‌ڪیفیت‌وقیمـت√💡 با‌بہترین‌ادیت‌ها‌..🌱 بــدو‌بیاکه‌تخفیف‌داریما..¡🕶 @eDigrafik
، ظهرِ امروز در پایانِ مراسمِ عزادار؎ِ ، خطاب به دانشجویان: 🎓 "با انتشارِ افکارِ صحیح در فضا؎ِ مجاز؎، به معنا؎ِ واقعےِ کلَمه، جهاد کُنید. 📲🪖 [اصلِ قطعے، پیرَو؎ از شیوه اخلاقے است.] ۱۴۰۰/۷/۵ [°•🪖@DaneshJooDotCom🪖•°]